-
شاید اغراق آمیز باشه ولی حقیقت داره
زندگی من بعد از بازی وبلاگی عکس های کودکی که دو سال پیش اینجا و در وبلاگ محسن باقرلو برگزار شد ٬ تغییر کرد و متحول شد .
من از یک آدم عادی که گاهی یه چیزایی توی وبلاگش می نوشت تبدیل شدم به یک آدمی که وبلاگ شد بخش مهم و عمده زندگیش و بهترین دوستهای زندگیم رو اینجا و توی این عالم مجازی پیدا کردم . با غمهای هم غمگین شدیم و با خوشی های هم شاد ...
پس پر بیراه نیست اگر بگم هرچی که توی بلاگستان دارم و هرچی که اینجا شدم مدیون محسن باقرلو هستم که بدون شک شهریار بلاگستانه و مثل برادر دوستش دارم .
چند ماه پیش که محسن پاییز بلند از محسن باقرلو قول گرفت که مثل پارسال بازی شب یلدا رو راه بندازه انقدرخوشحال شدم که نگو
اما بعد از بازی عکس های محل کار که محسن رو خیلی اذیت کرد گفت که دیگه بازی راه نمیندازه و چند شب قبل از شب یلدا که کلید این بازی رو می زدیم وقتی ازش پرسیدم امسال بازی شب یلدا داریم یا نه ؟ جواب منفی داد .
به نظرم این بازی باید اینجا و تو خونه محسن باقرلو برگزار می شد واسه همین از اعتمادش سوء استفاده کردم و بدون هماهنگی و اطلاعش کلید انداختم به در خونه مجازیش و این پست رو اینجا نوشتم . امیدوارم محسن بی ادبی منو ببخشه و داداش کوچیکش رو عفو کنه ...
این پست و تمام ملحقات تلخ و شیرینش تقدیم می شود به مریم عزیز شیرزاد
منتظرتون نمیذارم
تشریف ببرید ادامه مطلب و صدای محشر بچه ها رو گوش کنید ...
اولین شب زمستان نود
بابک اسحاقی
۱- صدای شیرزاد
-
روحش شاد و یادش گرامی
۲- صدای سیندرلا
-
۳- صدای پونه
-
۴- صدای آذرنوش
-
۵- صدای آگوستین
-
۶- صدای دل آرام
-
۷- صدای دنیز
-
۸- صدای سهبا
-
۹- صدای کوشالشاهی
-
۱۰- صدای گل گیسو
-
۱۱- صدای محدثه
-
۱۲- صدای وانیا
-
۱۳- صدای فرزانه
-
۱۴- صدای کودک فهیم
-
۱۵- صدای میثا
-
۱۶- صدای عادل
-
۱۷- صدای سیمین
-
۱۸- صدای هیشکی
-
۱۹- صدای الهام
-
۲۰- صدای م.ح.م.د
-
۲۱- صدای الهه
-
۲۲- صدای آوا
-
۲۳- صدای ایلیا
-
۲۴- صدای رعنا
-
۲۵-صدای ری را
-
۲۶- صدای سمیرا
-
۲۷- صدای صالی و زهرا
-
۲۸- صدای عارفه
-
۲۹- صدای مهربان
-
۳۰- صدای بابک اسحاقی
-
۳۱- صدای عاطی و رضا
-
۳۲- صدای مامانگار
-
۳۳- صدای محسن باقرلو
-
۳۴- صدای مهرداد
-
۳۵- صدای نصیبه ( فسیل )
-
۳۶- صدای نیما
-
۳۷- صدای نیمه جدی
-
۳۸- صدای وروجک
-
۳۹- صدای پروین بانو
-
۴۰- صدای کیانا و نعیمه
-
۴۱- صدای جعفری نژاد
-
۴۲- صدای حمید اسکندری
-
۴۳- صدای فرشته
-
۴۴- صدای کیارش
-
۴۵- صدای مژگان امینی و مینا و خانم جان
-
۴۶- صدای نازی
-
۴۷- صدای هلیا
-
۴۸- صدای کورش
-
۴۹ - صدای بهروز
- -
۵۰- صدای سپهر
- -
۵۱- صدای حبیب
- -
+ کیارش شرکت کننده ردیف ۴۴ متولد شب یلداست . تولدت مبارک کیارش
کاش حنانه امشب بود سر اول شدن باهم کل کل می کردیم
20 نفر آنلاین ولی چرا نظرات خلوت شده.
