برای هر صدا ... چند خط بغض ... یک بیت عشق ...

حمید : 

چند خط از یلدا 

خدا میدونه چندبار صدای تک تکتون رو گوش کردم و چندبار ذوق کردم و چندبار این مانیتوری که روبرومه از بغضهایی که ترکید تار شد تا اینارو بنویسم...میخواستم این خط خطیا قد صداتون خوشگل بشه...نشد...میخواستم قد نفستون بهار تازه داشته باشه...بازم نشد...ولی...بهونه ای شد تا دوباره یادم بیاد که چقدر دوستتون دارم...این ناقابل تقدیم شما :
-
1- جوجو...صدای پارک...قسمت بازی بچه ها...صدای کفشای کوچولوی بچه دو ساله ای که تازه از سرسره اومده پایین و بدوبدو میره تا از پله های سرسره یک متری بره بالا...
-
2- مریم ترین...صدای گلهای روی خاک عمه ناهید...و وحید شیخ...وقتی باد میخوره بهشون و گلبرگاشون تکون میخوره...انگار صدای وحیده...یا عمه ناهید که با همون لبخند همیشگی میگه مرسی مریم جون...مرسی که به یادمی عزیزم...
-
3- مومو...صدای سایه یه گرامافون روی دیوار اتاق پذیرایی...صدای سایه یه زن ته کوچه وقتی زیر تیر چراغ برق وایساده و منتظره...منتظر نوه اش که امشب قراره بیاد مرخصی میان دوره سربازی...
-
4- مسی ته تغاری...صدای بوسیدن لپ یه بچه قندانقی تپل مپل که داره پستونک میخوره و با چشمای درشتش با تعجب اینطرف اونطرف رو نگاه میکنه!
-
5- خاطرات ترک خورده...صدای دکمه پلی ضبط صوت قدیمی توشیبا...صدای چرخیدن نوار مکسل قرمز تو ضبط وقتی یکی اشتباهی دستش به دکمه رکورد خورده...صدای سکوت جای صدای گلپا...
-
6- زنجبیل...صدای پا زدن وسط یه رقص تند ترکی یه نفره...تو اتاق تاریک یه خونه دانشجویی...وقتی همه بچه ها تعطیلات رفتن خونه هاشون...تو موندی و یه ضبط خراب و دلت...که یه آهنگ ترکی تند میخواد...
-
7- پرو ویروس...صدای اهلی شدن چشمای روباه...صدای موهای شازده کوچولو...صدای گلی که تو یه سیاره دیگه منتظره...
-
8- سهبا...صدای ورق زدن دفتر شعر قدیمی واسه زمون نوجوانی...زمزمه شعری که حالا دیگه حفظیش..."در همین حسرت که یک شب را کنارت مانده ام"... 

-
9- کاتیا...صدای بارون روی برگای چنار قدیمی وسط میدون...صدای زنده شدن یادگاری نوشته های پاییزی رو تن درخت...
-
10- الهه...صدای حافظ و فالش...ایندفعه نه تو دستای چروکیده پدربزرگ...تو دستای بچه ای که سیزده تا فال دیگه مونده تا بره خونه...وقتی کسی حال نداره شیشه رو بده پایین و خلاصش کنه از این سیزده تا غزل تا خورده حافظ...
-
11- محمد بیشه...صدای تند قلب بچه آهو...که نه شیر دنبالشه نه شکارچی...وقتی صبح زود مادر داره میلیستش و سنجابا و چکاوکا تولدشو به بیشه تبریک میگن...
-
12- ماهیچ مانگاه...صدای نرمی هدفون توی گوش شصت سالگی...یاد مرد بی خاطره از یلدای پرخاطره...وقتی یادش میاد که نه...هنوز یه عالمه خاطره داره که بنویسه برای ویژه برنامه یلدای رادیو...اگه این آلزایمر لعنتی بذاره...
-
13- فلوت زن...صدای میل بافتنی...صدای آخرین رج شال گردن....که میگه...یلدا هم رسید...چقدر زود...
-
14- سپیده...صدای چسبوندن خوشگلترین عکس آدامس خرسی روی لپ داداش کوچولوی تازه به دنیا اومده! صدای دعوای مامان وقتی میبینه...
