تن های تنها ...

حالا دیگر شبکه های اجتماعی چیزی فراتر از تفنن هستند، پدیده ای ماورای تحلیل های سطحی و ساده انگارانه ... اصولن پدیده هایی که گسترهء فراگیری شان مرزها را درمی نوردد و به طرفه العینی جهان شمول می شوند، یک «آن» و خصیصهء بی بدیلی در نهادشان دارند، وگرنه هرگز چنین نمی شدند ...مثل «آن» و خصیصه ای که در شعر حافظ بود اما در شعر سایر هم دوره ای های او نبود ... یا مثل نغمه ای که در تار لطفی و شهناز بود و در هزاران هزار دیگر نبود ... مثل چیزی که در بازی براندو بود ودر دیگران نبود ... مثل لبخند  ساده اما بی تکرار مونالیزا ... مثل خیلی تا چیزهای دیگر این شکلی ... شبکه های اجتماعی تیغ دولبه ای هستند که بشر امروز با طیب خاطر و رضایت قلبی آنها را روی شاهرگ روزمرگیهایش می فشارد هر لحظه سخت تر و عمیق تر ... انسان حاضر به هزار و یک دلیل که شمردنش از حوصله ی این نوشته خارج است، به همان اندازه که تشنه ی برقراری ارتباط است، از نوع واقعی ارتباط گریزان است و در حوصله و توانش نیست  ... لذا ترجیح می دهد پناه ببرد به پشت شیشه و نقاب مانیتورها و تبلت ها و گوشی ها ... ترجیح می دهد عکسهای خانوادگی و شخصی اش را برای میلیونها نفر به اشتراک بگذارد، اما همکار میز بغلی اش نداند او کیست و از کجا آمده و نام پدرش چیست و ... آدمیزاد امروز، جهان وطنی منفعل و بی آزار را به روابط کنکاشگر و مداخله جویانه ی فیزیکی و رودررو ارجح می داند؛ پس هر روز بیشتر از پیش در مغاک تنهایی اش فرو می رود ... اینطوری دنیای آدمها کم کم به میلیاردها جزیرهء تک نفره تبدیل می شود ...  میلیاردها جزیرهء قد کف دست با درختی نخل مانند و بیلاخ هایی که جای بطری های نامه بر را گرفته اند ، بیلاخ هایی که حوالهء همه چیز میشوند ، از تتوهای تتلو گرفته تا حرام زادگی های بوکوحرام ... بی شمار تن  های تنها ولی میان جمع ... و به نظرم نقش شبکه های اجتماعی در شکل گیری و تکوین این پروسه بیشتر مفعولانه بوده تا فاعلانه ... یعنی فیسبوک و اینستاگرام و الخ بوجود نیامدند که ما را شیفته و اسیر خود کنند، بلکه این خود ما بودیم که به مرور عوض شدیم و امثال زاکربرگ و سیستروم را مجبور کردیم تا برای شرایط جدیدمان، ابزار و امکانات جدید مهیا کنند ... این قبای جدید اگر کج ومعوج  است آنرا خودمان دوخته ایم ... آری چنین است برادر !