رونمایی از امضاها و تحلیل ها !

قبل از شروع مراسم رونمایی ، چند نکته : 

1- ممنون از همه تون ... از همه مون !  

2- وخت گیر و خسته کننده بود ولی بیحد لذذتبخش ... 

3- بعدِ تشکر از همه ، یه تشکر ویژه از مامانگار و کیامهر و حمید ... 

۴- خودم ام قصد داشتم امضاها رو به شکل نقوش ته فنجون قهوه در نظر بگیرم و فال صاحب هر کدوم رو با زبون طنز بنویسم که دیگه فرصت نشد ! 

5- خدایی ش دیگه نای شمارش آرای سوالات پست قبل رو اصصصصلن ندارم ! ... لذا به بزرگی خودتون ببخشایید و هر کی حال و وختشو داشت خودش بشماره ! 

6- الههء عزیز به بهانه امضا بازی طی این پُست اساسی ما رو آب کردن از خجالت !  

7- بازم مرسی از همه ... و یه عالمه مخلصیم ... 

بزن بریم ! : 

-

*** 

صفر ! - کرگدن : 

 

مامانگار : 

امیدوارم کسی ناراحت نشه...مایه اش طنزه دوستان...

کیامهر : 

قبل از خواندن این تحلیل ها دوست دارم بگویم که قصد ما فقط مزاح بوده و خنده
امیدوارم کسی نرنجد و  و دلخور نشود
دوست داشتم برای همه یک بیت شعر هم بگویم
اما محدودیت زمانی اجازه نداد متاسفانه :
 

این امضاء نیاز به توضیح ندارد .
صاحب آن نیاز به تحلیل ندارد .
صاحب این امضاء مثل کف دست می ماند . صاف است  و بی غش ...
ای شهریار!  ملک شما جان گرفته است     امضاء کنید -  واحه باران گرفته است
این کرگدن که ساده و تنها سفر نکرد        خوشنامی از  اصالت خوبان گرفته است  

حمید : 

یه طناب که سرش یه حلقه نجات هست...سر طناب دست پیرمردیه که روی عرشه کشتی وایساده...چند ساله انداخته تو آب...تا یکی رو که خیلی وقت پیش آب برده نجات بده... 

-

***

۱ - مریم ترین : 

 

مامانگار : 

صاحب امضا پیگیر نیست ..اول کارشو محکم میگیره و بعد ول میکنه !...

کیامهر : 

این امضاء احتمالا کار یک آدم ضد مرد است ... یک آدمی که یک شکست خیلی گنده عشقی توی زندگیش داشته است
یا لااقل خودش اینطور تصور می کند .اینها را همه از عکس قلب ضربدر خوده که نماد عشق ممنوع است می شود فهمید .
ایشان در مقطعی از عمر خود کلاس زبان می رفته است و خیلی به خارج رفتن علاقه دارد . سبک امضاء کاملا خارجکی است .
ایام خوب و شادی روزانه پر زند                  برروی عکس قلب شما ضربدر زند
آنان که درس زبان خوانده اند می دانند              مزد آن گرفت جان برادر که خر زند   

حمید : 

یه دختربچه دو ساله که داره مثلا تنیس بازی میکنه...لحظه ای که توپ از گوشه راست کادر داره بهش نزدیک میشه...لحظه ای که بابا عکس انداخته تا برای همیشه نگهش داره...خوشگلترین عکس آلبومی که لابلای خرت و پرتای ته انبار خونه ای که سی و دو سال پیش مال بنیاد مستضعفان شده داره خاک میخوره...میگن باباش طاغوتی بوده...-

*** 

۲ - مامان لیمو :

 

مامانگار : 

باحداقل ها کنارمیاد..ساده و زیباپسنده...

کیامهر : 

امضای یکی از سرداران جنگهای صلیبی و یکی از پیروان سرسخت مسیح  است  .
احتمالا با اسلام و مسلمین مشکل دارد این بنده خدا .
اینها را می شود از علامت صلیب توی امضاء فهمید .این آدم آدم وقت شناسی هم  هست .
شمایل کلی امضا ء واژه time   را تداعی می کند .
بر دردهای کهنه طبیبی            گاهی کمی عجیب و غریبی
چون برق و باد میرود امروز       سردار جنگهای صلیبی 

حمید : 

یکشنبه...صلیب روی قبر سرباز سیاهپوستی که قبل از جنگ عراق یکشنبه ها کلیسا میرفت...مادری که خم شده روی صلیب...مادری که صلیب شده...

-

*** 

۳ - نازگل :

 

مامانگار : 

دوچشم باز و هشیار...حواسش جمعه حسابی... 

کیامهر : 

آدم یاد چشمهای نیش نیش می افتد  توی کارتون رابین هود . همان ماری که می گفت : پرنس جان ! قاچ قاچ
یک دوستی داشتیم که تخصصش همین بود .
یعنی از یک شکل می توانست یک تصویر بسازد . مطمئنم با دیدن این امضاء می توانست یک نیش نیش مشتی بکشد .
صاحب توشیح شماره 3 احتمالا از تصویر سازی خوشش می آید و حافظه تصویریش باید خوب باشد .
قلبم به حرف تو ایمان داشت       چیزی شبیه خیسی باران داشت
این پونه عاشق صد مار است      نیش تو تو درد فراوان داشت 

حمید : 

جنگ جهانی دوم...ارتفاع چند صد پایی...ملخ جلوی آخرین هواپیمای ارتش نازیا...وقتی باران گلوله های ناوگان هوایی متفقین سوراخ سوراخش کردن...وقتی خلبان هجده ساله به آلمانی داد میزنه "زنده باد پیشوا"...درست قبل از سقوط...  

-

*** 

۴ - مجتبی :

 

 

کیامهر : 

آقا جان امضا یک قانونی دارد . معمولا یک خطی است که از یک جایی شروع می شود و یک جایی تمام می شود . من نیم ساعت داشتم امضای شماره 4 را نگاه می کردم و این امضاء حداقل 3 تا ورودی دارد به جان خودم . به نظر می رسه خانوم یا آقای صاحب امضای شماره 4 تلاش کرده اون واژه انگلیسی رو یک جوری توی امضا ء جا بده و بعید می دونم در واقعیت موقع امضا کردن اینکار رو بکنه .
آموزشت دهم ای جان بیا بشین             فواره چون بلند شود می خورد زمین
اینجا شروع می شود و آنطرف تمام         امضای چند دربه ندیدی ؟ بیا ببین   

حمید : 

شیشه عقب پیکان قرمز قسطی...سال 64...پسر با دستای روغنیش برچسبای خارجی رو از شیشه میکنه...آخه دیروز نتونسته بود بخوندش...وقتی دوست دخترش خواسته بود معنیشو براش بگه...یاد خداحافظی با مدرسه در اون پاییز سرد دبستان...وقتی دیگه درس بسش بود...

-

***  

۵ - فلوت زن :

 

مامانگار : 

آهنگینه...شکل نت موسیقی..احتمالا موقع امضا سوت میزنه!

کیامهر : 

آدم یاد از جلو نظام سر صف توی مدرسه می افتد . دو تا بچه سر صف از جلو نظام ایستاده اند و پشتی دستش را گذاشته روی شانه جلویی . یا شاید هم دو تا برده سیاهپوست  باشند حین جنگهای استقلال آمریکا که در راه فرار به شمال توسط جنوبی ها دستگیر شده اند و آنها را با زنجیر به هم بسته اند .
صاحب امضاء شماره 5 آدم آزاد منش خاطره بازیست احتمالا ...
خوب است کمی خاطره بازی و شعف            ستار انار می خورد علاف علف
ای 5 عزیز کودکی ها خوش بود             آن خنده زیرزیرکی بر سر صف  

حمید : 

یه نردبون که به دیوار خونه همسایه تکیه داده شده...وقتی پسربچه بالا میره تا آبتنی دخترای همسایه رو وسط حوض خونه قدیمی دید بزنه...وقتی بابا میبینه و نردبوم برای همیشه میره تو انباری...طعم کشیده قایم بابا... 

