از یک تا نمی دانم چند ...

۱- بعد از ظهر پنجشمبه است و سکوت خانه و  من و کامپیوتر و بلاگستان و جوجه کباب از هضم رابع گذشته و لیوان فیل افکن چای احمد و جعبه خرمای تازهء شیره دار و بستهء سیگار محبوبمان و خلوت انس و اینها ! ... این یعنی بهشتی که قبلن زیر پای مادران بود در حال حاضر - با حفظ سمت - زیر دست بنده است کمی تا قسمتی ... لذا : و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید ! 

-

2- یک هفته ای می شود که وبلاگستان دمر افتاده ! ... آپدیت ها کم شده و ایضن بازدید ها و کامنتها ... انگار خاک مُرده پاشیده باشند بر تمام صفر و یک های این مجازی دنیا ... شاید هم حکایت آن مورچه ای ست که یک قطره آب افتاده بود روش و داد می زد که آااای دنیا را آب بُرد !

-

3- یکماهی می شود که جسته گریخته به فیس بوک سرک می کشیم و عوالم دیگری مکشوفمان گشته ! ... دوستان زیادی را آنجا فعال و بیزوکودیل خورده می یابیم که گمان می کردیم در مجازستان هف کفن پوسانده اند دور از جان نازنینشان ولی می بینیم که در گوشهء دیگری از این کهکشان مجازی به غایت پرشور حضور دارند شکر ایزد !  

-

4- رژیم غیرصهیونیستی ماست و کاهوخوری مان را اندکی شُل کرده ایم و گلاب به روی ماهتان دو کیلویی ورقلمبیده ایم باز ! ... اما لا ریب فیه ! چرا که عزممان همان است که بود و قولمان به بانو محبوب خوزصفهانی ! که تا عید زیر صد و بلکم حول و حوالی نود باشیم همان ! ... 

- 

5- مُوس کامپیوتر خانه منزل خراب شده و راشیتیسم گرفته ! ... آدم بلانسبت شنوندگان عزیز ، ذللت سگ می کشد تا مثلن مکان نما را از شمال شرقی مانیتور بکشاند تا جنوب غربی اش ! ... از کت و کول افتادیم ! نقل پول هم نیست والا ... فقط حس کلودز به بر کردن و از گرمای مطبوع خانه جهیدن به ازدحام کوچهء بدبخت را نداریم فلذا کیست که هل من ناصرن ینصرنی ؟!  

پی بعد از آپدیت نوشت ! : 

بعد از ارسال این پست ، انبان همیَت هم کشیدیم ! و رفتیم این موس را خریدیم :  

-

-  

6- اسب هممت زین کرده ایم که بعد قرنی امشب یک فیلم سیاحت کنیم ! ... به جان خودم ! ... البت این واقعهء تاریخی با تلنگر و اصرار کیامهر دارد به وقوع می پیوندد که Hangover را با لقد کرده توی حلقمان که اگر نبینی شیرم را حلالت نمی کنم و چه و چه ! ... وگرنه ما آخرین فیلمی که دیدیم قیصر بوده توی سینما رکس لاله زار !   

-

 

-

7- این آخرین بند این پست است و ما از اولش هم این را می دانستیم چون عدد هف را به شددت دوس داریم ! ... اینجوری که باشد یعنی تیتر پستمان چیزی در مایه های زرشک بوده از همان ابتدای خلقت ! ... حالا مثلن هف چه کوفتی در خودش دارد که سایر اعداد از آن حیث خواجه و ابتر اند ؟! ... آنوخت هی بگوئیم فقط خارجی ها خرافاتی اند و مثلن آمریکایی ها به عنوان نماد شانس و برکت نعل اسب می کوبند سردر خانه هایشان و معتقدند شکستن آینه برای مدت هفت سال بدشانسی و بدبختی به همراه دارد و برای از بین بردن این نحسی باید تکه های آینه جمع و زیر نور ماه در خاک مخفی شود ! ... یا مثلن انگلیسی ها اعتقاد دارند نباید در مهمانی ها جمع مهمانان به 13 برسد چرا که ممکن است دعوا بشود و اگر زنی دو قاشق را در نعلبکی قرار دهد صاحب فرزند دوقلو خواهد شد و اگر وزغی از سر راه عروس به کلیسا عبور کند ، او و همسرش در آینده خوشبخت و بهره مند خواهند شد ! ... یا مثلن روس ها اعتقاد دارند اگر در محیط های سر بسته سوت بزنند تمام پول خود را از دست خواهند داد و اگر شیئی را در خانه خود گم کردند باید دومووج ( شیء نمادینی که در اغلب خانه هایشان پیدا می شود ) را مخاطب قرار دهند و بگویند : دومووج ، به اندازه کافی بازی کردی حالا آن را به من برگردان ! ... یا مثلن در ژاپن اگر شخصی در مسیر خود یک مار سفیدرنگ پیدا کند ، خوشبخت خواهد شد و یا چون تلفظ نام رنگ قرمز در زبان مردم ژاپن مانند تلفظ عبارت ( شانس ) است برای همین در آغاز سال نو ، مردم همه چیز را به رنگ قرمز درمی آورند ! ... و یا مثلن اولین چیزی که در هندوستان توجه آدم را جلب می کند لیموترش ها و فلفل های سبز و قرمزی است که با یک نخ به هم متصل شده اند و برای دورکردن ارواح بد و نیروهای منفی از خانه یا محل کسب بر سردر ورودی آویزان اند و یا اگر زمانی روی سرتان مارمولکی بیفتد به این معنی است که تمام عمر در ترس از مرگ خواهید بود و اگر سکسکه کنی یعنی کسی به فکرت است و اگر چشمت بخارد یعنی کسی به تو حسادت می کند و در زمان خورشیدگرفتگی کسی نباید چیزی بخورد و الخ ! ... والا با این نوناشون !!

-