اینم از این ...

با اینهمه قسط و قرض و قوله و بدهی و بدبختی 

اول صبحی توی اتوبان تندگویان نرسیده به کشتارگاه 

با صد و بیس تا سرعت  

زد به یک عابر ک.ون گشادی که لابد حال نداشته از پل عابر رد شود 

مرد عابر روی آسفالت داشت تمام میکرد که خطِ ترمزش تمام شد و ماشین واستاد 

در آن لحظهء وحشتناک و بُحرانی اولین جمله ای که گفت می دانی چی بود ؟ 

بغضش را قورت داد و زیر لب گفت : 

خب اینم از این ... 

*** 

پی شفاف سازی نوشت : 

شکر خدا این اتفاق ، امروز صبح فقط توی ذهن مزخرف من افتاده است ! 

-

نظرات 45 + ارسال نظر
آلن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ق.ظ

اوووووووووووووووووول

آلن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ق.ظ

عجب اتفاق بدی.

شب نویس یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:31 ق.ظ http://man-o-shab.blogsky.com

یه چیزی تو این مایه ها که فقط همینو کم داشتیم...
واقعا جز این چی می تونسته بگه؟ اونم با بغض...

[ بدون نام ] یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ق.ظ

سلام.

مهتاب یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ http://www.night94.blogfa.com

سلام.یادم رفت اسمم رو بنویسم

بابای آرتاخان یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:54 ق.ظ http://artakhan.blogfa.com

کی ؟
معمولا نوشته هات مستندن یعنی این اتفاق افتاده .

منیژه یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ http://nasimayeman.persianblog.ir

چه غم انگیز...هر چی سنگه مالِ پای لنگه...

مامانگار یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ق.ظ

نمیدونم این اتفاق واقعیه یانه؟..خداکنه همچین اتفاقی نیفتاده باشه...
..اما ترجمه این کلمات آخرش میشه :"..دیگه بدبختی ام تکمیل شد..فقط یه قتل غیرعمد کم داشتم که اونم اومد تو پروندم.."
..یاترجمه اش میشه:"...خب..شد دیگه... اتفاقه...میفته..خداروشکررو که بدترازاین نشد !..."
..یامیشه:"..خب کارمو کردم...تموم شد...چندوقته منتظر این فرصتم...مردک به سزای عملش رسید.."

بهرحال هزاربرداشت میشه کرد...خیلی جمله مبهمیه !!..

[ بدون نام ] یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ق.ظ

وروجک یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com


خیلی غم انگیز بود ولی نمی دونم چرا یه ریز دارم می خندم

وروجک یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

ببخشید جریانه این لینکاتون چیه هر روز بالا پایین میشن ؟

رها بانو یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ق.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

وای نه ...
اینم از این یعنی تمام ؟! مُرد ؟!

من دروغگوی صادق یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://dorough.blogfa.com

جدا اتفاق افتاد؟
زدی رفت؟


نمی دونم چرا انتظار دارم اگر جای راننده بودم کلی ماتم بگیرم که قیافه انسانی تری بگیرم

سمیرا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

خب به ذهنت بگو حواسشو جمع کنه وگرنه مجبوری ماشینو بفروشی و کل زندگیتو بدی بابت دیه اون عابر بیچاره!

عاطفه یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

خدا خیرت بده که شفاف سازی کردی!

حسین ترابی (پسر یک مزرعه دار) یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ http://www.torabi-hossein.blogfa.com/

اول سلام آقا.
دوم خب، الحمدلله.

حمیده یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ http://www.skamalkhani.blogfa.com

چه چیزهایی تو ذهن شما اتفاق می افته . نمی تونی به چیزهای بهتر فکرکنی ؟؟؟؟
خوب این هم ار این انگار مگس کشته .

ایرن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ب.ظ

خوبه خودتم می دونی ذهنت مریضه!عکست هم خوب بود تو فوتو بلاگت!سبزیش قشنگ بود!

محمد مهدی نقی پور یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ http://taksir.blogfa.com

الحمدا... .البته علارغم قیافه کرگدنیت با این دل گنجشگیت انتظار فکر و خیالشم نداریم ازت ولی خوب دیگه حالا خوبه عابره رو نبردی بهش ت جا ... آره داداش.من اگه بودم تا تهش میرفتم.مااااااااچ

واحه یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ب.ظ

چرا به عابر فحش می دهید زانو درد داره نمی تونه اونهمه پله رو بالا بره شما خودتون از پل عابر پیاده می روید آنور خیابان؟! تازه من که ترس از ارتفاع هم دارم به وسط پل می رسم حرکت کردن برام سخت می شه و تصور اینکه الان پل فرو بریزه من لابلای سرعت ماشینها تکه تکه می شوم...