-

***  

۶ - پسر مزرعه دار : 

مامانگار : 

سخت نمیگیره..یه دایره..یه خط..کافیه همین..

کیامهر : 

صاحب امضاء شماره 6 آدم بی حوصله ای است و زود قاطی می کند احتمالا
زیادی با او بحث کنید احتمالا دارد حتی کتکتان بزند
لذا بنده تحلیلم را همینجا تمام می کنم و  می گویم دست شما درد نکنه خیلی امضات قشنگه عزیز دلم
قاطی نکن عزیز دلم من غلامتم          من لقمه پیچ و نمک گیر شامتم
امضا نکن بیا دو قدم راه  راست را       تا هست راه می رویم و بدان هم کلامتم   

حمید : 

یه نهال لاغر خمیده کنار ساحل...هیچکس حتی ماهیگیرای شب نمیدونن کی اونو کاشته...یا کِی کاشته...فقط صبح که محلیا از خواب بلند شدن تو خاک شور ساحل که هیچی توش دوام نمیاره یه درخت دیدن...یه درخت نذر سلامتی مادربزرگ...

-

***  

۷ - نیما :

 

 

مامانگار : 

موقع امضا ضربان قلبش بالا میره و تند میزنه!..استرس داره.. 

کیامهر : 

این آدم شخصیت پیچیده و لایه لایه ای دارد .
این را می شود از لایه لایه بودن و تو در تو بودن امضاء که شبیه آیینه های تو در توی روبروی هم است فهمید .
من البته نمی دانم صاحب این امضاء کیست  ولی بچه خوبیست و من دوستش دارم .
ای دوست بیا میان سایه         هم صندلی هست هم سه پایه
امضای تو چیز رمز داریست      مانند پیاز لایه لایه  

حمید : 

جای موجای ریز روی حوض...کی عصر میشه مامان از سر کار بیاد؟...کی عصر میشه ماهی کوچولویی که چسبیدی کف حوض و هرچی نون میندازم نمیای بالا؟...تو بلدی ساعت بخونی؟...ساعتمو نگاه... 

-

***  

۸ - پوریا پژوم :

 

 

کیامهر : 

این امضاء آدم را یاد تیتراژ کارتون های سیاه سفید  بلوک شرق می اندازد . شاید ندیده باشید شما ولی دوره بچگی ما زیاد نشان میدادند .
به شیوه نور پردازی کروی و پیوسته نویسی حروف دقت کنید .
این آدم احتمالا کمونیست است  یا شاید هم چپی است یا حزب سبزی است
به هر حال این آدم تمایلات سیاسی دارد من مطمئنم
تا فرار نکرده بگیرید ببریدش کهریزک .
آنکس که راه راست رود چپ نمی کند        چپ آن نمود جان برادر که راست کرد 

حمید : 

سر در یه کافه تو یکی از محله های خلوت نیویورک...آخر شب...وقتی کافه چی پیر کافه رو میبنده و زن توی قاب عکس رو به یه قهوه دعوت میکنه...به رسم سنت بیست ساله...
  

-

*** 

۹ - خانوم سوسک سیاه :

 

مامانگار : 

بجز نقاشی و خطاطی..به چیز دیگه ای روی کاغذکشیدن معتقد نیست...  

کیامهر : 

ای لئوناردو داوینچی ! ای استاد کمال الملک !
ای شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد ... فریبنده زاد و فریبا بمیرد
ای هنرمند ! تو اصلا چرا امضاء می کنی ؟ تو باید بشینی تو خونه نقاشی بکشی .
مگه من مردم  ؟ کار اداری داری بده من انجام میدم .
ما یک معلمی داشتیم که خیلی هنرمند بود وقتی 20 می گرفتیم یک همچین چیزی می کشید شبیه قو
و 20 را می گذاشت روی بالهایش و ما انگار دنیا را گرفته بودیم با این امضائ های قشنگ
صاحب امضاء شماره 9 آدم هنرمندی است ولی رگه هایی از خشونت در پس زمینه رفتاری ایشان مشاهده می شود
احتمالا دوست خوبی است ولی اگر دست از پا خطا کنید احتمال دارد صورتتان خیلی اتفاقی خط خطی بشود
اینها را می شود از نقش شمشیری که به گردن این پرنده زیبا تکیه داده شده فهمید .
به نظرم یکی از زیباترین و خاص ترین امضاء های موجود امضاء شماره 9 هستند
ولی بعید می دانم در واقعیت هم انقدر وقت و انرژی برای امضاء کردن بگذارند ایشان .
تو طرح بکش رفیق ، کارت با من               آجیل و نبات در بهارت با من
تو تیغ مکش به خلق هنگامه غیظ            امضای فنون* بی شمارت با من
*   فنون جمع fan  و به معنی طرفدار است  

حمید : 

خط مقدم...در محاصره عراقیها...وقتی ققنوس از آتش بیرون میاد...خود خود افسانه...اینجا دیگه "ز" زورو نیست...زهراست...یا زهراست...روی سربند بسیجی ای که تا قبل جنگ کنار تئاتر شهر نقاشی میکشید...

-

*** 

۱۰ - حمید :

 

مامانگار : 

دقیق و وقت شناس عین یه ساعت... 

کیامهر : 

این امضاء یک امضاء ساده است بدون هیچ پیچیدگی خاصی
صاحب امضاء هم احتمالا یک آدم ساده است  بدون هیچ پیچیدگی خاصی
کاری به کار دیگران ندارد و بنده خدا دارد زندگی خودش را می کند
حالا من مگه آزار دارم بیام سر به سرش بذارم ؟
خداییش مگه آزار دارم ؟
من آدم رند و مردم آزار نیم             من جنس خراب مانده بازار نیم
این ساده چکار با من خر دارد ؟       خررررر! داد نزن کلاهبردار نیم 

حمید : 

عقربه های ساعت انگار قاطی کزدن...نه و پانزده دقیقه...یعنی فقط یه ربعه این بالام؟...چه فرقی میکنه؟...ساعت یازده که پاسدار بعدی برای گرفتن پست بیاد من اینجا نیستم...گور پدر این جنگ لعنتی...گور پدر دادگاه نظامی لعنتی...   

-

*** 

۱۱ - م.ح.م.د :

 

 

مامانگار : 

امضا عین کوه کندنه براش...یه نموره تنبله... 

کیامهر : 

صاحب امضاء شماره 11 به احتمال قریب به یقین آقاست  و آدم عجولی هم هست  احتمالاً
حوصله خیلی کارها را ندارد و کاری که مطابق میلش نباشد عجله ای و سرسری انجام می دهد .
کلاً وقت و انرژی برای کارهایی که مطابق میلش نیستند نمی گذارد .
از آنجا می گویم مرد است که معمولا خانم ها خیلی از کارها را با وسواس و دقت انجام می دهند
و نظر دیگران در مورد نمود های ظاهری  آنها خیلی مهم است  
و اگر قرارباشد کلی آدم امضایش را ببینند انصافاً بیشتر وقت می گذارند  برای امضاء
در هر صورت ممکن است تحلیل من غلط باشد  و صاحب امضاء یک خانوم باشد .
این راه تو سوی بیراهه ست        آتش نرفته فکر گلستانه ست
شکی ندارم این  m پر سرعت      مانند بچه شش ماهه ست  

حمید : 

مهدکودک...نقاشی تپه های سفید...بدون خورشید زردی که از پشتش درمیاد...بدون آسمون آبی...فردا که حقوق بابارو بدن حتما واسم مدادرنگی میخره...

