حیاتو بخورم بچچه !

یه عادت بدی که من دارم اینه که وختی عصبی باشم خرکی رانندگی می کنم ... انقد دیوانه وار که بعد از فروکش کردن حال عصب ام باورم نمیشه اونی که نیمساعت پیش داشت اونجوری وحشتناک رانندگی می کرد محسن باقرلوی آروم بوده با رانندگی معمولن پیرمردی ش ! ...  

 

 

چن شب پیش وحید واسه مریم تعریف کرده بود که امروز محسن عصبی بود و خیلی بد رانندگی میکرد و من کلافه شده بودم ولی روم نشد که بهش بگم آروم برو یا منو پیاده کن ... 

فک کن ... روش نشده حرف و اعتراض به این سادگی رو بگه ... رو نشدن یعنی احترام ... یعنی حرمت ... یعنی حد نیگر داشتن ... کاری ندارم این خوبه یا بدا ... دارم میگم بنظر من یعنی این ... 

و من هم اندازهء یه پنجره مشبّک رنگی رنگی که به یه حیاط حوض دار قدیمی باز میشه این حُجب و حیا رو دوس دارم ... براش کلاه از سر برمیدارم و به احترامش اول تمام قد وامیستم و بعد تعظیم می کنم ... تا این حد پر رنگ بودن یه همچین چیز ظاهرن کوچیکی شاید واسه اینه که هر روز دارم بیشتر می بینم که نسل جدید دیگه دربند این نَقلا نیست و اینجور مراما رو بوسیده و بقچه کرده و فاتحه شو خونده ... نمیگم نسل ما فرشته بود و معصوم ... که نبود ... ولی این نسل چارچوب گریز ساختارشکن بی حوصله ام دیگه واقعن شاهکاره تو این فقره جات ! ...  

-  

پی گلچهره نوشت :   

نیمساعتی می شه که شجریان داره گلچهره رو می خونه یه بند ... 

-  

نظرات 47 + ارسال نظر
مارکوپلو دم کشیده دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://www.58e.blogfa.com

بگم خوب نیس خرکی رفتن که خودت میدونی بگم آره بابا مرد اون رفاقتای اون روزا میگی طرف توهم سن بالا بودن داره بگم این پنجره رنگی هام تقلبی شدن مثل در فرهنگسرای ملل میگی تو هم حال داریا بگم این نسل الان ... که میگی دس رو دلم نذار ...
پس فقط میگم با کلمه فقره جات خیلی حال کردم و یاد فیلم سوته دلان حاتمی افتادم
حالا ربطش رو به پستت خودت پیدا کن

ربط داره خب ! ... مرسی .

مهسا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ق.ظ http://expoaed.blogsky.com

اتفاقن این نشون دهنده‌ی اینه که این ته تغاری شما از سگ آقای پتی‌بل که خان داداشش رو قورت داده می‌ترسه . بچه لابد طفلکی پیش خودش حساب کرده که اگه حرفی بزنه سگه اون رو هم یه لقمه‌ی چپش بکنه . واسه همین هم دندون رو جیگر گذاشته و چیزی نگفته

تو عادت داری با همه چی شوخی کنی ؟!

آقا طیب دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ق.ظ http://barooni.persianblog.ir

یک منم حیاشو بخورم دو این گلچهره بدجور رو اعصابه ببندش عزیزم

چشم قربان بستیم ! ... امروز از صب یادت بودم .

هاله دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ق.ظ http://www.zistab.blogfa.com

سلام.ای ول به این آقا وحید...کارش درسته

داشتن همچین کسی واقعا یه نعمته


راستشو لابد ترسوندیش .من چه بدونم تهدیدش کردی که حرف من حرفه حرف نباشه...


نه بابا !

هاله دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ق.ظ http://www.zistab.blogfa.com

اونی که عکسش رو شیشه عینکه کیه؟

محسن باقرلوئه !

مسی ته تغاری دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ق.ظ http://masitahtaghari.blogspot.com/

حالا اگه دختر بودید اصلا از این حرفا بینتون نبود
باور کن این ادا اصولا و رو در بایستی ها مال پسر هاست

خوب شد نمردیم و معنی ادا اصول ام فهمیدیم !

اقدس خانوم دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ق.ظ http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

الهییییییییییییییییییییییییییییییییییی!!!

مچچکرم من از طرف وحید !