کیامهر یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ

خدا نکنه همچین اتفاقی واسه کسی بیفته
حتی ادمی که هیچ مشکلی نداره
جان من نفوس بد نزن

مامانگار یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ

در مستند " سیکرت " میگه :..هرچی تو ذهن تون اتفاق بیفته ...همون به واقعیت تبدیل میشه !!..."
..نه.. نه..خدانکنه ..زبانم الکن..

آناهیتا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

خیلی ممنون که شفاف سازی کردین مثل اون بیمارستان نشد!
چه ذهن عجیب غریبی!!!!!!!

بی تا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ http://khanoomek.blogfa.com/

مرض داری مگه تن و بدن ما رو میلرزونی

ماهی تنگ بلور یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ب.ظ http://hichooopoooch1.persianblog.ir/

فش خورتم که میبینم داره ملس میشهنمیشه آدمو دق ندی؟چقد ناراحت شدم تو دو خط مطلبت

lilita یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ http://lilitaa.persianblog.ir/

اااااااااه نصفه جون شدم. میشه کله ی صبحی ازین اتفاقها نیفته توی ذهنتون؟؟؟؟ لطفا

فرهاد یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:13 ب.ظ http://sayehayesepid.blogfa.com/

خب خدااا رو شکر( ازجهت بنی آدم اعضای یک پیکرند/ دیگرند(هر چی خودت خواستی) ولی کم کم داشتیم ذهن شما رو جدی می گرفتیم

مامانگار یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:51 ب.ظ

...محسن خان...چهلم عمه زری گذشت...خدارحمتش کنه...دیگه فکرنمی کنی وقتشه اون لباس سیاه عزارو درآری ؟! ...
درعالم مجازی هم میشه دوستان جمع شن..و باآوردن یه دست لباس سبزرنگ ...لباس سیاه رو ازتنت درآرن...
پس... فردا لباس سبز تنت هست انشاالله..سرت سلامت باشه جناب...همیشه لباس جشن وسروربپوشی.......

آلن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:58 ب.ظ

مامانگار جان ، اون مرحوم اسمش عمه ناهید بود.
عمه زری الان سوئده.

م . ح . م . د یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 ب.ظ http://grove1.persianblog.ir

رها بانو یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

بابا ما که مردیم و ز نده شدیم !

وروجک یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:54 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

عجب ادمایی پیدا میشن

فاطمه یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 ب.ظ http://999f111a.blogfa.com

سلامممم
ای بابا......

هاله یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ب.ظ http://www.zistab.blogfa.com

سلام.محسن خان.بیخیال اینا...موج مثبت اقا...

اتفاق بس ناراحت کننده ای است...
اونم اول صبحی...یعنی بدتر از قرض و قوله

همیشه شاد باشی

مامانگار یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ

..محسن جان معذرت میخوام...منظورم عمه ناهید بود...چه حواسی دارم من..

من یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

بیچاره ذهنت اول صبی چه چیزایی میاد توش

کیامهر یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

اینجا چرا این رنگی شده شهریار ؟

هومن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ب.ظ


این خیال پردازی ها مال پشت فرمون که نبوده؟!

مسی ته تغاری یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ب.ظ http://masitahtaghari.blogspot.com/

این چه فکر مذخرف انرژی گیریه اول صبح میکنی؟؟؟؟

مینا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ب.ظ http://www.harfebihesaab.blogfa.com

منم از این فیلمای اکشن واسه خودم زیاد میسازم. جالبه دو سال پیش یه شب این فیلمو ساختم که:‌یه بچه کوچیک میره زیر ماشین و له میشه!‌ البته نه که بهش فکر کنما!‌خودش یهو تصویرش از ذهنم میگذشت! (یه بار و دوبار نبود که!)تا اینکه یکی دو روز بعد از این فکر و خیالم عمه ام زنگ زد و گفت در خونشون یه ماشین تصادف کرد و یه دختر بچه که توو ماشین بوده افتاده بیرونو زیر چرخای ماشین له شده....
ذهن من از شما هم مزخرف تره!‌ نه؟
(امیدوارم اینجور فکرای شما واقعی نشن!)

شهاب دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ http://chertgah.blogfa.com

خوب خدا رو شکر!

فلوت زن دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااام.
عجب چیزایی توو ذهن شما اتفاق می افته !!! خدا بعدیاشو بخیر کنه !!!
خدا رو شکر واقعی نبوده این داستان !!!

دوشیـــــزَن دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 ق.ظ http://d0o6izan.blogfa.com/

و همچنان این زندگی ... ادامه دارد!

کاغذ کاهی(نازگل) دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:53 ق.ظ http://kooche2.blogfa.com

خدا بگم چی کارت کنه ... اخه این افکار مریض چیه روان ما رو هم بهم میریزی !!

ایران پرس دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.iranpress.mihanblog.com/

سلام دوست من

وبلاگ جالب داری

ما شما رو لینک کردیم. اگر موافقی شما نیز ما را به نام
«پایگاه خبری ایران پرس» لینک کن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.