-

***   

۱۲ - دختر آبان :

 

 

کیامهر : 

این امضاء بیشتر شبیه یک عبارت لاتین است که روی  نقشه های گنج می نویسند
از همان نقشه هایی که دزدان دریایی در به در دنبال آن می گردند .
من البته نتوانستم معنی عبارت را بفهمم  و لی مطمئنم خیلی معنی دار و پر مفهوم است
صاحب این امضاء احتمالا یک جستجوگر گنج است
یا شاید لای کتاب خطی پدر بزرگش یک نقشه گنج پیداکرده است
یا شاید یک دستگاه گنج یاب توی خانه اشان دارد
یا لااقل  هم شعر نابرده گنج رنج میسر نمی شود را حفظ است  .
یک ناخدای چشم بسته و یک عالمه خوبی     یک طوطی و عصا و کمی پایه چوبی
گنجی نهفته توی دلش  آدم                          ای جان چه چه بچه مثبت محجوبی  

حمید : 

تیر چراغ برق سر کوچه...یه دونه برف که داره میشینه روی جای پاهات...خوش به حال برف...خوش به حال تیر چراغ برق... 

-

*** 

۱۳ - ایرن :

 

مامانگار : 

تشریک مساعی..این شخص به کارای جمعی ومشترک فکرمیکنه..ومنظم ومرتبه.. 

کیامهر : 

به قول نینا شبیه سه تا ماهی است که به سیخ کشیده اند رو دارند روی آتش کباب می کنند
ماه هم توی آسمان است . آدم یاد فیلمهای سرخپوستی می افتد یه کم
من یاد کارتون بچه های کوه تاراک و جکی و جیل افتادم  .
صاحب این امضاء آدم راحتی است به نظرم
تلقی و قضاوت دیگران برایش زیاد مهم نیست و کاری را که به نظرش درست است انجام می دهد
اگر حدسم درست باشد  خوش به حالش
من به او حسودیم می شود و حاضرم دوره های بهبود شخصیت را سر کلاسش آموزش ببینم .
سر می برد زمانه مرا بیخ تا به بیخ                  اینجا نشد نفس بکشم می روم مریخ
اخگر بپاش و آتش قلیان مهیا ساز          قدری نمک بزن به ماهی جا مانده روی سیخ   

حمید : 

یه جلسه رسمی اداری...یه گوشه از میز بزرگ اتاق جلسات ماهیانه که همیشه یاد عادت ماهیانه میندازتش...سه نفر پشت میز نشستن...یکیشون داره به ماه فکر میکنه...همونی که میخواد الان بلند بشه و کاغذارو تو صورت رئیس پخش کنه و بره خونه بخوابه...بیخیال پونصد تومن سر ماه...بیخیال آزوهای بزرگ...

-

*** 

۱۴ - بابای آرتاخان :

 

 

کیامهر : 

این امضاء  خیلی پیچیدگی دارد  و صاحب آن آدم مرموزی است بدون شک ...
وقتی بچه بوده همه به او مشکوک بوده اند و هنوز هم هر اتفاقی می افتاد همه از چشم او می بینند .
با این وجود روحیاتش لطیف است و با چیزی که دیگران در مورد او فکر می کنند خیلی فرق دارد .
به طبیعت علاقه دارد  و مطمئنم که قلم خوب و قوی دارد .
خیل دوست دارم بدانم صاحب این امضاء کیه
بگذار باز زر بزند این مموتی چلغوز             غم رفته از میانه و غمگین نمی شویم امروز
امضایتان به جان خودم جور دیگریست         یکجور خوب عاشقی و  اندکی مرموز 

حمید : 

بیابانهای خشک امریکا...کاکتوسها...یه مرد چاق که با دست چپش افسار اسبش رو محکم گرفته...و به سمت غرب میره...سمت شهر آرزوهای جوانیش... 

-

***  

۱۵ - ( خواهر ) مهتاب ! :

 

 

مامانگار : 

انعطاف پذیره..موجی و سینوسی حرکت میکنه وفرکانس اش متغیره ..خطی نیست.. 

کیامهر : 

راستش از آن امضاء هایی است که دوستشان دارم
شبیه امضای یک نویسنده  صفحه اول کتاب  پای مقدمه می ماند .
یا یک کارگردان یا هنرپیشه معروف که پوسترش را برای هواداران امضاء می کند .
من خیلی سعی کردم تا نوشته پای امضاء را تحلیل کنم
فقط واژه  بربری قابل تشخیص بود .
دیشب که  ماه بود و  شب صاف مرمری     امروز هم پنیر و کمی نان بربری 

حمید : 

یه گل نصفه با دو تا گلبرگ...با یه ساقه له شده...یه خورشید با دو تا بال... 

-

***   

۱۶ - دختر حوا :

 

مامانگار : 

احتیاط و محافظه کاری اصلا تو خونش نه..تو امضاشه ! 

کیامهر : 

در مورد امضاء شماره 16 من واقعاً حرفی ندارم برای گفتن
من در مقابل این همه  کرامت و عزت و اعتماد به نفس سر تعظیم فرو میارم
و به نشانه احترام سکوت می کنم فقط ...
تو اول و آخر تمام بحثی     تو مظهر اعتماد به نفسی 

حمید : 

رکوع...سمع الله لمن حمده..."شنید خدا آنکس را که او را ستایش کرد"...لحظه فکر کردن به معنی ذکری که اینهمه سال بعد از هر رکوع گفته بود...لحظه شک...نماز نیمه کاره...
-

***  

۱۷ - الهام :

 

 

کیامهر : 

دوست عزیز فکر کردی من از این تحلیلگرهای الکی پلکی هستم  که هر امضایی رو با هر کیفیتی تحلیل کنم ؟
عمراً ... تا وقتی امضاء شما واضح نباشه من  نمی تونم تحلیل کنم .
خوبه تحلیل اشتباهی کنم ؟ خدا رو خوش میاد ؟
حلال - حروم میشه یه وقت . محرم نامحرم میشه .
شما باید گوشیت رو عوض کنی یا چند تا مگا پیکسل به دوربینش اضاف کنی .
یا جوهر خویش بیشتر کن (منظور جوهر خودکار است )
یا پیکسل عکس اضافه تر کن 

حمید : 

یه مرد که ایستاده...یه مرد که بچه بغلشه...که خوشحاله صدای خنده بچه اش سکوت شهر رو میشکنه...شهری که پشت سرشه...شهری که پشت سرش نیست...بم... 

-

***   

۱۸ - فاطمه :

 

 

مامانگار : 

این امضا یه ریاضیدانه..اول ازهمه چیز لگاریتم میگیره ! 

کیامهر : 

این آدم صد در صد سامورایی است . من به شخصه یاد بابای هانیکو میفتم وقتی می خواست هاراگیری کنه ...
این آدم روحیات خشنی داره
احتمال زیاد مرد باشه و سربازیش هم یا عجب شیر بوده یا 02 کرمان
وخیلی سختی کشیده  و الان شخصیت قدرتمند و  قوی داره
حدس می زنم بیزنس من باشه
اگر هم خانوم باشه از این خانومایی هستند که به داستانهای کهن و حماسی علاقه دارند
شاهنامه رو دوست داره  و وقتی نبرد رستم و افراسیاب  رو می خونه
خونش به به جوش میاد و  دوست داره بره بجنگه
آدم خاطره بازیه هر کی هست
احتمالاً  کاتیا باشه ...
امضا که نه شکل شمشیر خدایی      ای شرقی  خوب سامورایی 

حمید : 

جشن سال نو...دعاهای روی فانوسای کاغذی...ژاپن... 

