خیلی بچچه که بودم با خودم می گفتم یعنی این بچچه های دبستانی با هم چه حرفهایی می زنند ؟ دبستانی شدم و دیدم حرف خاصی نیست جز روزمرگی و خزعبلات ... بعد گفتم لابد راهنمایی ها و دبیرستانی ها حرفهای خاص و به درد بخوری باهم میزنند اما وختی به این برهه ها رسیدم باز خبری نبود ... ایضن دوران سربازی و دانشگاه و محل کار و ... کللن انگار آدم زاده میشود برای روزمرگی و خزعبلات و آخرش هم گوز و قبض و خلاص ... هیچ هیچ به نفع داور
قاعده ی کلی نیست. این که چه حرفایی زده بشه اولا بستگی به اون همدبستانی یا همدانشگاهی یا همخدمتی یا همکار داره. دوما هم بستگی به خودمون داره که چی از گفتگو با اون آدم خواسته باشیم. به نظر من قسمت دومش (اون قسمتی که تقصیر خودمونه) بزرگتره. از آدما نمیخوایم اون قسمت عمیقتر ذهنشون رو برامون رو کنن. به بهانه ی بیخیالتر بودن و بیخیالتر دیده شدن (و احتمالا دوستانه تر به نظر رسیدن!) دستی دستی آدمهارو تشویق میکنیم که حرفهای کم ارزش و به درد نخور بزنن!
به بهانه ی بیخیالتر بودن و بیخیالتر دیده شدن (و احتمالا دوستانه تر به نظر رسیدن!) دستی دستی آدمهارو تشویق میکنیم که حرفهای کم ارزش و به درد نخور بزنن!
...
آفرین!
و اونقد این کار رو ادامه میدیدم که یییهو می بینیم خودمون پیشاهنگ ماجرا هم هستیم!