یک مرثیهء کوتاه برای یک زخم بلند ...

 

حکایتِ دلخوری ها و کدورت هایی که توی رفاقت پیش می آید عینهو ترکِ یک ظرف چینی گل سرخی با ارزش است ... عینهو که می گویم یعنی عین به عین و واو به واو و مو به مو ... ولی متاسفانه نحوهء برخورد با یک ظرف ترک خورده در طول سالیان و با عوض شدن نسلها و نگرششان به زندگی تغییر کرده ... من با همهء بی حافظگی م صدای فریاد چینی بند زن را توی کوچه قشنگ یادم می آید ... حوالی سال 57 بود ... سی و خورده ای سال پیش ... آن روزها شغل مهمی بود خب برای خودش ... چون کسی دلش نمی آمد ظرف چینی اصل و اصیلش را مثل یک تکه زبالهء به درد نخور دور بیاندازد ... شاید چون می دانست و خیالش تخت بود که چینی بند زن پیر طوری ظرف نازنین و محبوبش را مثل روز اولش بند خواهد زد که حتی یک قطره هم ازش نچکد ... البت شکل ظاهری ظرف طبیعی ست که مثل اولش نمی شد و جای بخیه های یک زخم روی تنش می ماند که می ماند ... ولی هر چی بود بهتر از دل کندن بود ... بهتر از دل بریدن ... ولی حالا اوضاع خیلی فرق کرده ... زندگی پُر شده از ظرفهای آرکوپال made in چاینا ... چاینایی که زمین تا آسمان با چینی توفیر دارد ها ... ظرفهای چینی گل سرخی یا از بیخ نسلشان منقرض شده یا توی بوفه های شیک خاک می خورند ... احیانن هم اگر توی اسباب کشی یا حالا هر طور دیگری یکی شان ترک بخورد ، چینی بند زن کجا بود که زخمش را بدوزد که بشود مثل اولش ؟ ... پس در سطل آشغال باز می شود و فرررت ! ... چه حیف ...

نظرات 54 + ارسال نظر
دکولته بانو جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:46 ب.ظ

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول!؟

مهسا جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:51 ب.ظ http://exposed.blogsky.com

حالا می‌شه بگی کیا اون چینی اصل هستن و کیا اون ارکوپال مید این چاینا؟

دکولته بانو جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:52 ب.ظ

سلام...چقدر خوب تشبیه کردی...واقعا لذت بردم از خوندش...خیلی خوب و به جا و البته با خلاقیت و یه حس نوستالژیک خوب همراه بود...آففرین...

دکولته بانو جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:53 ب.ظ

استخر خوش بگذره جیگر!...

رویا جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:09 ب.ظ http://nasimesobh.persianblog.ir

راست میگیا. الان داشتم مرور می کردم که چه رفاقتها فرت فرت با اندک دلگیری ای انداخته می شن دور تا فردا وقتی یکی نو تر و جدیدترش جاش رو بگیره. کی وقت می زاره و می ره دنبال بند زدن شکستگیها؟

کرگدن به فکرم فرو بردی و ذهنم مثه ماشین حساب افتاده به مرور رفاقتهای این چند ساله اخیرم...

نیما جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:19 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.persianblog.ir

چه پست پر استعاره ای ! لذت بردیم کرگدن جان !

فیلتر شکن جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ب.ظ http://2000t.blogfa.com

نرم افزار فیلتر شکن 100% سالم و تست شده و مادام العمر!!!
نحوه دریافت به وبلاگ مراجعه کنید در صورت فیلتر شدن وبلاگ برای درخواست فیلتر شکن ایمیل بدهید
filter@vatanmail.com

رقص باد جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ب.ظ

واقعا گل گفتی
دوستی ها هم دیگه مث گذشته نیس فک کنم چینی شده

من جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ب.ظ http://sho0lo0gh.blogfa.com

خب؟!
نتیجه چی شد!؟
کجای ترک روی ظرف شبیه ترک توی دوستی هست؟

حرفخونه جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:30 ب.ظ http://roro1.blogfa.com

خیلی قشنگ ارتباط برقرار کردید بین دوستی هایی که شاید قبلا با ارزش تر بود از الان.و چینی هایی که قبلا قدرش رو بیشتر میدونستن تا الان.
داشتم فکر میکردم اون چینی بند زن شاید نقشش مثل ریش سفیدایی بود که واسطه میشدن برای از بین رفتن کدورت بین دو تا دوست..... و الان ریش سفید کجا بود؟ طفلک ها اعتبار سابق رو ندارن پیش جوون ترا. اسمشم گذاشتیم: اختلاف نسل ها....
و میگیم :حرف همو نمیفهمیم.
در کل کرگدن عزیز پست خیلی زیبایی بود.

کیامهر جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:34 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

شاید حرفه بند زنی به فراموشی سپرده شده باشه
اما بند زدن یک هنره که شاید هنوز زنده باشه

عاشق این عنوان هاتم

کیامهر جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:35 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

راستی عافیت باشی

هلی جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 ب.ظ http://helishaki.blogfa.com

چه عکس زیبایی
والبته تعبیر به جایی

واحه جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:35 ب.ظ

ولی بنظر من جامی که بشکنه دیگه شکسته... دیگه شکسته...