-

***   

۱۹ - سمیرا :

 

مامانگار : 

شکل بادبادک رو ببینید...موقع امضاهم تو عالم رویا و کودکی شه.. 

کیامهر : 

صاحب این امضاء یک آدم مهربان است
سختی  دیده توی زندگیش
این امضاء شبیه یک بادکنک است که نخش پاره شده و باد دارد با خودش می برد آن را
نمود حسرت روزهای خوب و  فرصت های قشنگ که رفته اند و بر نمی گردند
امیدوارم هر که هست فرصت های بهتری در آینده بیاید سراغش
مطمئنم که می آید ...  

حمید : 

بادبادک تو آسمون نقطه شده...حالا اول اسم ما چهار تا اون بالاس...و نامه ای که روش نوشتیم تا اگه نخش پاره شد هرکی پیدا کرد برامون بیاره...نخش پاره شد ولی کسی برامون نیاورد...آخه نمیدونستیم کسی باورش نمیشه محله ما هم بچه هاش بادبادک بازی میکنن...بچه های محله "ارباب جمشید"...-

***  

۲۰ - غزل :

 

 

مامانگار : 

باید به رقص علاقمندباشه ایشون..به چرخ زدن... 

کیامهر : 

صاحب این امضا احتمالا آدم احساساتی باشد . همه خطوط منحنی هستند و با زوایای باز
خط تند و تیز کم می بینید توی این امضا ء
این یعنی آدم صبوری هم هست احتمالاً
من هرچه فکر کردم  نتوانستم حدس بزنم منظورش از R.E چیست .
فقط رعنا است که اسمش با R شروع می شود  ولی احتمال  دارد این امضاء مال رعنا نباشد .  

حمید : 

یه کلاغ سیاه...وقتی بین شکاف درخت خودشو جا کرده و صبورانه منتظره تا بارون بند بیاد... 

-

***   

۲۱ - عاطفه :

 

 

مامانگار : 

امضا پروانه ای... 

کیامهر : 

از آنجا که این امضاء شبیه ترین امضاء به امضای من است . احتمالا شخصیت صاحب آن نیز شبیه شخصیت من است
بنابراین صاحب این امضاء یک آدم با شخصیت و ماه است که من هرچه در مورد شخصیت ایشان بگویم کم گفته ام .
اصلاً حیف است حالا  که در قید حیات هستند ما در مورد خصائص اخلاقی ایشان صحبت کنیم
باید صبر کنیم وقتی به رحمت خدا رفت  درباره اش کتاب و مقاله می نویسیم
شاید فیلم هم ساختیم ...
در ضمن این جمله ((اسم و فامیل هم دارد )) خیلی نکته مهم وکلیدی بود
انصافا اگر این جمله درج نمی شد ما فکر می کردیم ایشان اسم وفامیل ندارند
و وقتی می خواهند صدایش کنند مثلا برایش سنگ پرتاب می کنند یا سوت بلبلی می زنند .  

حمید : 

یه بچه که تازه راه رفتن رو یادگرفته...تو حیاط کوچک خونه شون وایساده و دستشو گرفته رو به آسمون...داره دونه های بارون که میفته رو دستش رو کشف میکنه...لذت کشف یک چیز تازه... 

***   

۲۲ - ایران دخت :

 

کیامهر : 

این امضاء مال یک آدم مشهدی است .
یا مشهدی نیست ولی ساکن مشهد است .
یا ساکن مشهد نیست ولی حتما مشهد رفته یکبار .
اگر نرفته ایشالا امام رضا بطلبد و برود مشهد
در هر حال یک حسی به من می گوید صاحب این امضاء یک ربطی به مشهد دارد یکجوری
اگر هم ندارد امیدوارم یکجوری ربط پیدا کند .  

حمید : 

قلاب ماهیگیری توی برکه...یه صبح بهاری...تکون خوردن قلاب...اولین ماهی بعد از چند ساعت انتظار...قلابی که از دهن ماهی بازمیشه و ماهی ای که دوباره به آب برمیگرده...برگشتن به خونه با سطل خالی از ماهی... 

***    

۲۳ - رعنا :

 

مامانگار : 

کم حجم.. ساده زیبا..جادار و مطمئن 

کیامهر : 

من اینو دوست دارم
من اینو دوست دارم
من اینو دوست دارم
به این میگن امضاء
به این میگن امضای با کلاس و آدم با شخصیت
هرکی هست کارش درسته
ایشون پتانسیل اینو دارن که آدم معروفی بشوند در آینده
من از همین حالا و ندیده طرفدار پر و پا قرصش هستم  

حمید : 

یه سیرک بزرگ در یه شهر کوچک...بندباز روی بند...آهنگ دلهره آمیز برای تماشاچیا...چوبی که تو دستاش میلرزه...نفسهایی که تو سینه حبس شده...رسیدن به آخر خط و تشویق تماشاچیا...عوض کردن لباسای تنگ زرق و برقدار...به خواب رفتن در اتاقک سیاری که بوی تنهایی میده... 

***  

۲۴ - سهبا :

 

مامانگار : 

سربلند وسرافراز..با جایگاهی استوارو محکم..بااعتمادبنفس.. 

کیامهر : 

این امضاء آدم را یاد عرفا می اندازد در هنگام رقص و سماع
تصور کنید شمایل مردی را  کلاه بر سر و ردا بر تن
دستهایش را باز کرده و دارد چرخ می زند
صاحب این امضاء احتمالا باید به عرفان علاقه داشته باشد
اگر هم ندارد احتمالا در آینده علاقه مند خواهد شد ان شاء الله ...  

حمید : 

دویدن به طرف در...آغوش باز کردن برای مرد خانه... 

***   

۲۵ - محسن محمدپور :

 

کیامهر : 

صاحب این امضاء یک آدم قد بلند است
از شکل ماهی می شود فهمید که بچه شمال است
احتمالا موهایش فرفری است و تخمه و خرمالو خیلی دوست دارد
عینکی هم هست و شغلش هم پشت میز نشینی است .
احتمالا اسمش هم محسن محمد پور است ...
به این میگن تحلیل دقیق  شخصیتی از نوع  شرلوک هولمزی  

حمید : 

 یه لاکپشت که سرشو از لاکش آورده بیرون تا آب بخوره...به سلامتی بیشه... 

*** 

۲۶ - آلن :

 

 

مامانگار : 

قطع خطوط موازی ..ایشون همیشه رهی وسازی دیگر میزنند.. 

کیامهر : 

صاحب این امضاء اسمش قاسم است
یا اسم محبوبش قاسم است
یا اینکه میرزا قاسمی دوست دارد
یا اینکه استاد رقص قاسم آبادی است
به هر حال تحلیلهای بنده نشان از این دارد که این بنده خدا یکجورایی یک ربطی به قاسم دارد . 

حمید : 

 یه رتیل که داره از رو خط عابر پیاده رد میشه...

-

*** 

۲۷ - حبیب :

 

مامانگار : 

بازهم دنیای رویا وخیال و آرزوهای بلند... 

کیامهر : 

این امضاء خیلی  خوب است چون آدم با دیدنش همه چیز از شخصیت صاحبش متوجه می شود .
اصلا این امضاء با آدم حرف می  زند .
صاحب این امضاء یک آدم ایکبیری است با 178 سانتیمتر قد و دندانهای سفید و پوست سبزه
احتمالا مال پشت کوههای طالقان است و  کلا به درد هیچ کاری نمی خورد جز گوسفند داری و چوپانی
احتمالا یک وبلاگ درپیت  هم دارد و می رود توی کامنتدونی مردم برایشان آیکون گل  می فرستد
و دست می زند و غش غش می خندد ...
صاحب این امضاء  کسی نیست جز  حبیب آرتونی وچه   

حمید : 

یه پیرزن که داره ویترین مغازه رو باحسرت نگاه میکنه...

