چه شود؟ فکر نکنم از ملکی که الان داریم توش زندگی میکنیم قاراش میش تر باشد!!!!!!!
مکث
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 ساعت 08:33 ب.ظ
بنده از همینجا نوشتن کامنت برای تو رو برای خودم تحریم می کنم...چون می بینم که جواب همه کامنتها رو می دی و جواب من و نمی دی..خب لابد اصلا نمی خونی شون هم...برقرار باشی . خداحافظ تا همیشه.
ابله خاتون
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ
من هر بار که این صفحه رو باز می کنم اولین چیزی که می بینم او تبلیغ بالای صفحه س هی فک می کنم آپ کردید. ایندفه م فک کردم عنوانتون آموزش پرورش شترمرغه D:
من و من
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 ساعت 10:09 ب.ظ
چه قدر این تاجه بهت میااااااااااااااااااااااااد مبارکه آقا این ملکتون خدم و حشم نمی خواد؟ رو ما حساب کنید هااااااا هرررررررررررر
من و من
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 ساعت 10:11 ب.ظ
جراین اونا هم با اون نوناشون چیه؟ حکایت خاصی داره؟
مکتوب
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 ساعت 10:11 ب.ظ
سالاری داداش ... یه اعلامیه حقوق کرگدن هم بده برات بنویسن رو خشت برای ایندگان .
مکتوب
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ
پسر این اخمت منو کشته ... نمیخواد اینقدر جدی بگیری ... برای شما با این توانایی و شعور و هوش کار پیش پا افتاده ایه . شما که کرگدنی و به قلدری و قدرت و مقاومت معروفی ، تو شعور و معرفتت هم حرفی نیست . بلانسبت شما بلا نسبت شما ، یه ملکی از اینجا خیلی عریض و طویل تر و دادیم دست یه الاغ داره میگردونه .
خیلی بد شد.منم میخواستم توی اون رای گیریه شرکت کنم.نشد.همش تو این جاده و اون خیابون بودم.نت دیر رسید دستم.سرعتشم افتضاح بود.بی خیال شدم.اما دوستان عزیزی که میخواستم بهشون رای بدم خودشون میدونن.پس از بنده هم قبول کنن!
منم با زری موافقم . اصلن منم میرم تو جبههی زری . عموجان بنجنس خپیس! اصنشم نمیخواد شاه بشی . هنوز شاه نشده از وجناتت معلومه که واسه تو نو که میآد به بازار کهنه میشه دلآزار و از دل برود هرآنکه از دیده برفت . من و زری هم که حسابمون معلومه خب . هم تار و پودمون حسابی نخنما شده و هم اینکه از حلقهی عالیجنابان خارجیم دیگه . حیف شد محسن . دلم نمیخواست اینجوری بگم . ولی زری راست میگه . خیلی چیزهای دیگه هم هستش که اینجا جای گفتنش نیست . شاید جای دیگه . وقت دیگه برات نوشتم . شاد باشی همیشه . و خدافظ.......
اونچه که من و زری برای محسن نوشتیم برای شوخی و لودگی و مسخره بازی نبود و نیست . صحبت یه رفاقت تقریبن ده ساله هست . حرفمون کاملن جدییه و نیاز به نمکپرونی هم نداره . پس لطفن توی هر چیزی سرک نکشین . از کنار خیلی چیزها میشه رد شد و چیزی نگفت . مخصوصن اگر مستقیم به شما مربوط نمیشه .
درووووووووووووووووووووووووووووووووووووود تو اگه شهریار باشی رایانه ها رو بر میداری و جاش رایانه میزاری.. به همه یه قواره وبلاگ دونبش میدی.. با آمریکا رابطه بر قرار میکنی.. خلاصه مملکتو به گا میدی
بحث سر سبکی و سنگینی نیست . من فقط این رو گوشزد کردم که دوست ندارم حرف جدی که به یک دوست قدیمی خودم دارم میزنم توسط کسی که من رو اصلن نمیشناسه به شوخی و لودگی کشیده بشه . همین .
من اصلا کامنت شما را ندیدم ، کامنت عمه زری را دیدم ، اگر ایشون ناراحت بشن که بعید میدونم با بزرگورای که دارن اینطور بشه چشم من از ایشون و از کرگدن معذرت میخوام ، اما با شناختی که از عمه زری و کرگدن جان دارم بعید میدونم با یک شوخی ساده ناراحت بشن ... پس اگر بخوام معذرت خواهی کنم باید از عمه زری و کرگدن معذرت بخوام نه کس دیگه ای ...
خب پس من این جا یک معذرت خواهی به شما بدهکارم . چون شما درست بعد از من و زری کامنت گذاشتین باعث شد که من کمی تند برم جلو . ممنون از توضیحی که دادین در هر صورت . این رو هم بگم که من و زری و محسن همدانشکدهیی بودیم و رفیق فابریک . منتها من سالهاست که از ایران رفتم....
هر چند که دیر شده ولی خوب تبریک می گم. قلم و قلمدونتون همیشه پاینده و سبز اون پست برنامه ریزی روز جمعه هم چقدر آشنا بود. از بس که منم مثل شما بچه منظمی هستم:)))
همینجوری محض مسخره بازی!
چه شود؟
فکر نکنم از ملکی که الان داریم توش زندگی میکنیم قاراش میش تر باشد!!!!!!!
بنده از همینجا نوشتن کامنت برای تو رو برای خودم تحریم می کنم...چون می بینم که جواب همه کامنتها رو می دی و جواب من و نمی دی..خب لابد اصلا نمی خونی شون هم...برقرار باشی . خداحافظ تا همیشه.