-
15- آلن...صدای پاره کردن کارنامه ای که حسرت یه نمره دو رقمی از درس ریاضی تو دل صاحب سیزده ساله اش مونده...
-
16- کیامهر واقعی...صدای کشیدن شدن مداد آبی روی دفتر نقاشی...یه دایی با یه صورت آبی...و بدن مستطیلی آبی...و چهار تا خط آبی جای پاها و دستهای مهربون دایی...نقاشی تمومه...خوش به حال دایی آبی...
-
17- کیامهر...صدای گاز زدن بستنی یخی...صدای خورد شدن ذرت بو داده زیر دندونای اولین خاطره سینما ری...که خیلی ساله دیگه نیست...
-
18- مهربان...صدای خنده ناب...صدای افتادن سیب سرخ از روی میز و قل خوردنش رو زمین میون شلوغی مهمونی...صدای "عروس داماد دارن میان" بچه ها...
-
19- پسر یک مزرعه دار ...صدای دیوار کاهگلی امامزاده ده...صدای بوسه یواشکی پشت دیوار...صدای پای دختر چهارده ساله ای که با خجالت میدوه...و دلش داره وایمیسه از ذوق این راز بزرگ...
-
20- سید عباس...صدای "به سلامتی"...صدای دیوار پادگان سپاه...صدای بیخیالی و "نوش"...
-
21- عمه زری...صدای عروسک...از اینایی که میخندن...ازینایی که گریه میکنن...ازینایی که به خارجی مامان بابا میگن...تو دست یه دختر بچه افغانی...که بعد از انفجار بمب تو بازار کابل زبونش بند اومده...
-
22- محسن پاییز بلند...صدای بال هزار کبوتر....وقتی سفید میکنن آسمون پاریسو...وقتی رو سفید میکنن آسمون پاریسو...وقتی سقف میزنن رو بوم برج کبوتر صلح...به افتخار تبعیدی سرزمین بی کبوتر...آقای پاییز بلند...
-
23- حمید...صدای یکی که دلش داره میترکه...
-
24- وحید...صدای محجوب سلام یه دختر شمالی به جنگلبان جدید در اولین روز کاریش...وقتی به یه درخت تکیه داده و داره به سی سه پل و خاطره بوسه دیشب فکر میکنه...زیر طاقی هفتم...رو به زاینده رود...
-
25- نیما...صدای ورق زدن یه کتاب که خیلی وقته دنبالشی...انقلاب...کتاب فروشی نیک...وقتی دست میکنی تو جیبت و میبینی...صدای گذاشتن کتاب سر جاش...
-
26- اقدس خانوم...صدای اردک زرد بادی توی وان حموم...وقتی دو تا دست کوچولو روی آب هلش میده...
-
27- آرمین...صدای یاهو...تو گوش کوچه های شهر بی درویش...صدای تار...تو گوش پسر نوجوانی که داره متال گوش میکنه...وقتی ام پی تیری پلیرش رو استپ میکنه...
-
28- مامانگار...صدای مادر...توی جاودانه علی حاتمی...وقتی میگه " یه بشقاب بکش بذار کنار مادر،غلامرضا نصف شب گشنه ش میشه. تنگم آب کن واسه جلال الدین،برای محمد ابراهیم زیر سیگاری بذار. مراقب باش ماه منیر حکما قرصشو بخوره. بی خوابی نزنه به سرش. ببین دادشتون هم چی می خواد مهیا کنین،سر شب بخوابین بچه ها که بتونین صبح زود پاشین،فردا خیلی کار دارین"...
-
29- شکیبا...صدای به هم خوردن جام...صدای خمار مستی و راستی...تو طبقه آخر یه آپارتمان شیک...تو طبقه آخر بهشت زیبا...
-
30- آقا طیب...صدای آخرین خرمالوهای سر درخت...که وایسادن بیشتر برسن..تا شیرینیشون رو نصیب آخرین زندونی اوین کنن...نصیب آزادی...
-
31- بابای آرتاخان...صدای روشن کردن سیگار...با کبریت...قایمکی سر پست...زمزمه یه شعر..."پر کیفم کوک کوکم مثل رقص توی مستی/خوب خوبم وقتی باشی چقدر خوبه که هستی"...صدای پای افسرنگهبان...