*** 

۲۸ - هیشکی :

 

مامانگار : 

نترسی وشجاعت میباره ازاین امضا...حرکت عمودی وآبشاری..پرش ارتفاع... 

کیامهر : 

صاحب این امضاء احتمالا دوست دارد قدش بلند تر از اینی باشد که هست
چون امضایش ماشالا  خیلی رشید است
و در بین همه امضاهایی که من در عمرم دیده ام قد بلندترین امضاء بوده است
بزنم به تخته امضاش خیلی هم خوش تیپ است  و خوشرنگ
ماشالا بر و روی قشنگی هم داره امضاشون
لطفا اگه امضاتون قصد ازدواج دارند خبرمون کنید
مطمئنم که خیلی  خاطر خواه پیدا می کنه
ایشالا که عاقبت به خیر بشن همه جوونا  

حمید : 

یه زن که داره با باد میرقصه...موهاش... 

***  

۲۹ - ماه نو :

 

 

مامانگار : 

ساده وبی آلایش وبدون حاشیه !... 

کیامهر : 

صاحب این امضاء آدم دلرحمی است
دلیلش را نپرسید چون همینطوری گفتم . یکجور الهام قلبی بود که من نمی توانم بیشتر توضیح بدهم
چون ممکن است نعره کشان این وبلاگ را ترک کنید  و بروید .
فقط در همین حد بگویم که صاحب این امضاء آدم مهربان و دلرحمی است
امیدوارم وضع مالیش هم خوب باشد تا هر وقت گرفتار شدیم ...   

حمید : 

یه ننو در فاصله صدمتری از یه ساحل...صدای دریا میاد...ننوی خالی تکون میخوره... 

***  

۳۰ - سعید مجید حمید :

 

مامانگار : 

بی خیال بابا...کی به کیه... 

کیامهر : 

این تصویر اصلا امضاء نیست  به جان  خودم  . این تصویر  اصلا مشکل دار است
اصلا صحنه دارد این امضاء
من ابتدا فکر می کردم تصویر یک آمیب  6 میکرونی است درست در زمان نقسیم شدن به دو تا آمیب  3 میکرونی
اما اشتباه می کردم  .
این تصویر یک کروموزم است که سرگشته و حیران مانده است و شدیداً دچار یاس فلسفی می باشد
این کروموزوم  سر دوراهی مانده است که پسر بشود یا دختر ؟
دارد فکر می کند اصلا آدم بشود یا نشود ؟
صاحب این امضاء لیسانس علوم آزمایشگاهی دارد
یا احتمالا با کسی ازدواج می کند که توی آزمایشگاه کار می کند
یا نهایتاً نزدیک خانه اش یک آزمایشگاهی چیزی وجود دارد
به هر حال یک ربطی به آزمایشگاه دارد .  

حمید : 

-جنگل...آفتاب بعد از یه بارون طولانی...یه کرم خاکی قهوه ای...  

***  

۳۱ - هِناس :

 

مامانگار : 

تند و عصبی !..معکوس ..ودرحال سر خوردن... 

کیامهر : 

آقا ما ساعت ها به این امضاء نگاه کردیم  اما چیزی نفهمیدیم
راستش از خودمان داشتیم نا امید می شدیم که فهمیدیم مشکل فنی دارد این تصویر
صاحب این امضاء احتمالا آن را اشتباهی اسکن کرده است
یا شاید کرگدن  آن را اشتباهی  آپلود کرده است .
این امضاء  باید  در جهت عقربه های ساعت 90 درجه بچرخد
یعنی این خط مورب باید تقریبا افقی قرار بگیرد و آن دو نقطه ، بالا و پایین آن باشند
آها ! حالا شد امضاء
ای صاحب امضای شماره 31 نیای بگی  امضام همینجوری درسته
اگه شما تا حالا اینجوری امضاء می کردی اشتباه می کردی
از این به بعد با 90 درجه گردش امضاء کن که هم خدا راضی باشه هم من ضایع نشم ...  

حمید : 

یه خانم زیبا با دامن بلند به سبک فیلمای انگلیسی قدیمی که داره از درخت بالا میره...فقط برای درآوردن لج خواستگار اشراف زاده اش...  

***   

۳۲ - کاتیا :

 

 

کیامهر : 

آقا این امضاء شماره 32 یک دنیا حرف دارد با آدم . پر از نماد و نشانه است این امضاء
من اول فکر کردم که این امضاء فقط  یک امضاء است  و صاحبش آن را زیر قالی قایم کرده است
اما این امضاء در حقیقت یک امضاء نیست ... دو تا امضاء است  مثل امضاء مشترک پای چک ها
آنهم  قالی نیست  پتو است . حالا اینکه این دو تا امضاء زیر پتو داشتند چیکار می کردند
و این عکس چطور گرفته شده  و امضای سمت راستی چرا انقدر خوشحال است از اینکه مچش را گرفته ایم
هیچ ربطی به ما ندارد و ما در مسایل شخصی و جنسی دیگران دخالت نمی کنیم .
من احساس می کنم  صاحب این امضاء دارد با این امضاء برای یک نفرعلامت می فرستد .
البته فکر بد نکنید منظورم از علامت  همان آغاز سال 2011 میلادی است
و طرف مورد نظر هم احتمالا پاپا نوئل است  . امیدوارم جورابتون اون شب بوی بد نده
و بابا نوئل یه هدیه خوب تو جورابت بذاره خانوم یا آقای شماره 32  

حمید : 

پیدا کردن یه نقاشی از دوران بچگی زیر فرش اتاق مادربزرگ... 

 

***    

۳۳ - بهار :

 

کیامهر : 

این امضاء خیلی با کلاس است
شاید باورتان نشود این امضاء مال سلن دیون است
خودتان نگاه کنید نوشته CELIN
نمی دانم شابد هم نوشته فهیم
ولی با لهجه نوشته FEHIM
به هر حال اصلامهم نیست این امضاء مال کیست و منظورش چی بوده
صاحب آن آدم با کلاسی است .
در هر صورت آن گردالویی که بالای این امضاء قرار دارد هم  گنده است هم خطرناک
هر لحظه احتمال سقوط آن وجود دارد ...  

حمید : 

یه گنجشک روی سیم گیتاری که تو بالکن جامونده...وقتی میپره و سیم آروم میلرزه... 

 

***  

۳۴ - الهه :

 

 

مامانگار : 

امضا پروانه ای بازهم..تلطیف کننده و آرامش بخش.. 

کیامهر : 

این امضاء مال یک دختر خانوم 21 ساله است احتمالا ٌ
بچه غرب تهران و دانشجو باید باشد فکر می کنم .
از نوع امضاء می شود  فهمید آدم احساساتی است و  اشترودل هم خیلی دوست دارد .
این دختر بختش بلنده
عروسی می گیره بیا و ببین
از این سر شهر تا او سر شهر
ها ! یه گم کرده داره که اگه نیازم بدی باقیشم سیت میگوم .
این امضاء مال  الهه است  و من چون خیلی هوشم سرشاره اینو فهمیدم ...  

حمید : 

آخر شب...تنه یه آدم برفی تو پارک ملت..بچه فرصت نکرده سر آدم برفی رو بسازه...آخه بابا باید فردا بره سرکار... 

 

***  

۳۵ - وحید :

 

مامانگار : 

سرعتی و اسپید...کاملا سرعت عمل در امضا روشنه... 

