مریم راس میگه
خانواده تا وختی که خواهر برادرا کوچیکن و دور همن خانواده س ...
بازیها ، حسادتا ، قهر و آشتی ها ، قربون صدقه رفتنا و دل غنج زدنا ...
از ته دل خندیدنا و جاری شدن زلال ترین اشکهای نه از زور درد و غصه ...
دلتنگ هم شدنها و راس راسکی و بی چشمداشت پشت هم واستادنها ...
واسه کادوی تولد همدیگه قلک پاره کردنا و « از شددت ذوق ریسه رفتنها » ...
همهء این قشنگیای سرراست و تمیز عالم با ازدواج خواهر برادرا دوووود میشه و میره آسمون ...
و دیگه هیچوخت خانواده خانواده نمیشه ...
انکارش بی فایده س رفیق !