یک هفت شماره ای دیگر ...

1- عمر آدم علارغم اینکه طولانی به نظر می رسد خیلی کوتاه است ... مثلن خود من ، چشم به هم زدم سی و شیش سالم شد ... و دیگر چیزی نمانده همسن آرش ناجی که اواخر عمرش است بشوم ! ... بعد از سن آرش هم که دیگر سرازیری ست ! ... از شوخی گذشته چقدر حیف که آدم در طول زندگی ش اولین ها را فقط و فقط یکبار تجربه می کند ... اولین طعم شیر و پستونک ... اولین شهربازی ... اولین کفش و لباس بچچگی ... اولین کیف و لوازم تحریر مدرسه ... اولین کلاس درس و معلم ... اولین نگاه شیطنت آمیز به جنس مخالف ... اولین نامهء مثلن عاشقانه ... اولین چشمک و بوسه ... اولین روز سربازی ... اولین روز دانشگاه ... اولین عشق واقعی ... اولین تجربهء ایکسی ! ... اولین خواستگاری ... اولین ازدواج ... اولین فرزند ... و الخ ... خیلی حیف است واقعن ... کاش میشد همهء اینها را بیشتر از یکبار تجربه کرد ! 

2- چه زود سه ماه گذشت از زمانی که کارم را عوض کردم ... و من همچنان راضی و خوشحالم از شغل جدیدم ... واقعن موهبت خیلی بزرگی ست که آدم انقدر از شغلش راضی باشد که عصرها آخر وخت کاری سرحال تر از صبح موقع سر کار رفتن باشد و اگر فکر سر و همسر و اهل و عیال و زن و بچچه نباشد ! اصلن دوست نداشته باشد دل بکند و برود خانه ... و من این رضایت عظیم را مدیون پسرخاله مدیرعامل و اخوی مدیرآموزش هستم ! 

3- این چن روز که ننوشتم نه اینکه وخت نباشد و این قرتی بازیها ... راستش اینکه حرفی نداشتم ... اصلن این اواخر هر چه می گذرد دارم کم حرفتر و خالی تر می شوم ... آدم خالی هم می شود عینهو زمبور بی عسل ! ... عینهو اینترنت دایال آپ که در عصر ای دی اس ال و وایمکس تا اجبار نباشد کسی پاش نمی نشیند ... بود و نبودش توفیری به حال خودش و دیگران ندارد ... یکوختی هست که خالی یعنی آرام ... خالی یعنی سرشار ... اینطوری محشر است ... ولی یکوختی هم هست که خالی یعنی سردرگم ... یعنی هیچ و پوچ ... و این افتضاح است . 

4- مریم برگشته و توی هزاردستان می نویسد  

و این اتفاق مبارکی ست برای من و بلاگستان .  

5- خیلی عجیب است ، من که آهنگ خارجی دوست ندارم و گوش نمی کنم این آهنگ ریحانا را دیوانه وار دوست دارم و هروخت پلی می کنم آهنگ به نیمه نرسیده بغض بیخ گلوم را می چسبد و اگر مریم حواسش نباشد یواشکی گریه می کنم ... چقدر دنیای موسیقی دنیای غریبی ست ... یعنی چه چیزی توی این آهنگ و صدای خش دار این زن و توی این کلمات و جملاتی که معنیشان را نمی دانم هست که اینطوری من را دگرگون می کند ؟ ... این صدا و این واژه ها و اصوات کجای روح و ذهن مرا به بازی می گیرد که اینطوری منقلبم می کند و می بردم تا آن دور دورها ؟ ...    

6- اینطور که بوش می آید قرار است به زودی یک اتفاق مادی خوب کوچولو برای ما بیفتد ! ... و اینجانب قصد داریم گوشی مان را عوض کنیم ... لذا در حال تحقیقات گستردهء میدانی ! هستیم برای جُستن یک گوشی که دوربینش خدا ، قیافه اش پیغمبر و قیمتش آkhوند باشد ! 

7- مگر شما کار و زندگی ندارید که هی شماره به شماره می خوانید و می آیید پایین ؟! ... حالا چون اولش توی تیتر گفتم هفت شماره ای دلیل نمی شود که زوری زوری انقدر فک بزنم که شمارگان این پست مصداق خلف وعده نشود ! ... والا با این نوناشون !