حالا اینکه به جایش جام دیگری بگذاری یا نگذاری بحث دیگری ست!

اینکه اون جام شکسته همیشه تو ذهنت بمونه و تا چند وقت دلت نیاد همون شکسته رو هم دور بندازی ...

من و من جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ب.ظ

اگه رفاقت چینی باشه که نباس بابت ترک خوردن و دور انداختنش غصه خورد اما اگه اصل باشه گاهی آدمیزاد میره می گرده یه بندزن پیر و بازنشسته پیدا می کنه تا رفاقتشو بند بزنه

واحه جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ

یک جام شکسته:

http://www.meandherself.blogfa.com/post-35.aspx

[ بدون نام ] جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ


hih
چینی بند زن! بند بزن.

Miss o0o0o0om جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ http://www.oooooom.blogfa.com

چقدر این متنت دلنشین بود...
من که کلی کیف کردم از خوندنش... یه حسه خوبی به ادم می داد...!

مژده جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ب.ظ http://shahnematollahi.mihanblog.com

سلام. من فکر کردم بعد از توضیح حکایت چینی بند زن و این حرفا باز برمی گردین سر رفاقت... دنبال یه جمله بودم آخر پست... گله ای شکایتی چیزی...

تک درخت جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ب.ظ

تشبیهت قشنگ بود فقط یه اینم در نظر بگیر که رفاقتهایی که این روزا خیلی راحت ترک میخورن، یه چینی مرغوب نیستن که حالا که چسب و بندی نداریم تا دوباره وصلشون کنه، زیاد هم دل کندن و دل بریدن ازشون سخت باشه.
تصور کن یه ظرف آرکوپال با یه ترک و بند! اصلا چیز جالبی نمیشه

مهسا جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:41 ب.ظ http://exposed.blogsky.com

الان دوباره متنت رو خوندم . یاد این دو تا بیت افتادم :

من رشته‌ی محبت تو پاره می‌کنم / شاید گره خورد به تو نزدیک‌تر شوم

گر رشته گسست می‌توان بست / لیکن گرهیش در میان هست

این دو بیت متضاد هستن . و خب . بسته به دیدت و اتفاقی که باعث شکستن و ترک می‌شه ...... نمی‌دونم . نمی‌دونم که کدوم بیش‌تر و درست‌تر هست ....... نمی‌دونم.......

نیمه جدی جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:52 ب.ظ http://nimejedi.blogfa.com

نیمه جدی جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ب.ظ http://nimejedi.blogfa.com

چرا کامنت بالایی خالی اومد؟

یه جور بزن دررویی تو فضای کل جامعه هست که انگار به فضاهای خصوصی دوستی هم کشیده شده . به همین دلیل اکثر رفاقتا ابزاری شدن و تا تقی به توقی میخوره : فررتی میندازی تو سطل زباله یا میندازنت تو سطل زباله!!

روشنک جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

دلم تنگ است و بارم شیشه و راهم پر از سنگ...

دل شکسته رو هم میشه بند زد؟

ماهی تنگ بلور جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ http://hichooopoooch.persianblog.ir/

بعضی ظرفا رو یه ترک که میگیرن دیگه باید انداخت بیرون بعضی ها هم خورد و خاکشیرم که میشنا دلت نمیاد...کرگدن جان ظرفش مهمهچینی بند زن چیه؟اگه ظرفش ظرف باشه خودت چنان بندش میزنی هیج جای بخیه نمونه

فاطمه جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ب.ظ http://shahrah-88.blogfa.com

وای که این پستت غمم رو تازه کرد و ناراحتیمو یادم اورد.واقعا که بعضا چه قد راحت بیخیال دوستیاشون میشن...

عاطفه جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

یاد ظرفای چینی خونه ی مادرجان خدابیامرزم افتادم.. چقدر بدم میومد از ظرف بند زده شده.. آخه چینی که بشنکنه و بخوایم با بند ترمیمش کنیم خب دوباره زودی میشکنه که.. چه فایده؟ شکستنی شکسته.. چرا خودمونو گول بزنیم؟

عاطفه جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

اما خداییش که پست قشنگی بود.. خیلی خوب نوشته بودیش..

م . ح . م . د جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ب.ظ http://grove.persianblog.ir

سلام آقا ...

واحه جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ب.ظ

می دونید چیه جناب کرگدن، شما از دستهء افرادی هستید که زود می بخشید شاید فراموش نکنید اما می بخشید یک بخشش حقیقی... به همین دلیل فکر می کنید یک ظرف چینی آنقدر با ارزش هست که بندش زد و نگهش داشت!

اما آدمهایی مثل من که بخشش براشون از سخت ترین کارهای دنیاست شاید ترجیح بدهند حتی اگر شده تکه های شکستهء اون ظرف رو نگه دارند اما هرگز به فکر بند زدن نمی افتند...