مرسی آگوستین عزیز...مرسی..
آقا من جددی نمی دونم چی بگم
مهمونی بودم و نت نداشتم
الان رسیدم خونه کامپیوترو روشن کردم
زدم اولولون و می بینم ... ضیافته ...
کیامهر جان ... رفیق نازنینم ... عزیز دلم ...
شرمنده م کردی بی حد ... بی نهایت ... یادم نمیره ...
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
اقا اولش که دیدم تو جوگیریات خبری نیست کلی خورد تو ذوقم، بعد که اومدم تو اون لینک کلی ذوق کردم
خوشحالم که رونمایی شد بالاخره
خسته نباشینو دستتون درد نکنه
سلام جناب باقرلو
وقتی ما اینقدر شاد شدیم وصف حال شما....
این مهمونی در منزل شما صد برابر قشنگ تره
مرررررررررررسی بابک....خسته نباشی واقعا...زحمت زیاد کشیدی واسه این بازی...الهی که همیشه این رفاقتت با آقا محسن پر رنگ بمونه و همینجور یه دل و یکرنگ باشین...سورپرایز خوبی بود...وقتی تووبلاگت دیدم نوشتی"بدون هیچ توضیحی تشریف ببرید اینجا" مطمئن بودم بعد از کلیک میرم وبلاگ آقا محسن.....
خلاصه که بینهایت ازت ممنونم...اینهمه خاطره واسمون ساختی و میسازی بی توقع و بی چشمداشت...مرسی از دل بزرگت
میگم فکر کنم بابک خان جان رفتند خوابیدند که سر من گول مالونی و شیره مالونی کنند و ماشین رو به نامم نکنند
تا الان داشتم صداها رو گوش میکردم...با اینکه دارم میمیرم واسه یه دقیقه خواب اما دلم نیومد حتی یه صدا رو گوش نکرده ول کنم و برم......
جای خیلیا خالی بود تو یلدای امسال....جای خیلیا...
روح شیرزاد شاد باشه...تمام مدتی که داشتم صدامو ضبط میکردم هی اسمش میخواست بیاد به زبونم اما قورتش دادم...به خودم قول داده بودم کسی رو غمگین نکنم با حرفام...الهی که در آرامش مطلق باشه...
کودک فهیم، خوبه باز تو میگی غمگین، ممد میگه معتاد !
درضمن من هنوز مشغول تنظیم کنتور خونمون هستم که اگه فردا باباگازی اومد، نگه زدین خرابش کردین ! اما بعدش حتما میام و با ممد از خجالت این بازی و شما دوستان عزیز درخواهیم اومد !
ری را جان منم دوست دارم همه رو ببینم...مخصوصا تو یه شب خاص مثل یلدا
انتظاری زیادی نیست
مطمئنم یه روز عملی میشه...
از همهٔ اونایی که دل به این بازی دادن و این شب سرد رو گرم کردن با صداشون و وجودشون یه دنیا ممنونم....
بیا بشین بازیتو بکن.
نصفه شبی رفتی سر کنتور گاز؟
الله اکبر
حالا که این طور شد من هم الان میرم سر کنتور برقمون
روح شیرزاد عزی شاد....
ای جووووووووووووووووووووووووووووووووووووونم قربون کیانا
مهربانچه زوج صادقی اهنگ زیبایی بود
این کوروش تمدن چرا اینقدر جدی حرف میزنه؟به جون خودم از اون ادماییه که اینقدر جدی تیکه میندازه که ادم تو شوخی یا جدی بودنش میمونهبعدشم برادر جان شما که بلد نیستی حافظ بخونی خب نخون مگه اجبارت میکننبعدشم جنبه ی نقد داشته باش برادر
دلارام جاااااااااااااااااااااااااااااااااااانعزیییییییییییییییزمایکون بغل. من هم شخصا به همه ی شماهایی حسودیم شد که تو این بازی شرکت کردین.