مینا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ق.ظ http://www.harfebihesaab.blogfa.com

خب دو حالت وجود داره:
۱- یا آقا وحید انقددددددددددددددررررر مودب تشریف دارن که حرمت نگه داشتن و چیزی نگفتن.
و یا
۲-کرگدن وقتی عصبانی میشه انقدددددددددددددرررررر خشن میشه که نفس آدم بند میاد و کسی جرات نمیکنه چیزی بهش بگه! (البته در حالت دوم هم آقا وحید مودب تشریف دارن. این حالت نقض صد در صد حالت یک نیس!)

جز حالت اول هیچ حالتی وجود نداره !

هپروتی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ق.ظ http://happaroot.blogfa.com/

این تصنیف کوتاه اینقدر زیباس که بابت یاداوریش توسط شما ناچار شدم بدون تشکر از اینجا نرم

خواهش می کنم .

میتینگ انلاین دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ق.ظ http://meetingonline.blogfa.com

این جوریام نیس اقا محسن. نسل جدید هم این چیزا رو می فهمه. ولی خب شاید تقصیر شما هم هست. اونقدری که بزرگترهای نسل شما از شما احترام و حرمت رو خواستن (حالا به هر طریقی) شما از نسل بعدی نخواستید و این از آب در اومدن.

ما نخواستیم ؟! مگه خر مغزمونو گاز گرفته که نخوایم ؟!

سهبا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

فکر می کردم منم که خیلی بدبینم که فکر می کنم حرمت ها از بین رفته تو این روزگار و توی این نسل جدید ! اینجا رو که خوندم فهمیدم نه بابا ! مثل اینکه این خبرا همه جا هست ! حالا آقا وحید که خیلی هم نسل جدید جدید نیستند ! ببین این کوچولوها چی بکنند با این روزگار !
خدا حفظ کنه شما برادرها رو به پای همدیگه !
دلم هوای گلچهره کرد یهو !

کوچولوها چی بکنند با روزگار !

کاغذ کاهی(نازگل) دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ق.ظ http://kooche2.blogfa.com

این یعنی وحید پای سفره ای بزرگ شده که احترام بزرگتر به شدت براش پررنگ بوده ...
این یعنی وحید اینقدر محسن رو دوست داره که حتی نمیخواد به حق هم شده باعث رنجشش بشه ...
این یعنی وحید خیلی صبور ...
این یعنی وحید دلش برای برادرش میتپه که یه جور دیگه حرفش رو به گوش اون رسونده تا یه کم بیشتر مواظب خودش باشه ...
این یعنی وحید دوست نداره از برادر بزرگترش عیبجویی کنه ...
این یعنی وحید خیلی با ملاحظه است ...
این یعنی وحید دیگران رو به خودش ترجیح میده ...

و این یعنی وحید حرف نداره ....

این یعنی مرررسی !

حمیده دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ http://www.skamalkhani.blogfa.com

واااای چه خوشجیله .

چی ؟!

غزل خونه دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ق.ظ http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

سلام علیکم
این عکسو کی از توی داشبورد از من گرفته؟! تو که توی داشبورد جا نمیشی٬ احتمالا حمید گرفته!!!

خود جنابعالو گرفتی !

غزل خونه دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ق.ظ http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

چاکریم٬‌ هزار تا...

ما بیشتر !

مهسا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ http://exposed.blogsky.com

یعنی این کامنت وحید الان خدای هر چی احترامات فائقه‌ بود . منتها از نوع سر و تهش!

«تو که توی داشبورد جا نمی‌شی»

هرررررررررررررررررررررررررررررررررر

ای خداااااااااااااااااااا

رجوع به جواب کامنت اولت !

الی پلی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ق.ظ http://elipeli.blogsky.com

من برعکس!!.. وقتی حالم خوب باشه به شدت تند رانندگی میکنم!!!

حجب و حیا چیز خوبیه ولی من فکر میکنم زیادیش اصلا خوب نیست

ولی من مث شما فک نمی کنم جسارتن !

نیمه جدی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ق.ظ http://nimejedi.blogsky.com

یعنی این که حیای خان داداشتون یه چیزی تو مایه های باقلوا و هلو وایناست!
البت با شما موافقم : کیمیاست ، شاهکاره!

فرمایشات شما همیشه متین است !

م . ح . م . د دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ http://grove1.persianblog.ir

ای جان ... خدا این ته تغاریو برای باقرلوها حفظ کنه ...

ممنون محمد جان .

منیژه دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ق.ظ http://nasimayeman.persianblog.ir

این حس احترام و اون حجب و حیایی که گفتی این روزها خریدارش بیشتره چرا که خیلی کمرنگ شده...خدا آقا وحید شما رو حفظ کنه...

ممنون .

