امروز پسرخاله نازنینم جواد وکیلی برای آخرین پست کرگدنِ پرشین بلاگ نوشته :
-
هنوز یادم نرفته روزهایی رو که مسیر دانشکده خودمون تا دانشکده علوم اجتماعی رو با کله می رفتم تا با پسرخاله عزیزم درباره یه موضوع خاص مشورت کنم یا دوستای جدیدم رو ببینم.
یادته؟ هی دلیل و برهان می آوردم که بیا وبلاگ بنویس و تو می گفتی که چی بشه؟ زورکی برات وبلاگ ساختیم. اوایل خیلی بی استعداد بودی . یادش به خیر.
ولی خاطره مهم من از این وبلاگ ، یه خاطره بَده. روزهای اول که وبلاگ نویسی رو شروع کردی می خواستم برات یک سایت با دامین اختصاصی بخرم. ولی هم پولش رو نداشتم و هم اینکه دامین های مهم مثل کرگدن دات آی آر رو قبلا گرفته بودن و آزاد نبود.
بلاخره این سایت وقتی ازاد شد ، دو سه سال پیش برات خریدم.
خیلی ذوق داشتم که بهت هدیه اش بدم، ولی غافل از اینکه وبلاگ نویس عزیز و پسرخاله عزیزتر از جان میزنه تو ذوق ما و اصلا استقبال نمی کنه . حتی یه تشکر خشک و خالی هم خوشحالم می کرد، ولی دل ما شکست.
-
از عصر که این کامنت رو خوندم بهم ریختم ...
جواد ، بی اغراق بخش بزرگ و قشنگی از خاطرات کودکی ، نوجوونی و جوونی منه ...
-
از سالهای بازیهای کودکانه و دنیای بی خبریِ رنگی خرمدره تا تمرینهای استقلال در ورزشگاه مرغوبکار نازی آباد ... از الواتی ها و خوشگذرانی های شبانه تا اون مسافرت عجیب شمال ... از شبای پچ پچ تا صبح درد دل کردن و ریز ریز خندیدن تا روزهای عجیبی که بر هر دومون گذشت ... از خاطرات پر پیچ و تاب دانشکده تا روزهای پر تب و تاب انتخابات و خاتمی ... از اشکهای من توو شب خواستگاری جواد تا بغض جواد توو شب عروسی من ... و خب این بخش بزرگ و قشنگ حتی اگه چند سال نوری بیشتر از حالا هم دور بشیم از هم بازم بزرگ و قشنگ و فراموش نشدنیه ... من جواد رو مث برادرهام دوست داشتم و دارم ... اینو خودشم میدونه ... میدونه که چقد برام عزیزه ... چه اون موقع که پسرخاله شر و شور و کله قرمه سبزی من بود ! ...
-
... و چه حالا که مدیرعامل موقر و جنتلمن و - خدا رو شکر - موفق یه شرکت بزرگه ... جواد حتی اگه بیل گیتس هم بشه واسه من همیشهء خدا همونیه که بود و جاش تو قلبم محفوظ ...
-
***
از عصر دارم به این فک می کنم که چطور یه وختایی مث آب خوردن آدم ممکنه ناخواسته دل عزیزی رو بشکونه بی اون که خودش بفهمه ... بی اون که قصدشو داشته باشه ... بی اون که حتی روحش خبردار بشه که یه نگاهش یه جمله ش یه رفتار به زعم خودش ساده ش قلب یکی از اطرافیانش رو خط خطی کرده ... اونوخ ممکنه اون آدمه هم به روش نزنه و چیزی نگه و سالهای سال آدم از خودش بپرسه چی شد که رابطه م با فلان عزیز سرد شد ... چی شد که انقد دور شدیم از هم ... دور و بی خبر ... و هیچوختِ خدا هم به جواب نرسه ... و حتی به ذهنش ام خطور نکنه که فلان کار احمقانه و بی قصد و غرضش لابلای محاسبات و معادلات پیچیدهء سلولهای خاکستری یه آدم دیگه ای به هزار قصد و نیت تعبیر و تفسیر و قضاوت شده ...