سلام
من هر بار که این صفحه رو باز می کنم اولین چیزی که می بینم او تبلیغ بالای صفحه س هی فک می کنم آپ کردید. ایندفه م فک کردم عنوانتون آموزش پرورش شترمرغه D:
چه قدر این تاجه بهت میااااااااااااااااااااااااد
مبارکه
آقا این ملکتون خدم و حشم نمی خواد؟ رو ما حساب کنید هااااااا
هرررررررررررر
جراین اونا هم با اون نوناشون چیه؟ حکایت خاصی داره؟
سالاری داداش ...
یه اعلامیه حقوق کرگدن هم بده برات بنویسن رو خشت برای ایندگان .
پسر این اخمت منو کشته ...
نمیخواد اینقدر جدی بگیری ... برای شما با این توانایی و شعور و هوش کار پیش پا افتاده ایه . شما که کرگدنی و به قلدری و قدرت و مقاومت معروفی ، تو شعور و معرفتت هم حرفی نیست . بلانسبت شما بلا نسبت شما ، یه ملکی از اینجا خیلی عریض و طویل تر و دادیم دست یه الاغ داره میگردونه .
خیلی بد شد.منم میخواستم توی اون رای گیریه شرکت کنم.نشد.همش تو این جاده و اون خیابون بودم.نت دیر رسید دستم.سرعتشم افتضاح بود.بی خیال شدم.اما دوستان عزیزی که میخواستم بهشون رای بدم خودشون میدونن.پس از بنده هم قبول کنن!
منم با زری موافقم . اصلن منم میرم تو جبههی زری . عموجان بنجنس خپیس! اصنشم نمیخواد شاه بشی . هنوز شاه نشده از وجناتت معلومه که واسه تو نو که میآد به بازار کهنه میشه دلآزار و از دل برود هرآنکه از دیده برفت . من و زری هم که حسابمون معلومه خب . هم تار و پودمون حسابی نخنما شده و هم اینکه از حلقهی عالیجنابان خارجیم دیگه . حیف شد محسن . دلم نمیخواست اینجوری بگم . ولی زری راست میگه . خیلی چیزهای دیگه هم هستش که اینجا جای گفتنش نیست . شاید جای دیگه . وقت دیگه برات نوشتم . شاد باشی همیشه . و خدافظ.......
مبارک بادتان تاج شهریاری !!
مبارک باشه!
خیلی بهتون میاد.فک کنم این ژست دامادی باشه.
کرگدن چون به من هم سر نمیزنی
خداحافظ تا همیشه
داشتم فکر می کردم توی عنوان این پست "گ" ها اگه حذف بشن بیشتر بهت میان
جناب آقای م.ح.م.د
اونچه که من و زری برای محسن نوشتیم برای شوخی و لودگی و مسخره بازی نبود و نیست . صحبت یه رفاقت تقریبن ده ساله هست . حرفمون کاملن جدییه و نیاز به نمکپرونی هم نداره . پس لطفن توی هر چیزی سرک نکشین . از کنار خیلی چیزها میشه رد شد و چیزی نگفت . مخصوصن اگر مستقیم به شما مربوط نمیشه .
از وقتی شهریار شدی آپ ساعت ۱۲ فراموش شده
یا داری خودت رو می گیری
یا با دوستان ناباب معاشرت می کنی
بنویس بابا
خیل رعایا منتظرند
حاج آقا مهندس کیا جان !
ما خودمان رعیت زاده ایم قربان !
چار و نیم صبح آپدیت کردیم که حرفتان شهید نشود !
درووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
تو اگه شهریار باشی رایانه ها رو بر میداری و جاش رایانه میزاری.. به همه یه قواره وبلاگ دونبش میدی.. با آمریکا رابطه بر قرار میکنی..
خلاصه مملکتو به گا میدی
سلام.تبریکات عرض میشود جناب شهریار.(آیکون دست و جیغ و سوت و هورا و مشتقات اینا)
به مهسا :
الان سبک شدین اینا را گفتین ؟!
خب خدا را شکر ...
بحث سر سبکی و سنگینی نیست . من فقط این رو گوشزد کردم که دوست ندارم حرف جدی که به یک دوست قدیمی خودم دارم میزنم توسط کسی که من رو اصلن نمیشناسه به شوخی و لودگی کشیده بشه . همین .
به مهسا :
من اصلا کامنت شما را ندیدم ، کامنت عمه زری را دیدم ، اگر ایشون ناراحت بشن که بعید میدونم با بزرگورای که دارن اینطور بشه چشم من از ایشون و از کرگدن معذرت میخوام ، اما با شناختی که از عمه زری و کرگدن جان دارم بعید میدونم با یک شوخی ساده ناراحت بشن ...
پس اگر بخوام معذرت خواهی کنم باید از عمه زری و کرگدن معذرت بخوام نه کس دیگه ای ...
به قیافت که میاد...باشه ما که این همه رهبر الکی خوش داشتیم آقا شما هم روچشمون
خب پس من این جا یک معذرت خواهی به شما بدهکارم . چون شما درست بعد از من و زری کامنت گذاشتین باعث شد که من کمی تند برم جلو . ممنون از توضیحی که دادین در هر صورت . این رو هم بگم که من و زری و محسن همدانشکدهیی بودیم و رفیق فابریک . منتها من سالهاست که از ایران رفتم....
انصافا هم خیلی بهت میاد این شهریاری....خوش تیپ ترین عکست بوده تا حالا...
هر چند که دیر شده ولی خوب تبریک می گم. قلم و قلمدونتون همیشه پاینده و سبز
اون پست برنامه ریزی روز جمعه هم چقدر آشنا بود. از بس که منم مثل شما بچه منظمی هستم:)))
چه خوش تیپ شدی توی این عکس بزنم به تخته!
خیلی بهتون میاد.
متأسفانه اون پست حذف شده..