مهسا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ق.ظ http://exposed.blogsky.com

تو چرا فکر می‌کنی من هر چی می‌گم شوخی‌یه؟ یعنی نمی‌شه تووقت عصبانیت به قدری وحشت‌ناک بشی که آدم ترجیح بده سکوت کنه از ترست؟ تو شاید نه . ولی من جای وحید نشسته‌م بارها . و اگر چیزی نگفتم همیشه از ترس بود و نه از سر احترام . از ترس این‌که واکنش کسی که داره رانندگی می‌کنه الان به کوچک‌ترین صدایی که از هر کسی که توی ماشینه در بیاد چیه . و سکوت رو ترجیح دادم به اعتراض . از ترس جون خودم . اون طرف و بقیه‌ی ماشین‌ها و سر نشینانشون . حرفم رو شاید با لحن شوخی نوشته بودم محسن . ولی کاملن جدی بود . تو اگر جای راننده نشسته بودی . من هم کنار دست راننده نشسته بودم .......

بابا جددی بابلی !

مژگانم دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ

ولی من این حیارو دوست ندارم معنی نداره مسسسخره ست
این که حیا نیست رودروایستیه ج.نش در خطره
ما ایرانیام مردیم واسه این ادا اطوارا ... این مساله با انسانیت واخلاق خیییییییلی فرق میکنه ها....این نظر منه.

نظر شما هم محترمه .

گودول دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ http://godool2.wordpress.com

سلام دوست عزیز، از دیدنتون روز جمعه خوشحال شدم.

ما بیشتر قربان ! ... خیلی با انرژی و باعشق و باحالیدا !

ایرن دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ق.ظ

وحید واقعن خوش عکس و خوشگل و خوردنیه....دوستش دارم!

الان این کامنت سکسی چه دخلی به مطلب داشت ایرن جان ؟!

ایرن دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ

به عکس مطلب که ربط داشت...در ضمن به صورت زیر پوستی گفتم که این پسرای خوشگل و خوردنی همه جوره باحالن!حتا از پنجره های رنگی مشبک هم باحال ترن....

همین مگه اینکه تو ازش تعریف کنی !

مهسا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ http://exposed.blogsky.com

منم با ایرن موافقم

ولی من با جفتتون مخالفم !

مامانگار دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ب.ظ

...حالا برای حل این جدل تاریخی که :..چیزی نگفتن وحید..بخاطر جناب ترس بوده یا احترام خانم...
...بهتره وحیدخان خودش یه کامنت فصل الخطاب بذاره اینجا !....

وحید خان جیگر و تاج سر ماس !

سین دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ب.ظ http://hourglass.blogfa.com

سلام ...دست اقا وحید درد نکنه که ابروی نسل ما رو خرید

آففرین به نسل شما !

حیاط خلوت دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ http://www.tongemahi.blogfa.com

خیلی بده که واسه کسی کامنت بذاری اما بی جواب بمونه!

خیلی بده که فقط جواب اونایی رو بدی که میشناسیشون!


خیلی بده که آدمای غریبه و رهگذر وبتو راحت برونی!

خیلی بده که من دارم اینارو واسه کسی که جوابمو نداده مینویسم!!!

خدا نیاره روزی رو که من همچین جسارتی بکنم ...
من مخلص و خاک پای همه بچچه های باحال بلاگستانم ...

کیامهر دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ب.ظ

این حمید گاهی انقدر مثبته که ادم دوست داره ....
تقدیر کنه ازش

به نظر من این احترام هست
و قابل ستایش هم هست
ولی استثنائا این نوعش
خوب نیست

منظورت از حمید همون وحیدِ دیگه کیا جون ؟!

[ بدون نام ] دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:22 ب.ظ http://www.lenyjan.blogfa.com

ببخشید،چون تو این مدت شمارو با قوه ی طنز بالا و ایضا سعه ی صدر دیدم می خواستم بپرسم اگه پدرتون اول صب یه جوری برونه که تا آخر شب اعصابتون بپاچه!نباس خیلی آروم بش بگین بابا جون آرومتر برو لطفا.کجاش جسارته؟نیستا!

شاید خودم ام به این مساله عمل نکنما
ولی آره بنظر من یجورایی رعایت نکردن ادب و احترامه ...

سیمین دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ

بخش زیادی از چیزی که ما بهش میگیم حیا از ترس بوده و بخش کوچکی از روی احترام.الان اون ترسه از بین رفته وفقط گاهی از روی احترام یه چیزایی وجود داره که اونم داره هر روز کمرنگ تر میشه !!!

تفسیر جالبی بود ... مرسی .