-
البته بدیهیه آدمهایی که خیلی به هم نزدیکن با یه دلخوری ساده و کوچیک از هم نمی بُرن و حتمن باید توی هر بُریدن و دور شدنی دمبال رد پای علتهای مختلفی گشت و من و جواد هم از این قاعده مستثنا نیستیم ... ولی گذشته از این مسئله و گذشته از این نکتهء کلیشه ای که بهتره آدما وختی از کِسی دلگیر میشن در موردش با هم حرف بزنن ، بنظر من خوبه که آدم وختی (چه یه روز بعد چه سالها بعد) میفهمه که یه روزی یه جایی دل عزیزی رو شکسته ، شهامت این رو داشته باشه که خاضعانه و از صمیم قلب عذرخواهی و طلب بخشش کنه ... و من همینجا در محضر همه شمایی که این وبلاگ و این نوشته رو می خونید بابت اون بی معرفتی و ناسپاسی (خدا شاهده) بی قصد و غرضم از جواد معذرت می خوام و روی ماهشو می بوسم .
-
سلام
آفرین به جرات و مرامت
کم پیدا میشه این دوره و زمونه کسی که دل دوستی رو شکونده باشه شهامت عذر خواهی رو د اشته باشه
اینکه اگه کسی از دستمون دلخور میشه بهمون بگه به نظرم واقعا خوبه
ای ول ..
تو آخرشی محسن
و اینکه چه خوب که آدم بدونه دل کیا رو شکسته و بتونه جبران کنه ...
و آقا جواد هم اگه همونیه که من همیشه تعریفش رو شنیدم ... مرد گذشته ...قطعا
سلام
قشنگی کار در اینه که بعد از چند سال قضیه این دل شکستن برملا شده و می تونی از دلش در بیاری...
دوستیتون پایدار
سلام / خیلی خوبه که میتونی اینقدر راحت عذرخواهی کنی... خیلی هم خوبه که داداش به این خوبی داری...
واقعا یه مواقعی یه چیزای خیلی کوچیک و خنده دار دل آدم رو میشکنه و هیچ رقمه هم نمیشه توضیحش داد٬ چون هیچکس نمیدونه اون چیز چقدر برات مهم بوده...
در هر صورت خدا رو شکر که گفتش و تو فهمیدی...
شاید این بهونه ای باشه واسه روزهای بهتر با هم بودن...
من با صحبت کردن کاملا موافقم . به خانمم هم می گم . وقتی دلگیری بیا حرف بزنیم . حرف زدن انرژی منفی نهفته در دلخوری رو می شکنه و از بین می بره .
واقعا تلخه که ادم دل کسی رو بشکنه
و تلخ تر اینکه قصد و عمدی تو کار نبوده باشه
و تلخ تر تر اینکه خبر دار نشی
امیدوارم جواد اینجا رو بخونه و بفهمه چقدر دوستش داری
و برای خودش و شخصیتش احترام قایلی
سلام...خوشحالم که جواد باهات رک بود ... و خوشحال ترم از اینکه توام انقدر خوب و شجاعی... احساس می کنم منم تو این دوری شما از هم بی تقصیر نبودم... و واقعا پشیمونم که تو دوری دوتا عزیز از هم مقصر بودم... جواد برای منم عزیزه... همیشه عزیز بوده... شاید برای همین عزیز بودن هاست که آدم توقع هیچ بی توجهی یا کمترین بی مهری ای رو از عزیزانش نداره... در هر صورت منم امیدوارم این یه شروع دوباره برای شما باشه... واقعا یاد اون روزا به خیر... امیدوارم تکرار شه...