سلامممممممم به همگی
دوستان خوب و نازنینم
من نتونستم شرکت کنم(آیکون همیجور گریه شدید خوب)
دنیز جان فکر سالمندان و می کردی خب!
خب من با این گوش ناشنوام چطوری بشنوم چی میگی؟!؟
سلام . شب همگی خوش . ممنونم از همه تون بابت ایجاد یک خاطره قشنگ دیگه و بیشتر ازهمه از بابک عزیز و البته مهربان . بازم ممنون . همیشه شاد باشید .
هرچی گوش میدم خسته نمیشم دوست دارم دوباره گوش بدم
مررررررررررررررررسی نیمه جدی جان
مررررررررررررررررسی که ما رو بردی به حافظیه
صدای هیشکی بانو رو هم در یلدای پارسال خاطرم هست...خنده هاش با امیر علی...ته صداش یک بغض بود که اگر اشتباه نکنم با "من هیشکی نیستم عزیز...هیشکی..." تموم شده بود...از اون صداهایی که باز هم فراموش نمی کنم...اما یلدای امسالت داغونم کرد دختر...قربون اون دل پاکت بشم....
عارفه، میتونی فایل منو چندین هزاردفه گوش کنی... قول میدم شب کابوس نبینی !
کودک فهیم جان، اگه بیام بازی کنم که فردا جریمه میشیم !
تیراژه ...آناهیتا...حمید...مریم...جاتون خالیه ها...
بچچه ها یه دنیا ممنون از همه تون ...
کیامهر دو دنیا ممنون از تو !
10 بار فایل اوا رو گوش دادم....دعا میکنیم
این فایلایی رو که اهنگ دارن و خیلی دوس دارم
چقدر صدای برادر ایلیا به درد رادیو میخوره....و نمیدونم چه صفتی برای این فایل بگم.
فایلت رو گوش نداده کابوس می بینم خدا لعنتت نکنه که هنوز یاد ترس اون شبم میفتم اون پست
انقد شوکه شدم که
متن پست رو نخونده بودم !
الان تازه خوندم کیا ...
دیگه انقد خاکسار و خاکمالمون نکن دیگه اخوی ...
جزیره تو چرا شرکت نکردی؟برو با بززگترت بیا غیبتت رو موجه کنه
سلامم .
مرسی از همه ی بچه ها .
مرسی از همه ی صداها
چه دوره همه ای یه خووب و ویژه ای بود ؛ هیچوقت یادم نمیره امشبو ..
صدای آگوستین و حرفای چقدر قشنگ بود . ممنون .
آرزو میکنم آوا و هیشکی بغض تو صداشون و گلوشون و دلشون نباشه ..
ممنون بابک خان ؛ ما دست شما رو میبوسیم به خاطر این صمیمیتی که درست میکنید .
دنیز جان خاهر یکم بلندتر خب، قربون اون چشمای خوشگلت برم خودم شخصا
آخیییییییییییییییییییییییییی هیشکی چقدر شبیه دختر عمه م حرف میزنهمیگم نکنه تو دختر عمه ی منی؟
هیشکی جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان قربون دلت
میگم محمد اگه خودتو معرفی هم نمیکردی میشد فهمید کی هستیااااااااااااااااااااااااا، همون که به شمرده صحبت کردنت اشاره کردی کافی بود برای شناختنت
بی اسمه منم
فرشته جانم حالا ارتباط بهتری با نوشته هات برقرار می کنم
آوا جون این بغضت با کامنت های کجکیت هماهنگی نداره....یه حالی شدم با این فایل کوتاهت...
فایل مهربان خیلی باحاله همیشه خندون باشه الهی
الهه جان ما جز گروه اول بودیم تازه واسه اثباتش امشب هم رفتیم خونه داییم، تازه قراره دَهه بگیریم براشما نیز شما را دوست داریییییییییییییییم
عارفه جان رفیق ناباب نزاشت بیامصداتو دوس میداااااااااااااااااااااارم
عاطی و رضا هم خیلی باحال بود.