کیامهر : 

صاحب این امضاء یک اشتباه کوچیک کرده
ایشون چندین بار امضاء کردند و چون درست در نمیومده  خط می زدند .
بالاخره یکی از امضا ها درست در اومده  ولی وقتی خواست اون امضاء رو بفرسته
اشتباهی یکی از اون امضاء خط خطی ها رو فرستاده
البته میشه  یه برداشت دیگه هم کرد
که هرچی امضاء آدم پیچیده تر باشه جعل اون سخت تر میشه
ولی خب امضاء نباید انقدر سخت باشه که خود آدم هم نتونه جعلش کنه که
من به محسن پیشنهاد می کنم  یه بار دیگه یه بازی راه بندازه و اینایی که الان امضاء کردند
دو تا امضاء بفرستند و بخندیم به شبیه نبودن دو تا امضاء یه نفر
مطمئنم صاحب امضاء شماره 35 تو اون بازی شدیدا دچارمشکل میشه   

حمید : 

یه دختر جوان که داره با شور دف میزنه.... 

 

*** 

۳۶ - ما هیچ ما نگاه :

 

مامانگار : 

ریلکس..پروازی وآسمونی..اوج گیرنده...برفراز.. 

کیامهر : 

من که گفتم استعداد ندارم در خوندن این الفبای بغل تو بغل انگلیسی
شما که دارید اینو چی می خونید ؟ من فکر کنم ایشون فامیل امیر تتلو باشه
من یه چیزی تو مایه های TATALOO اون وسط مسطا می بینم
میشه حدس زد که صاحب این امضاء حداقل یکبار خارج رفته
یا اصلا تو خارج زندگی می کنه
یا شاید هم قصد خارج شدن داره
یا مدارک داده تا پاسپورتش رو بگیره و بره خارج
من امضاش رو دوست دارم  ...  

حمید : 

تمرین امضا با نوک ناخن روی شیشه بخارگرفته...شهر مه گرفته وقت بارون... 

 

***  

۳۷ - هاله :

 

 

مامانگار : 

امضا یک فیزیکدان...حرکت الکترونهادر مدارشون به دور پروتون رو میبینید..  

کیامهر : 

این امضاء خوبه ولی یک مقدار  نابسامانی در خطوط دیده میشه
البته قابل درمانه و احتمال داره  یا یه کم استراحت بر طرف بشه
من احساس می کنم صاحب این امضاء موقع امضاء کردن یک غم و غصه ای تو وجودش بوده
دو تا خط موازی که به هم نمیرسن نشون دهنده یک عشق بی سرانجامه تو زندگی این آدم
در پشت نگاهش به زندگی
من یه غم عمیق می بینم
البته امیدوارم تا الان همه مشکلاتش حل شده باشه   

حمید : 

یه مامان...یه بابا...و یه بچه که دارن میرن خرید عید... 

 

***   

۳۸ - محسن پاییز بلند :

 

 

کیامهر : 

من قبل  از این که بخوام در مورد  امضاء شماره 38 صحبت کنم  دوست دارم  در مورد کاغذ این امضاء استفاده کنم
صاحب امضاء شماره 38 مطمئناً یا توی لوازم التحریر فروشی کار می کند
یا شاگرد قناد است و از این دو حالت خارج نیست . این نوع کاغذ تنها در این دو مکان یافت می شود .
رنگ زرد پس زمینه این تصویر تداعی کننده نور خورشید است و حرکت خرچنگ قورباغه وار امضاء از چپ به راست
یاد آور مثل معروفی است که نیاز به یاد آوری ندارد .
از لحاظ شخصیتی صاحب این امضاء شخصیت متعادل و معقولی دارد .
این را می شود از متعادل بودن تقریبی عناصر  امضاء نسبت به محور های عمودی و افقی دریافت کرد .
امضاء شبیه  یک الاکلنگ است که یک آدم خیکی سمت چپ آن نشسته است و در سمت راست
هفت هشت بچه جغله سوار هستند تا تعادل الاکلنگ را حفظ کنند .
امضاء خوبیست اما وقت گیر است و برای کارهای اداری زیاد مناسب نیست .  

حمید : 

خوابیدن کف قایق و رها کردن پاروها... 

 

***    

۳۹ - کیامهر :

 

کیامهر : 

امضاء شماره 39 مال یک آدمی است که مشکل روانی دارد
این آدم رگه هایی از خود شیفتگی در وجودش دارد و احساس می کند خیلی بامزه است .
به خودش اجازه می دهد با دیگران شوخی کند ولی خودش خیلی باجنبه نیست .
شاید این را خودش هم نمی داند ولی من اینطور برداشت می کنم .
کلا امضایش هم خیلی بی ریخت و بد قواره است و باعث شرمندگیست .
من پیشنهاد می کنم امضایش را عوض کند خیلی سریع ...  

حمید : 

یه عینک روی چشم شبح... 

 

***   

۴۰ - محبوب :

 

مامانگار : 

امضا جوجویی...طوطویی...کودکانه... 

کیامهر : 

این امضاء متعلق به یک خانوم است  احتمالا
از ظرافت امضاء  می شود فهمید
( خالی بستم از اسم حوا فهمیدم )
این خانوم آرمانگراست و اهداف بلندی دارد توی زندگیش
آرمانگرایی را از  سمبل بی نهایت که بصورت عمودی قرار گرفته می توان  دریافت و اهداف بلند را
از شکل امضاء که از پایین شروع می شود و رو به بالا  ختم می شود .
صاحب این امضاء به فردیت افراد و شخصیتشان احترام می گذارد
این را از 5 خط کوچک که سمبل تعدادی آدم هستند می شود فهمید  .  

حمید : 

ویدئو فیلم بزرگ...صدای کشیده شدن فیلم به داخل ویدئو...کارتونهای قدیمی به زبان اصلی...اصالت کودکانه... 

 

***   

۴۱ - مکتوب :

 

مامانگار : 

امضا یه مهندس الکترونیک..درس مدار1 و2 رو ببینید..ازاین خطوط زیادمی بینید.. 

کیامهر : 

این امضاء متعلق ست به یک آدم نوگرا و ساختار شکن
این آدم توی زندگی عادی هم دوست دارد با دیگران فرق داشته باشد
دوست دارد خلاف جهت آب شنا کند
دوست دارد  با دیگران فرق کند و شهرت  را دوست دارد
این امضاء آدم را یاد نقاشی ها کوبیسم می اندازد
ترکیبی از تصاویر کاملا بی ربط که در مجموع یک کلیت  زیبا را درست می کنند .
این امضاء در عین سادگی امضای خوبی است به نظرم  
کمی هم شبیه جزوات آز برق می ماند که مدارهای الکتریکی را می کشند
و چند تا مقاومت  و دیود و  خازن هم توی مسیر هست .
تشخیص جنسیت صاحب این امضاء خیلی سخت است ...  

حمید : 

تیتراژ هزار دستان...خون...قلم... 

 

***

۴۲ - صدف :

 

 

مامانگار : 

امضا یه باستان شناس..دوستدار  معماری کهن...گنبدبارویی... 

کیامهر : 

تصویری که مشاهده می فرمایید فرازیست از نامه اسکندر مقدونی  به پادشاه ایران
که در آن به پادشاه ایران پیشنهاد پرداخت باج و خراج می دهد  تا به ایران حمله نکند .
این تصویر اولین بار بر دیوار معبدی در کوه المپ مشاهده شده است  .
خداییش من سعی کردم این امضاء را تقلید کنم  ولی اصلا شبیه نشد و دو دقیقه و نیم طول کشید
بعد هی تمرین کردم  و هی زمان کمتری طول کشید
الان از خود صاحب امضاء، هم بهتر امضا می کنم  اما 46 ثانیه طول می کشد هر امضاء
کلا این امضاء فانتزی است و به درد تولید انبوه نمی خورد
یعنی صاحب این امضاء اگر روزی یک خواننده معروف بشود می تواند روی آلبومش از آن استفاده کند
ولی اگر فنون ( جمع fan به معنی طرفداران ) بدوند دنبالش و امضاء بخواهند
عمراً نمی تواند یکی از این امضاء های گل منگلی اش را توی آن شلوغی و جمعیت بدهد به کسی و ناچار است یک امضای زاقارتی مثل شماره 39 از خودش در بیاورد و برای هوادارانش امضاء کند .  