-
32- فرزانه...صدای نرم پاک کن روی دفترکاهی...صدای دفتر مشق...انتظار برای ساعت هشت شب...که بابا میاد...صدای پاستیل خرسی توی جیب بابا...صدای ماچ آبدار بچگونه...
-
33- فرناز...صدای ریختن آجیل شیرین توی پاکت کاغذی قهوه ای...صدای افتادن توت خشک از گوشه پاره پاکت روی برف...صدای بال گنجشکی که یه توت خشک از رو زمین برمیداره و تندی دور میشه...
-
34- سارا...صدای کلید توی در...صدای دراوردن دستکش و مالیدن دست به هم روی بخاری نفتی...صدای هورت کشیدن چای داغ..."ای اولین سفیر زمستان خوش آمدی"...
-
35- عاطفه...صدای برف پاک کن روی شیشه های یه پیکان قرمز 47...به افتخار اونایی که دلشون میخواد آسمون باهاشون آشتی کنه...سفیدی برف روی قرمز خوشرنگ یه پیکان قدیمی...
-
36- هیشکی...صدای آهنگ فیلمای چارلی چاپلین...صدای خنده از ته دل...صدای یه بغض لطیف وقت عاشقی ساده و بی صدای مرد همیشه عصا و کلاه با دختر خوشگلی که تند تند دستاش با ذوق تکون میخوره...تو فیلم خش دار سیاه و سفید...
-
37- امیر علی...صدای آواز خوندن تو دل صحرا...برای بردن دل دختر چوپان که ظهرا از ده براش غذا میاره...
-
38- بهروز...صدای تکون خوردن مترسک در گندمزار...صدای آواز گندمها برای دلداری به مرد دومتری پوشالی که کلاهشو دیروز باد برده...در طولانی ترین روز سال...
-
39- غزل...صدای ریختن آب توی دست جلوی آب خوری مدرسه...خوابیدن سر شب...به امید یه بیست دیگه تا جایزه بزرگ...لیوان آبخوری نارنجی تاشو...
-
40- کرگدن...با اون اعتراف آخر حرفات مگه میشه یه چیزی گفت که قد تو دل باشه؟...پس اینجوری میگم...چهل-کرگدن...صدای همین سکوت قبل از آخرین جمله هات...صدای همین اشکام...
-
41- سمیرا...صدای قایم موشک بازی... هفتاد...هشتاد...نود...صد... بیام؟...خدا کنه هنوز اونقدری ازم مونده باشه که بشه پیدام کرد...بیا...چقدر خوبی که هنوز برای اومدن اجازه میگیری...پیدا کن منو رفیق کودکی...
-
42- آرش پیرزاده...صدای خونه...صدای بخاری...صدای قاب عکس چوبی...صدای عوض کردن پوشک بچه...صدای زن...صدای خانواده...صدای لبخند سه نفره توی عکس...
-
43- اِندمَن...صدای قبض جریمه تو دست راننده تاکسی...صدای فحش زیر لب...صدای عم افسر وظیفه که دو ساله برگه هاشو جای شعر با شماره پلاک غولای آهنی پر میکنه...جریمه کردن سخته برای افسری که پشت این ستاره های حلبیش قلبی از...آره...داستان همون داستان ماسکی و معاون کلانتره...
-
44- عبدالکوروش...صدای شعار کارگرا در محوطه کارخونه...صدای مقوای بزرگ خاکی دست کارگر قدیمی کارخونه که با خط کج و کوله روش نوشته "ما شش ماه است حقوق نگرفته ایم"...صدای شکستن شیشه دفتر مدیر کارخونه...صدای آژیر پلیس...صدای دستبند روی مچ دستی که سه تا انگشت نداره...
-
45- بهنام...صدای بارکد روی چمدون...صدای اضافه بار...صدای جا گذاشتن خاطره ها توی فرودگاه و پرواز به سمت سرزمینی که نه سیب دریای مازندران سر شاخه هاشه...نه ریشه خلیج فارس پای نهالش...یه کلاغ دیگه داره میره از درخت قدیمی...
-
46- میکائیل...صدای کشتی حمل برده ها...غم سیاه مرد سیاه...شورش یک نفره...پریدن از عرشه سمت آفریقا...آرزوهای سیاه کبیر شام کوسه های اقیانوس کبیر...