متاسفانه امشب نمی تونم گوش بدم و این
درحالیه که بد جور دل ،تنگِ همتونه......چه
ضیافتِ باشکوهی توچه خونه باغ ِمزینی
.....مرسی بابک خان جان بخاطرهدیه ء
زیبا و موندگارتون و این که به یکی از
بهترین هاتقدیمش کردین.......روح
شیرمرد شاد.......تشکر از همهء
اونایی که شرکت کردن واوناییکه
نتونستن شرکت کنن و توی
گوش دادنش سهیمن..همین
دور ِهمی هارو عشقه....و
عذرمی خوام اگه فایلم دلی
رو می رنجونه...........می
خواستم گل بگم...نشد..
ببخشیدکه این روزهام...
امیدوارم به فرداها......
یاحق...
من هم آوا رو از طریق بخش کامنتها و شیوه ی خاص مرتب کردن جمله هاش می شناختم.
امیدوارم هرچه زودتر ته دلت بخنده آوا جانم.
راستی میلاد که سر بازی وبلاگی محل کار باهاش آشنا شده بودیم و وبلاگ نداشت هم مدتیه نیست.دلمون براش تنگ شد...
دوستان عزیز دست همتون درد نکنه. عالی بود فایلاتون. دست برادر اسحاقی هم درد نکنه
حالا همین امشب که ما میخایم فایلاتونو گوش بدیم مادرمان گیر داده که نور اتاقت مزاحمه برو بخواب فردا هم روز خداههشانس نداریم که
مثل همیشه بازیه فوق العاده ای شده ه ه ه ه ه
دل آرام جان امیدوارم هرچه زودتر دلتنگی ها تموم بشه...دلتنگی واقعا حس بدیه...با تمام وجود می فهمم...
منصوره جان تو خودت شعر میگی؟
نمی دونم چرا حس کردم اهل شعر گفتنی...
این همه علم پیشرفت کرده بعد اون وقت این کامنتدونی ها هنوز به سبک اون قدیماست که من نبودم هی باید صفحه رفرش کرد یا واسه نظر نوشتن کد وارد کرد مملکته داریم؟
نیما در مورد کامنتت تو صفحهی اول:
میدونی رفیق؛جسارتمو ببخش،اما طناز بودن خیلی فرق داره با متلک انداختن. چیزی که من توی کامنت شما در مورد خودم و سایر دوستان دیدم ابدا طنازی نبود. تماماً متلکهای کاملاً بیمزه بود...
گاهی...البته اگر بشه اسمش رو شعر گذاشت...
شعر خوندن و داستان خوندن رو هم خیلی دوست دارم.مخصوصا اینکه بتونم با احساس مختص همون شعر یا داستان، بخونمش و در فضاش قرار بگیرم...شاید بشه گفت یکی از لذت های زندگیمه...
راستی من تو فایل تشکر کنم از بابک و محسن دوستداشتنی. مرسین بچهها
آوا چقدر غم داشت صداش...این روزا خوب نیست انگار...امیدوارم همه چی همونی بشه که میخوای...
مهربان مثل همیشه پر انرژی و ماه...بابک میدونستی یکی از بزرگترین شانسای زندگیت داشتن مهربانه؟
هلیا جان واقعا شب یلدای توپی داشتی..:دی
محسن خان...هیچی...آقا ممنون که مارو امشب تو خوه اتون جمع کردین...
آگوستین جان، من قصد شوخی داشتم ولی اگه شما اونجوری حس کردی. من هم از شما و هم از بقیه ی دوستان عذر میخوام. امیدوارم این شب قشنگ با حرفای من خراب نشه ! و خیلی بیشتر امیدوارم که شما عذرخواهی منو بپذیری !
برادری که اعتراض کردی و اینا ... راستش این روزا آدم حوصله ی خودشو هم نداره ! چه برسه بخواد به اینکه بیاد جواب بقیه رو بده ... اما ما تو خودمون معمولن از این چیزا نداریم ... اما گویا شما داری !
کاش نیما درباره ی آشناها فقط کامنت میذاشت .
بیشتر از نصف صداها رو گوش کردم. تا اینجاش که محشر بود
خیلی خیلی مرررررسی