لجانت

آخر وخت است و ذهنم زیر فشار کار مچاله شده ... طرف زنگ میزند دربارهء یک دوره ای مشاوره بگیرد ، از فلان آموزشگاه که همین دوره را نصفه نیمه آنجا گذرانده ابراز نارضایتی میکند بواسطهء کم سوادی استادش ... دختر بیچاره را ولگرد خطاب میکند و من چشمان خسته ام را می مالم و خیلی خودداری میکنم که تلفن را روش قطع نمیکنم ... ول کن نیست این بار میگوید دختره ....نده بود ! ... در تمام این دو سال و نیم نشنیده بودم این لحن و ادبیات را ... واقعن اینها چطوری زندگی کرده اند ؟ درس خوانده اند ، با آدمها معاشر شده اند ، قد کشیده اند ؟ ... منصفانه نیست گفتن اینکه توی کدام طویله بزرگ شده اند ؟ ... اینجور آدمها طویله سرخودند با خوی آدم ناشدنی لجوجی که سیار و پرتابل با خودشان میکشند به هر طرف تا همیشه ... خیلی از ما کلمات بدتر از این را شاید بکار ببریم برای چیزی یا کسی ، اما به ندرت و در جمع های محرم و خلوت و در مواقع عصبانیت شدید که البته آنهم غلط است ولی فقط از مغزی که با کاهگل پُر شده بر می آید استفاده از این ادبیات در تماس تلفنی در حال ضبط شدن با یک غریبه در محل کارش آنهم به قصد مشاوره ... اصلن نمیفهمم اینجور آدم ها و لجانتشان را ... مصدر خوبی ست برای لجن ... مثل آدمهایی که در جمع های دوستانه رکیک ترین و وقیح ترین کلمات را برای بستگان درجهء یک همدیگر به کار میبرند و قهقهه میزنند ...