حمید : 

اول دبستان..تمرین کشیدن خطهای هم اندازه...کنار هم...روی خط...همه چیزو یاد گرفتیم اللا روی خط نوشتن... 

 

*** 

۴۳ - حامد :

 

 

مامانگار : 

امضا یک آتشین مزاج..دارای جهازهاضمه خوب وسالم.. 

کیامهر : 

این یک امضای قشنگ است
هرچند تصویر زیاد واضح نیست اما  زیبایی امضا را می شود از پشت همین بی وضوحی تصویر تشخیص داد
صاحب این امضاء آدم دقیق و منظمی است
و بدرد پست های مدیریتی می خورد .
امضایش هم جان می دهد برای پاراف کردن نامه های اداری ...  

حمید : 

انداختن هیزم درون آتش... 

 

***  

۴۴ - زرافه کوچولو :

 

 

مامانگار : 

این آدم درخشش داره درهرکاری..طرفدار روشنگریه ..و دوستدارتابستون.. 

کیامهر : 

صاحب این امضاء آدم بامزه ایست
خودش که اینطور فکر می کند و من هم با او هم عقیده ام .
به گمانم کودکی سختی داشته و چون برایش مداد رنگی نمی خریده اند
مجبور بوده از بغل دستی هایش مداد رنگی قرض بگیرد .
این شخص می تواند یک مربی خوب مهد کودک بشود .
ان شاء الله بزرگتر که بشود نقاشی هایش هم قشنگ تر خواهد شد .
من به آینده  ایشان خوشبین هستم ... 

حمید :  

این امضا-شوخی چه پایان تصادفی قشنگی شد برای این پست...کی امضای بچگیشو یادشه؟...همون نقاشیهایی که فکر میکردیم خوب میکشیم و اون میشد امضامون و هرجایی باربط یا بیربط میکشیدیمش...یکی خونه بلد بود...یکی کلاغ...یکی کوه...یکی خورشید...یکی هم مثل من "دودکش خونه" بلد بود!...و این میشد امضامون...امضاهایی که سعی نداشتیم شیک باشن...فقط میخواستیم خوشگل باشن...تعصبی روشون نداشتیم...پا میداد گاو رو آبی میکشیدیم و کوه رو صورتی...خیلی فرقی نمیکرد کدوم مداد رنگی جلومونه...بنظرمون همش قشنگ میومد...مهم نبود که تو واقعیت خورشید چشم و لب نداشت...ما براش چشم و لب میکشیدیم...و خورشید همیشه میخندید...همیشه حالش خوب بود...مثل حالا نبود که بسوزونه...که سرطان بیاره...اونزمون خورشید راس راسی "خورشید خانوم" بود...

نظرات 183 + ارسال نظر
کیامهر سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ب.ظ

اول

م . ح . م . د سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ب.ظ http://grove1.persianblog.ir

کرگدن جان اسم من شده م.ح.ح.د

بهار سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ب.ظ

هورا
دوم ؟‌

بهار سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ

سوم

بهار سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ب.ظ

کیامهر جان بله !!
نوشتم فهیم
ای ول بابا

م . ح . م . د سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ http://grove1.persianblog.ir

بابا بزرگ دایی حبیبو عالی نوشتی ، مردم از خنده

م . ح . م . د سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ http://grove1.persianblog.ir

من میخواستم امضای شماره ی 38 دعوت کنم خودنمون امضا یادم بده ، محسن که فرانسه است ، چیکار کنم حالا ؟!

هاله سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ب.ظ http://www.zistab.blogfa.com

من از همون اول گفتم که ۳۷ از همه خوشگلتره.
دستتون درد نکنه.کلی خندیدم.عالی بود.....

نیما سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogfa.com

خب واقعا همه خسته نباشید ! کلی شارژ شدم با این توصیفت !

آقا محسن دمت گرم و سرت سلامت !

م . ح . م . د سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ب.ظ http://grove1.persianblog.ir

دست گل همتون درد نکنه ...

اول کرگدن عزیزم ، که واقعا زحمت کشید ...

از بابا بزرگ کیامهر ، از حمید خان و مامانگار عزیز ...

انصافا گل کاشتین

الهام سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ب.ظ http://elham-91.blogfa.com

دست همگی درد نکنه ٬‌خیلی عالی بود !‌

وروجک سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

بازیه جالبی بود
من اگه امضامو می دادم ممکن بود شناسایی بشم
ولی حیف شد

هاله سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ب.ظ http://www.zistab.blogfa.com

دست آقا محسن کیامهر خان ومامانگار عزیز درد نکنه.خیلی خوب بود.نخسته
ولی این ۳۷ خیلی خوشگله ها...

فاطمه سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ http://999f111a.blogfa.com

سلامممممممم
دست همتون درد نکنه حسابی....
و امامن بینوا سامورایی نیستم به جدم قسمممممم
من خشنم جناب کیامهر ...
حالا هستیم در خدمتتون

فاطمه سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ب.ظ http://999f111a.blogfa.com

از دست کلهم ملتی که از اینجانب یاد کردندصمیمانه
تشکر می نماییم...
اغلب گفته بودین باکلاس و سخت و خاص..
ممنون از همتون...
دریاب جناب کیامهر خان..
نه جان من من سامورایی ام

نیما سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogfa.com

خب حالا تحلیلات دوستان !

مامان نگار : خب من اصلا استرسی ندارم موقع امضا ! شاید چون جمله ای که مینویسم خیلی تو در تو ست به نظر میرسه استرس دارم ولی اینطوری نیست ! اتفاقا خیلی راحتم !

کیامهر خان جان :

خب شخصیت لایه لایه رو درست گفتی ( متولد خردادم خب دیگه چه میشه کرد )
منم دوست دارم رفیق ! فقط به چشم برادر دینی ها حواست باشه ! در ضمن با این پیشنهاد دادنت و سه پایه فکر کنم بهتره تویه آفتاب واستم ! خیلی کوچیکتم !

حمید جان :

دمت گرم ! کلی با این فضای داستان حال کردم فقط راستش من ساعت ندارم ! ماهی کوچولو رو اسکل کردم !

ایرن سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ب.ظ

مرسی حمید!من عاشق تحلیل های توام!فوق العاده بود!

ایرن سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ب.ظ

محسن جان خسته نباشی واقعن!مرسی....

ایرن سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ب.ظ

کیامهر کی کلاسا رو شروع کنیم؟؟؟شهریه رو که میدونی؟

کودک فهیم سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ http://www.the-nox.blogfa.com

عالی بود.
تشکر از همگی.
من چون خودم تجربه ی حضور در بازی وبلاگی عکس بلاگرها رو داشتم و تحلیل های بچه ها رو فوق العاده دوست داشتم باید بگم همشون فوق العاده بچه های گلی هستند.
کیامهر عزیز فوق العاده مرد طنازی هستند و من بی نهایت شعرهای ایشون رو دوست دارم.
مرسی از عمو محسن و حمید عزیز و کیامهر عزیز و مامانگار عزیز.
گل کاشتید مثل همیشه.
قسمت نشد در این بازی شرکت کنم اما مثل همیشه کنارتون بودم و دنبال کردم و صد البته لذت بردم و به تک تکتون بالیدم.
نمی دونم چه جوری حسم رو بیان کنم اما واقعا محیط اینجا فرق داره.یکجورایی انگار همه با هم فامیل هستند و صمیمی.و من فوق العاده این محیط گرم و صمیمی و این دوستی های بی غل و غش رو دوست دارم.فوق العاده.همیشه از بودن در کنارتون انرژی فوق العاده ای می گیرم.
آرزوی بهترین ها برای همگی.