تا حالا کسی بهت گفته محشری ؟
سلام ! من هم یه ژسر دایی دارم که عالمی رو باهم داشتیم همیشه بهم میگیم صندوقچه ی خاطرات ! دنیایی از کودکی رو داریم که باهم بودیم و دنیای از جوونی که باهم داریم میسازیمش ! یه دفعه بدجور ازم دلخور شد ! رک و راست بهم گفت ! من هم که اصلا قصد دلخور کردنشو نداشتم ُ یه دفعه بریدم از همه چیز ! تویه وجودم داد کشیدم که مرتیکه این ایمان بود که اینجوری زدی تویه پرش ! خلاصه که چه درد سرت بدم حاجی، به عجز و لابه افتادم که به مولا ، به موت قسم از قصد نبوده اون حرفم ! ایمان هم زود گفت : قربون دلت بشم من اگه گفتم بخاطر این بود که دوست نداشتم فردا روز وقتی یاد این موقع میفتم دلم بلرزه از کارت !
دیگه نفهمیدم که چی شد دیدم بغلش کردمو دارم با گریه بهش میگم : به مولا مثل داداشم واسم عزیزی !
خدا حفظ کنه پسر خاله ی گرامتونو ! امیدوارم همیشه خوش و خرم و موفق باشید !
خیلی خوبه که ایشون بهتون گفتن و فرصت عذر خواهی رو بهتون دادن. من دو سه روز پیش سر یه موضوعی به خودم اومدم و داشتم همین فکرای امروز شما رو با خودم میکردم که ممکنه چن نفر از دستم ناخواسته دلخور شده باشن و من خبردار نشدم! کاش همه با هم روراس بودنو اونوقت کمتر دلخوری پیش میومد...
سلام کرگدن جان ... چقد بعضی موقع ها که آدم یاد خاطره های قدیمی میفته دلش میگیره ...
ایشالله خدا پسر خاله ی عزیزتو برات حفظ کنه ...
من همیشه به خانمم میگم. آدم از دست کسایی که بیشتر دوسشون داره راحت تر و زیادتر و زودتر دلش میشکنه و عصبانی میشه. دقت کردین؟ بیشترین عصبانیت و جوش آوردنتون رو تصور کنید! حتما باعث اش یکی از عزیزترین هاتون بوده. (البته احمدی نژاد رو فاکتور بگیرید)
ولی من این جریان رو فقط تو قالب یه خاطره گفتم و چون تو رو می شناسم خیلی هم اذیت نشدم . مثلا اگه وحید این کار و کرده بود .... وای به حالش .
پست ات رو که خوندم اشک تو چشام جمع شد ولی سعی کردم گریه نکنم.
به خدای خودم قسم می خورم که اگر فاصله ای بین من و عزیزانم افتاده اصلا از رو قصد و غرض و ناراحتی نبوده . جبر زمانه بوده و سر مشغولی ما و غفلت.
من کیم که بخوام داداش گلم رو ببخشم. و قسم می خورم که هیچ زمانی احساس نکردم بین من و تو فاصله افتاده و هیچ بریدن و دور شدنی در کار نبوده. از طرف خودم که مطمئنم.
اینو بدون همیشه دنبالت ام . همیشه ازت خبر میگیرم و همیشه مثل داداشای دیگه ام که الان تو شرکت دور و برم هستن نگرانت میشم ! با غم هات غمگین میشم و با شادی هات شاد میشم و با ذوق کردنات ذوق میکنم.
شاید هیچ کس به اندازه من تو رو نشناسه ! البته شاید!
موفق باشی و شاد.
داداش همیشه کوچیک ات.
همین چیزا رو می بینم که به این دنیا ی مجازی امیدوار میشم
کامنت آقا جواد عالی بود
این پست محشر
می بینی همین بلاگستان که خیلی وقتها ازش می نالیم
چطور میتونه دلها رو به هم نزدیک کنه ؟
دمتون گرم
سلام
البته ما آدما یه جوری اختراع شدیم که همه ی خوبی ها دوستان رو فراموش می کنیم و تمام بدی ها رو نگه می داریم حداقل من خودم کمی اینجوریم.ما کاری رو می کنیم که یه سطل زباله انجام می ده
خوش به حالت من پسرخاله ندارم و همین طور دخترخاله
دیگه آدمیزاده دیگه کاریش نمیشه کرد
بهتره این حرفا رو به خودش هم رو در رو بگی
بعضیا در خفا و پنهانی اشتباه می کنند ولی انقدر مَردن که در ملأ عام و علنی و توی جمعی که هیچ کدوم از هیچ چیز خبری ندارن یک پست اختصاصی برای عذرخواهی می نویسن...
