تعظیمی با کلاهِ پردار

 

مریم برای هفتیمن بار متوالی در کلاسهای آلمانی ش تاپ استیودنت شده ... اینجوری که بنویسیش می شود یک خبر یک جمله ای ساده ... ولی انصافن در هیچ زمینه ای شوخی نیست هفت بار متوالی شماره یک بودن ... یعنی حدود دو سال بهترین بودن بین بچچه های عشق آلمانی که هرکدام با کلی امید و آرزو و هدف آمده اند وخت و انرژی گذاشته اند و سر آن کلاسها نشسته اند ... و این انصافن قابل تحسین است ... راستش در این دو سال به دلیل شرایط مادی و تلمبار شدن کللی قرض و قسط و کوفت و زهرمار دیگر ، نشده که در جواب این آس بودنهای متوالی که حالا تقریبن شنیدن خبرش عادی شده جایزهء شایسته ای تقدیمش کنم و این اصلن خوب نیست ... حداقلش این است که این بچچه قد هفت تا 58 هزار تومن به نفع من کار کرده !  

یاد تمام آن سالهای دبستان و راهنمایی و دبیرستان می افتم که معدل بیستِ توی کارنامه هام عادی ترین و کسل کننده ترین صحنه و خبری بود که می توانست خانواده را سر ذوق بیاورد ... البت حتمن آنها هم مثل من دلایل خودشان را داشته اند ... هرچی که بود نتیجه اش شد نوجوان خجالتی غمگینی که در حسرت یک موتور گازی فکستنی روزهای نوجوانی ش را سپری کرد و شبها توی خواب دسته گاز موتور خیالی ش را تا آخر پیچاند و با خنده ای به پهنای صورت تخت گاز ویراژ داد سر پیچ جادهء آرزوهای کوچک برآورده نشده اش ...   

امشب این چن خط را خاضعانه و با تعظیمی کلاهِ پردار به دست و سرپایین به سبک فیلمها ممباب تشکر می نویسم که یعنی می فهمم قدر و قیمت این بهترین ضربدر هفت بودنت را بچچه !