کیامهر سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir/

سلام ایرن
باور کن خودم کفم برید وقتی فهمیدم این امضای توئه

کیامهر سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir/

مرسی نیما جان
مرسی کودک فهیم

م . ح . م . د سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ب.ظ http://grove1.persianblog.ir

بابا بزرگ منظور بچه 6 ماهه از امضای من این بود که به زودی ازدواج میکنم ؟!

فاطمه سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ب.ظ http://999f111a.blogfa.com

ولی کلهم دست تو هم درد نکنه کیامهر..
مزاح بود همی...

PAIZEEBOLAND سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ب.ظ

Doroooooooooooooooooooooooooooooooood
kheli bahal bod ham, kare mohsen ham tahlilaye Mama negar, Kiamehr va hamid, khaste nabashin
Kiamehr: Kaghaze emza motealegh be daftarche yadashtiye ke zard rangan, man moteasefane vaghti ke poste Emzaiye Kargadano khondam to taxi bodam, hamonja cheraghe dakhele mashin ke Noresh zard rang bodo roshan kardamo roye kaghaze zard rang emza zadamo ba mobail ax gereftamo vase Mohsen mail kardam...
pOSTE KHELI JALEBI BOD, mOHSEN MERCI, hEIF KE ZIAD NEMITONAM BIAM NETE SHAKHSI VAGARNA ... JAYE KHODAM TO TAHLIL KARDANA KHALIYE AGE BODAM BA KIAMEHRO HAMID MITARAKONDAM

فاطمه سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ب.ظ http://999f111a.blogfa.com

نیما جان به تو هم تبریک میگم امضای نازنینی داری..

روشنک سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

محسن خان خسته نباشی عالی تر از عالی بود
مامانگار دمت گرم خیلی باحال مثل یه تحلیل گر حرفه ایی نوشته بودی مرسی
کیامهر خان خداییش دست مریزاد اونقدر خندیدم که ماهیچه های صورتم درد گرفته

کیامهر چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir/

نه محمد یعنی شیش ماه به دنیا اومدی

کیامهر چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir/

مرسی روشنک
به خدا راضی به زحمت نبودیم تا این حد

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ

KASH FONTESH FARSI BOD BAD MESE HAMISHE

MINEVESHTAM m. a. h. m. o. d :D

khodaish man in emzaro 3 saniye mizanam kheli sakht nist, 2 marhaleiye, amma in ye raze be kasi nagin

ماه نو-بهار چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ

خوب نوشته های من می ذاشتی کرگدن جان
کلی روشون فکر کردم و کلی تخصص دارم در امضا شناسی!!!!!!!!!!!!!
چرا نذاشتی هان؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

همینا رم که گذاشتم هفت جددم اومد جلوی چشمم ! ... باور می کنید من هنوز نرسیدم کامنتای پست قبل رو سر حوصله و با دقت بخونم ؟! ... بازم ممنون از لطفتون دوست جدید و خوبم ...

paizeeboland چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ

paizeebolans
Coomente bala

الهام چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ http://elham-91.blogfa.com

امضای فاطمه واقعا قشنگه !‌

تحلیل های آقا کیامهر قشنگتر !

تحلیل های حمید هم مثل تحلیل عکسها جالبه !‌

مامانگار هم مختصر و مفید تحلیل کردند . . . خیلی خیلی ممنونم از همگی !‌

کیامهر چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ

ای پاییز بلند
هیچ معلومه تو کجایی پسر؟

paizeeboland چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ

bacheha on Samoraiye kojast? emzash kheli bahale man aval fek kardam Kojiro pedare Oshin omade to baziye Mohsen sherkat karde

محسن باقالی !
یکی از محسنات این بازی
این بود که تو رو از لونه ت کشید بیرون !!

PAIZEEBOLAND چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ق.ظ

Kiamehr ne... shodam asasi dargire Omadanam, daram Miam Iran, baraye Hamishe, khabare shoke konandeiye na?
AKHARIN KHABAR

کیامهر چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ق.ظ

بلا گرفته اینو که من گفته بودم شیرین بیان
مثلا به جای هانیکو گفتی اوشین به اسم خودت ثبتش کردی ؟

م . ح . م . د چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ق.ظ http://grove1.persianblog.ir

محسن جان میشه دعوتم کنی فرانسه بیام یاد بگیرم ؟!

paizeeboland چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ق.ظ

kHODET MALOME KOJAI mALon? chera sar nemizani Kia?

وختی نمی نویسی به کجات سر بزنیم ؟!

paizeeboland چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ

Mahmod:
Daram miam IRAN, onja behet yad midam

--

NOKARAMMMMMMMMMMM mOHSEN JAN

کیامهر چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ

من صد دفه اومدم شازده پسر
تو الانم چند ماه آپ نکردی
مدارکش هم موجوده قناد باشی

کرگدن چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ق.ظ

انصافن تکون جالبی بود به کالبد بلاگستان !
خودم که خیلی حال کردم ...
و اینکه پشت همین چن تا خط خطی چقد حرف هست ...
و دقیقن هر امضا مثل اثر انگشت هویت و شخصیت صاحبش رو یدک می کشه یجورایی ...

paizeeboland چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ق.ظ

Mohsen baghali and Kiamehr:
Up nakardam bimarefata mimordin Comment bezarin, tanha kasi ke saye be saye mano to hameye in modat tagheeb kardo halamo miporsido comment mizasht Nina bod, be on migan rafigh, na shoma 2 ta esfenaj

باز چت روم نکن اینجا رو ام الفساد !
داریم درباره امضاها حرف می زنیم
عین قاشق نشسته خودتو ننداز وسط قابلمه !

فاطمه چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ق.ظ http://999f111a.blogfa.com

دستتتت شما هم درد نکنه جناب پاییز بلند
حالا دارمممممم کیامهر خان
چرا جواب نمی دی قایم شدی...

راستی الهام جون دمت گرم مخلصیمم

فاطمه چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ http://999f111a.blogfa.com

کیامهررررررر فراررررررررررررر کردی

paizeeboland چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ

badesham chand bar to mahale karam dar heine estefade az nete mahale karam dar hengam khedmatresani be melate shahidparvare Eu dasgiram kardano shadidan warning dadan ke age ye bar dige az nete inja vase jingolakbazi estefade koni MINAMAIMAT manam az tarse nanemode shodan nakardam vali ba mobil con mishodamo tamame postaye mohseno Kiao baghiyeye dostano mikhondam jaleb injast ke ba mobile nemitonam comment doniye Mohseno toro (Kiamehr) baz konam che berese be inke bekham comment bezaram, shabam ke miam khone mese jasad khabam mibare az bas khastam..

الهه چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

همگی خسته نباشییییییین....
اول شما محسن خان که واقعن زحمت کشیدین و وقت و حوصله گذاشتین برای این بازی...کار سختی بود که واقعن همت و جرات میخواست و فکر نمیکنم کسی به جز خودتون از پسش برمیومد...واقعا خسته نباشین

دو روز کامل وخت برد ولی می ارزید به حس الان !

paizeeboland چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ق.ظ

bacheha bian be yade ghadim injaro ke comment doniye gardo khaki konim dar rim

paizeeboland چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ

bacheha man miram yekam kar darm bayad farda tahvil bedam
Doseton daram
Be zodi Iran mibinameton
shad bashino sarFARAZ

فدای تو ...
ایشالا زود زود
تهران ببینمت محسن عزیز !

الهه چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

تحلیل های مامانگار خیلی جالب بود...کوتاه و نزدیک به واقعیت...خسته نباشین مامانگار عزیزم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.