بهار(سلام تنهایی) جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ

قدیما ..ادما ..قدر همه چی رو بیشتر می دونستن ..
همه چی بیشتر ارزش داشت و حرمت ...
دنیای زشتی شده ..

ابله خاتون جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ http://ablahkhatoun.persianblog.com

چی بگم والله...
حکایت همونه که میگه:دیگه این دل واسه ما دل نمیشه!

مونا جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ب.ظ http://shoeleibiatash.blogfa.com/

من ۲۵ سالمه اما یادمه
قوری بند میزدن
ناراحتی نداره چسب قطره ای بزن

آناهیتا جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ب.ظ http://ana65.blogfa.com

عجب تعبیر قشنگی کردین.داغ دل من یکی تازه تازه شد.
حتی تو همین دنیای مجازی هم با تمام وجودم حس کردم که چطوری آدما محکم با دست خودشون ترک میندازن.دیگه دنیای واقعی جای خود داره.
غم داشت قلمتون .باعث شد خاطرات زهر 1سال پیشم مثل فیلم رژه بره تو ذهنم.

مهدی پژوم جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ب.ظ http://mahdipejom.blogfa.com

سلام آقا...
خیر است ان شاءالله...
رفع می شود. نگران نباشید...

تیراژه شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.teerajeh.persianblog.ir

یاد شهر قصه افتادم ! نمیدونم چرا!

مژگان امینی شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

راستش آنقدر ظرفهای مدل به مدل و جدید به بازار می آید که ظرفها را ترک نخورده می بخشند یعنی در واقع دور می اندازند.
امیدوارم کار دوستی ها به آنجا نکشد.

مامانگار شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ

...شما که رفاقتی هستی و اهل مرام ومعرفت...شما باید حکایت شکستن دلای چینی و دلچینی بندزن ها واینهارو بنویسی...بازترش کنی...
اصلا خوبه چند پستی هم از قصه رفیق و نارفیق بنویسی...فکرکنم حرف براگفتن زیادداری...

صدف شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ق.ظ http://fereshteye-to.blogfa.com

فقط سکوت...

مجتبی پژوم شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ

سلام و ارادت...

مجیدحمید شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ

سلام حاج محسن. خوبی؟ نمیتونم حرفی بزنم، چون من هم دلم شکسته، مثل یه چینی و احساس میکنم که انداختنم دور و دیگه بندنمیزنه کسی این شکسته را.
خوش باشی.

نئو شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:56 ق.ظ http://zeleidy.blogfa.com

آخ که نگو! این روزا اینقدر از این چیزا پیش اومد برام که دلم ریشه! لینک پستت رو گذاشتم حاج محسن!

کیامهر شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ق.ظ

صبح به خیر و عرض ادب خدمت بزرگ کرگدن بلاگ اسکای

دکولته بانو شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ق.ظ

سلام عزیزم...صبح صبحانه خورده پائیزیت مبارک عزیزم...فصل مورد علاقه...وبلاگ مورد علاقه...بازی وبلاگی مورد علاقه...من از الان منتظر این بازی جدیدتم...
ولی فک نکن نمی فهمیم چقدر بازیمون میدی!!!

دکولته بانو شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ق.ظ

وقتی آدم قرص خواب بخوره...اما نخوابه تا صبح...گه می خوره قرص خواب می خوره...( خودمان را عرض فرمودیم )...حالا تازه خوابم گرفته نم نمک...اجازه هست یکم بخوابم!؟...

فرزانه شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

شاید بخاطر همین نبودن چینی بند زن هست که دلها رو میشکونن و بعدشم میندازنش دور. به همین سادگی و زیبایی!!!!

آلن شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ق.ظ

راس میگی.
این روزا کمتر کسی برای رفاقت ارزش قائل میشه و واسش وقت و انرژی میذاره.

عاطی شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ

فوق العاده دلنشین و قشنگ بود .
بیخود نیست که میگن سخنی که از دل برآید بر دل نشیند

هم عکسش و هم متنش زیبا بود و دل آمو میبرد به قدیما و آدم یاد مهر وصفا و وفا و مرامی که بین مردم بود میندازه . حیف که دیگه این چیزا نایاب شده .

بی نهایت ممنونم

دروغگوی صادق شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ http://dorogh.blogfa.com

از درد نگو
از شکستن نگو
کن من صدای شکستن غرور کرور کرور ملت را در ماه مهر می شنوم

اشاره به مطلب مهر ماه ظلم خاموش، جنایت بشری در وبم

هوداد شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://hudadtolloui.blogfa.com

سلام محسن عزیزم
چه جالب که این فکر این روزای من بود بخاطر یه مسئله ای که با یک نفری پیش آمده بود ... با خودم فکر میکردم وقتی آدم که نباید سر یه مسئله ای کلا ارتباط و همه خاطرات خوش رو هم بریزه دور ......................
.
.
راستی اگر اشتباه نکنم در ماه سه بار کله پاچه خورده بودین ... نوش جون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.