امیدوارم

با اینکه برای هیچکس اهمیتی ندارد ولی از صمیم قلب امیدوارم خانمی که امشب توو اتوبان سر آن دور برگردان براش واستادم و اخم کرد و روو برگرداند ، وختی رسید خانه و لباس عوض کرد و دست و صورتش را شُست و لم داد روو کاناپه ، اگر یکوخت به آن چن دقیقه فک کرد قلبن باور کند که من خسته از ده ساعت کار با این تاکسی فکستنی از آن پیش پاش واستادن هیچ قصد بدی نداشتم الا اینکه از دست آن فوج عظیم ماشینهای رنگارنگ دندان تیز کرده که آب از لب و لوچهء کاپوتهایشان شُرره میکرد نجاتش بدهم ، همین.

نظرات 12 + ارسال نظر
آزاده چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:37 ق.ظ

خدا رو شکر که امثال شما هنوز در این دنیا زندگی میکنند آقای باقرلو

حامد چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ق.ظ http://www.hamedh.com

بعدش عذاب وجدان بگیره و بگرده صاحب ماشین رو پیدا کنه و شماره اش رو گیر بیاره و زنگ بزنه و حضوری بیاد عذرخواهی کنه و برای تلافی، سوئیچ ماشین شاسی بلندشو تقدیم کنه.
اینطوری با اینکه واقعی نیست ولی منصفانه تره.

پروین چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:56 ق.ظ

می‌دانم دوستان ممکن است بگویند ناامنی اجتماعی باعث این‌همه بدبینی است، اما بنظر من بعضی‌ها در دلشان را به روی خوبی‌ها می‌بندند. برای همین هم هست که خوبی‌های دیگران را بد تعبیر می‌کنند.

میلاد چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:07 ق.ظ

http://upload7.ir/imgs/2014-03/34569573138806200015.jpg

ارش پیرزاده چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:51 ق.ظ

دمت گرم ... گاهی وقتها منم دلم میخواد اینکار رو بکنم ....
تاکسی ندارم لا مصب
همیشه خدا امکانات تو از من بیشتر بوده ..
اه ....
اخه چرا ؟

دل آرام چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:37 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

هممون میدونیم که اونقدر اوضاع جامعه خراب شده که ادمها به چشمهای خودشون هم به سختی اعتماد میکنن. شاید اون خانم انقدر از ترمز کردن ماشینها جلوی پاش خسته شده بوده که اصلا نگاه نکرده شما با یک تاکسی خواستید از اون معرکه نجاتش بدید... کاش ادمهای مثل شما زیاد بودن...

خانم یک هفتم:) چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:24 ق.ظ http://shesh-haftom.blogfa.com

این آقای باقرلوی مهربون:)

جزیره چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:24 ب.ظ

خب من الان تو فکر فرو رفتم اقا محسن!!!!
سوار اون ماشینای رنگارنگ که نشده، سوار تاکسی هم که نشده، کلهم میخواسته تا صبح همونجا ایست کنه؟
البته یه حالت چهارمی هم هست اون هم اینکه منتظر فرد خاصی بوده!!!!بله این درسته
با تشکر از خودم و ذهن پاسخگوم:دی

آفو چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:33 ب.ظ http://www.asimesar.blogfa.com

چشم ترس شده خوب ... به دل نگیرید شما

تیراژه چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:13 ب.ظ

من هم امیدوارم
ولی در این جامعه ی ایرانی ای که زن خیابانی از عابر قابل تشخیص نیست و نامرد از مرد، بعید میدانم که آن خانم در خلوتش به چنین چیزی فکر کند و قلبا باور کند که...
البته اگر آن خانم واقعا یک عابر ساده بوده باشد!

مریم انصاری چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:17 ب.ظ http://ckelckeman.blogsky.com

رحمت بر شما.

شما پیش وجدان خودتون روسفیدین.

اگر و فقط اگر با چشم وجدان به قضایا نگاه کردن منش اون خانوم باشه، در این صورت شک نکنید در خلوت خودش، احتمالات مثبت هم به کار شما میده.

شما هم حق بدید که با یک نظر، نیت کسی رو نمیشه «قلباً باور» کرد. فقط میشه از یقین در آورد و با شک و تردید بهش نگاه کرد.

سحر چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:27 ب.ظ

آقا ما به داشتن محسن باقرلویی مثل شما افتخار می کنیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.