بعضیا هم در ملآ عام و توی جمع و بین چندین و چند دوست و آشنا اشتباه می کنند، له می کنند، تحقیر می کنند، دل می شکنند، نابود می کنند، داغون می کنند ولی اونقدر نامردن که پست و کامنت و... اختصاصی برای مظلوم نمایی خودشون و محکومیت دیگری صادر می کنند...
روزگاره دیگه!
همه جور پیدا میشه توش!
"بهتره آدما وختی از کِسی دلگیر میشن در موردش با هم حرف بزنن"
کاش هیچ وقت هیچ کس به جایی نرسه که دیگه حرف زدن هم براش راه حل نباشه و بدتر باشه حتی!!
دو تا جمله ی جالب تو دو تا کتاب مختلف خوندم که یه زمانی خیلی باورش داشتم و همیشه و همه جا بهش استناد می کردم... ولی حالا دیگه نظری ندارم و شاید باور هم ندارم یا حداقل بصورت کلی قبول ندارم...
ولی نوشتن دوبارشون بد نیست...
"تنها از کسانی که دوست می داریم می توان دلگیر شد!..."
جان شیفته/ رومن رولان
"فقط دشمن ها هستند که حرف هم را بی هیچ کم و کاستی می فهمند و اغلب هم لبخندی چاشنی گفتگویشان است. دوستی همیشه با سوءتفاهم همراه هست، عشق که خیلی بیشتر."
نیمه ی غایب/ حسین سناپور
سلام.معذرت خواهی خالصانه شهامت می خواد...
خوش بحال اقا جواد...
کامنت جواد عالی بود... اشک تو چشمام جمع شد .... چقدر خوبه این بلاگستان ... این چیزا رو می بینم دلم میخواد بیشتر بنویسم
و اینکه چقدر خوبه که تو همه چی رو اینجا می نویسی
...البته ماهی رو هروقت.....تازه است...
...اما کاش همون دوسه سال پیش رفع میشد و اون ناراحتی ها پیش نمی یومد اصلا...
کارت عالی بود دراین فقره که پست اختصاصی گذاشتی..
حالا هم بایه جعبه شیرینی و رفتن به اتاق مدیرعامل و روبوسی و بغل و ماچ و...بعععععلعه...ختم به خیر !....
نوشته هاتون مثل تیریه که از چله ی کمون دلتون رها میشه و دقیقا میخوره به هدف!یعنی وسط دل ما!هرچی از حس این پست بگم تکراریه به گمونم...عاشق این بی ریایی و صداقت و شهامت گقتارتونم...اقرار به اشتباه(مخصوصا اشتباهی که عمدی نبوده و از نظر خودمون بی تقصیریم)خیلی کار سختیه...خیلی دل میخواد...
کامنت آقا جواد رو هم خوندم...خدا رو شکر که رنجش خاطری از شما نداشته...اینکه زندگی های امروز از هم دورمون کردن عین واقعیته...به قول کیامهر اینجور موقعهاست که این محیط مجازی به داد آدم میرسه...
دم شما گرم به خاطر اینهمه صداقت و شهامت...خدا شما و عزیزاتون رو برای هم نگه داره و دلاتون به دل هم گره ی کور! بخوره...
خیلی خوبه که انقدر دلت باحاله و راحت حرفت را میزنی.
کیف کردم
یک دنیاااا هم ممنون بابت کامنتتون توی خونه ی جدیدم...دیگه به قدم شما متبرک شد و حالا میتونم به خدم بگم خونه ی جدید مبارک
آقا من نمی دونم چرا به شما یه علاقه خاصی پیدا کردم ...