علی لرستانی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ب.ظ http://alilorestani.persianblog.ir/

سلام
واقعا تو این دوره کمتر این متانت و حیا رو میبینیم محسن جان

چن وخ دیگه بنکل اصلن نمی بینیم !

حمیده دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ب.ظ http://www.skamalkhani.blogfa.com

وحید رو گفتم دیگه . البته به چشم برادری .

ببینم شما برادر هستید یا پسر عمو؟؟؟؟؟
چرا اصلا شبیه به هم نیستید .

ما از پدر سوا از مادر جدا ایم !

حمیده دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ب.ظ http://www.skamalkhani.blogfa.com

اگر خدا بخواد هفته آینده برای اولین بار می خوام برم عبدل آباد . بعد از اون پستت علاقه مند شدم برم اونجا .

کاش بعدش بنویسید از تجربه ش ... از حس و حالتون ... هوم ؟

یک دبیر دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ http://hassani.blogfa.com

این یعنی میشه شخصیت طنز سریالهای آبکیمون پیرا نباشن. به بزرگترا و حرفهاشون نخندیم.
این یعنی اونی که چهره ماندگار شد از شجریان خجالت نکشید ؟

ببخشید ولی الان من ربط اینا رو با پستم و با هم نفهمیدم !

من و من دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ

ما وحیدو خیلی دوست داریم
یه چورایی کوچوله
می گیری چی می گم؟

آره می گیرم !

دخترآبان دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:41 ب.ظ http://fmpr.blogsky.com

و این ته تغاری باقرلو توی این چیزا آخرشه ...

دققت کردی که تو ام یه جورایی ته تغاری هستیا !؟

بابا محمود دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

پس ته تغاریه شما هم حرکات منحصر به فرد داره.
حیا از بین رفته.حتی در همین دنیای مجازی.به نظر من این مسئله ارتباط مستقیم با تربیت داره البته مادر پدرهای این دوره مدام از جامعه و تأثیراتش مینالن.
احساس می کنم این پست به هدف دیگه ای هم نوشته شده.شاید از فردا صبح وحید راحت تر حرفشو بزنه و الان وحید فهمیده که بی تفاوت نبودی.

ممنون ... من همیشه لذذت می برم از کامنتای شما ...

عاطفه دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

واقعن احسنت بهش.. و تبریک به شوما به خاطر همچین برادری.. حست خیلی قشنگ بود محسن.. اینکه برادرت به بزرگتریت احترام گذاشته.. حرمت نگه داشته.. من که خودم بچه ی بزرگم خوب میفهمم چی میگی.. با اینکه زیاد تجربه ش نکردم!!

امید که تجربه کنید ممبعد !

نیما دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogfa.com

سلام محسن خان ! همیشه سالم و سرزنده و باحیا باشه ! این ته تغاری خونوادتون !

زاغچه دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://zaghche.mihanblog.com/

بازم خوبه که شما می بینی و به احترامش تمام قد می ایستی
ما رو که هیچ کس نمی بینه و نمی فهمه
نه ساختار شکنی ها مون رو نه حجب و حیامون رو
جمع اضداد! سخته ولی شدنیه

کیامهر دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir/

آره منظورم وحید بود
عکس فتو بلاگ خیلی قشنگ بود محسن

روشنک دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

نسل ما فرشته و معصوم نبود ولی نمیدونم چه چیزی توی دهه شصت نهفته است که انگار نه انگار که فقط چند سالی با اونها فاصله داریم!چنان متفاوت و ساختار شکنند که انگار یه قرن فاصله سنی داریم باهاشون .هرچند بچه های بسیار فهیم و مقبولی مثل برادر شما هم بینشون کم نیست

دندانپزشک فهیم سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ق.ظ http://www.ddsfahim.blogsky.com/

به نظر من این نه تنها حیا نیست بلکه یه نوع ناتوانیه.به قول کیامهر از اون ّمهارتهاییست که نیاموختیمّنیاموختیم خیلی مودبانه به کسی که داره با جانمون بازی می کنه بگیم :آغا نگه دار من پیاده می شم.
فکر نکنم تونسته باشم منظورم برشونم اما دیگه زور خودم رو زدم

سحر سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

مهتاب چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ق.ظ http://tabemaah.wordpresss.com

هم اندازهء یه پنجره مشبّک رنگی رنگی که به یه حیاط حوض دار قدیمی باز میشه ...
___________
من هزار تیک شدم با این تعبیر ...
وحید واقعا یه نجابت خاص و شکننده داره ! یعنی آدمو داغون می کنه ... این واضح ترین تصویریه که ازش به یاد می مونه ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.