دیروز غروبی ، مریم بانو برامان قاطی کرد بدجور که یعنی چی ؟! این چه وضعیت اسف باری است ؟! پاشو خودت را جمع کن ! ... اولش که سبقه و سابقهء ده دوازده سال وبلاگ نویسی را ییهو بستی توی بقچه و گذاشتی کُنج پستو ! و رفتی سراغ فیسبوک لعنت الله علیه ! آنجا هم که خیلی نمک گیر و جاگیرپاگیر نشدی و تا عروس عشوه گر هزار داماد اینستاگرام جلوه گری آغاز کرد فیسبوک را فرتی رها کردی و غرقه شدی توی افهء عکس و عکاسی و این ( نو که اومد به بازار ) ! حالا هم که پیج خودت توی اینستا را ول کردی و چغر و بد بدن چسبیدی به عکسداستان ! ... اینجانب هم بعد از استماع هجمه های منهدم کنندهء آنجناب در دفاع از شخص شخیص خودم متوسل شدم به اینکه فراخی ماتحت به انضمام کیبورد کوچک و فزرتی گوشی موبایل باعث شده که از وختی کامپیوتر را بوسیدم و گذاشتم کنار ، کللن نوشتن سختم باشد نافرم ! ... در نهایت مریم بانو لطف و عنایتشان را بر ما تمام نمودند و مقرر شد منبعد چن روز یکبار ما روی کاغذ بنویسیم و ایشان زحمت تایپش را بکشند تا دیگر ما را بهانه ای نباشد برای ننوشتن ... خداوند عمر و عزتشان بدهد ... تا ببینیم چه پیش آید.
از همین جا تمامن دست مریم بانو جان را می بوسیم ...
با این وضع عنقریب می رسی به عهد شیر خشک و سرلاک و غذای آماده ی هضم چون تجربه نشون داده اونایی که در یکی از مراحل زندگیشون نوشتن براشون سخت شده طولی نکشیده که جویدن و هضم و بلع هم براشون سخت شده
نفس کشیدن برات سخت نشه صلوااااااات
خداخیرش بده مریم بانوی عزیز
رو...واسه همینه که همیشه
میگم مریم ترین جان کلـــــا
تکه.اوهووووووووووووووم
دمش گرم..ممنون مریم
جانم...سلام بلندبالای
مارابرسانید...........
یاحق...
من سپاس گذاری میکنم از مریم بانوی عزیز... منتظرم نتایج بحث تان هستیم
مریم من جای تو باشم نوشته هاشو می زارم تو وبلاگ خودم ....
منم موافقم با جناب محمدحسین خان جعفری نژاد...نوشتن حتی با کیبوردشم که باشه یه حس خوبی به آدم میده که نباید از دستش داد
سلام ما رو به مریم بانو برسونید و بگید رطب نخورده توصیه رطب نکند، و اگرچه کارشون بسی پسندیده ست وبلاگ خودشون هم بدجور خاک گرفته و خوانندگانش در انتظار پست جدید پیر شده ن
هاها... چاهکریم...
واااااااااااااای جدا چه خانم با کمالاتی دارید شومااااا ...