حالا یه کمی از اون شربته به من هم بده
انگار هنوز عادت نکردم با آدرس جدید کامنت بزارم!!!
چه حس خوبی....چه جالب که تاحالا جواد چیزی هم نگفته بوده!
خصوصی داری
ولی ما عمومی در وبلاگ خودتان جواب دادیم !
سلام آقا...
چه قدر از این حسرت ها و خاطره ها هست با همه ما که از آن نسلی هستیم که دیگر نیستیم...
حالا کاریه که شده نمی شد یه عکسی از خودتون بذارید که یه نشون نده چقد شیکمویی عکس جلب توجه کرد حوصله ی خوندم پستو نداشتم گفتم شاید نکته ی خاصی تو این عکس نهفته باشه
این اتفاقا طبیعیه کاریشم نمیشه کرد وچه خوب که بهتون گفته اگه نمی گفت بدتر بود بنده ی خدا می تونم درکش کنم
راستی نکتنه ناراحت بشین من بهتون گفتم شیکمو ها برا خنده گفتم اگه ناراحت شدین بهم بگین لطفا
بعد از مدت ها نبودن
اینبار آمده ام تا بیشتر از اینها در کنار هم باشیم...
سوغاتی این روزهای دوری
آدرسی برای
دانلود رایگان مجموعه «یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها»ست
منتظرتان هستم
با دو تا شعر
و کلی خبر و لینک خوب
و غم های مشترکمان که هرگز تمام نخواهد شد
هرگز...
خوش به حال جواد که چنین پسرخاله ای داره و خوش به حال محسن که چنین پسرخاله ای داره هردوتاتون قشنگ نوشتید و میشه فهمید چقدر همدیگه رو دوست دارید خدا واسه همدیگه نگهتون داره....حالا وقت دارید واسه بیشتر به یاد هم بودن و بیشتر قدر همدیگه رو دونستن....
Doroooooooooooooooooooooooooood
Mohsen jan commente mariam banoro khondam, shab khone bashin bahaton tamas migiram. mofasal ba ham harf mizanim, besh doroooooooooood bereson bego az hamin alan kamelan roye man hesab kone, hala mofasal ba ham harf mizanim
شما خوبی آدم ها از توقعات خودشونه که ناراحت میشن بی اختیار یک توقعات و یک انتظاراتی داریم که وقتی بر آورده نمیشن یک دنیا ناراحت میشیم معمولا هم از دست اونایی ناراحت میشیم که از همه بیشتر دوسشون داریم
پیش میاد زیاد ، این روزها که زبونها باز نمیشه به همدردی بیشتر ! کاش با گفتن کم بشن این دلخوریها !
مثل همیشه جسارتتون تحسین کردنیه کرگدن عزیز .
خوب پسر خاله عزیز تا گله نکنیم اسمی از ما توی وبلاگتون نمی برید باشه...بذار بگم که چقدر یاد گذشته داشته و نداشته با شما می افتم ....و چقدر ...
راستی عکسم خواستی واسه پست بعدی بهم خبر بده برات بفرستم بدون حجاب با حجاب که بشه در امر خیر هم ازش استفاده کرد.مرسی دخترخاله آزرده از تو
ببخشید ولی من یه دور اسم دخترخاله هامو مرور کردم سبا نداشتیم ما !
دم شما گرم
بی احساس خوبه جوون مردم معتاد نشده!
راستی تیپ پسر خاله ت یه اسمش اصلا نمیخوره ها..
مگه شما تیپت به گارسیا می خوره ؟!!
ببین تو باید از منم معذرت خواهی کنی.میدونم معذرت خواستی اما بازم باید معذرت خواهی کنی.بنویسم یا خودت میای؟
دیگه اینکه چه قدر دلم برای روح الله و آرش و اون دو تا دو قلو های بک گراند تنگ شد
جوانمردی و مروت ! اشک در چشمانمان حلقه زد !
رقیییییییییییییق شدیییییییم
همین دیگه نمی تونم حسمو توضیح بدم
امیدوارم همین رقیق شدن برسونه حسمو