-
47- احسان پرسا...صدای گوینده بخش طنز شب رادیوی ملی عراق...وقتی نویسنده متنهایی که میگفته امروز عصر در بمب گذاری کشته شده...وقتی سعی میکنه بغضشو قایم کنه تا باز به چندمیلیون نفر که تنها تفریح شبونه شون خندیدن به بامزگی هاشه خنده بده...وقتی کسی نمیدونه اینی که داره میگه اولین طنز زندگیشه که چند دقیقه قبل با هق هق توی استودیوی خالی نوشته...
-
48- رضا سیرجانی...صدای سکوت یه جمع مهاجر از هرجای دنیا که به ستون روی خط استوا ایستادن...بعد از تعریف کردن یه جک فارسی به زبون انگلیسی...صدای مرد که به فارسی داد میزنه "اگه اینجا تهران بود الان اتاق از خنده رفته بود رو هوا!"...تعجب جمع...صدای دختر موبور که با تعجب لبخند میزنه و میگه "وات!؟"...
-
49- افروز...صدای باز کردن تنها کمد خونه مادربزرگ...صدای ناز کردن آجیلایی که مادربزرگ برای یلدا قایم کرده...بوسیدن دستای چروکیده مادربزرگ که رو تخت خوابیده...صدای باز شدن چشمای مادربزرگ...عطر خوش یه بغل نوه-مادربزرگی فراموش نشدنی...
-
50- نوید...صدای هندونه فروش جوان..."آقا ببین ببر!جلوت قاچ میکنم"...یاد شوخی همیشگی پدر بزرگ..."هندونه بیار قاچ کنیم لباتو بیار ماچ کنیم!"...خنده بلند از ته دل...لبخند همراه با تعجب هندونه فروش..."به چی میخندی حاج آقا!؟ قاچ کنم یا نه!؟"...نه...نمیخواد پسرم...چقدر شد؟...
-
51- سعید مجید حمید...صدای جابجا شدن عینک ریبن روی صورت سبزه پسربچه جنوبی...صدای شلوغی بندر...صدای لنجها...صدای آفتاب تابستون...و دید زدن مسافرای کیش از زیر عینک دودی...
-
52- کرگدن دل نازک...صدای نمکدون رنگی مورد علاقه بچه وقتی مامانش داره میذاره تو سینی...صدای شیطون یه دختربچه کلاس دومی که تازه از مدرسه اومده و هنوز روپوش مدرسه اش رو درنیاورده داره...داره تند تند واسه مامانش که تو آشپزخونه ناهار رو آماده میکنه کارایی که امروز تو مدرسه کرده رو تعریف میکنه...صدای خنده بشقابها و قاشقها...و نمکدون کوچولو...
-
53- محبوب...صدای بارون روی کاشیهای نخودی گنبد مسجد شیخ لطف الله...میدون نقش جهان...صدای گردشگر فرانسوی که محو دیدن عالی قاپو شده و به فرانسوی با بغل دستیش حرف میزنه...صدای خنده تهرونی بچه هایی که از طرف مدرسه اومدن اردوی اصفهان...لبخند مرد فرانسوی به بچه ها...
-
54- من و من...صدای مامان که دخترارو برای شام صدا میکنه...صدای بچه ها که یه چیزی رو تو کمد قایم میکنن و بدو بدو میان سر سفره...صدای گل سر صورتی توی کمد....گل سری که امروز صبح خریدن و از صبح بهش زل زدن و منتظرن "بعد از شام" بشه تا به مامان که امروز تولدشه کادو بدن...چشمک یواشکی بابا به بچه ها سر سفره...و لبخند مامان که مثلا انگار از چیزی خبر نداره...
-
55- نینا...صدای اتوبان همت...پرستار جوانی که ساعت هشت باید بیمارستان میلاد باشه و تو ترافیک همت مونده...راننده تاکسی درباره پسرش عزیز حرف میزنه که میخواد زنشو طلاق بده...پرستار میگه "حتما اسم زنش هم نگاره!"....راننده تاکسی با تعجب نگاه میکنه و میگه "شما از کجا میدونی خانم!؟"...دختر به ترافیک همت خیره میشه و میگه "اهل طالقان که باشی میدونی اسم نگار جز کنار اسم عزیز نمیشینه...وای به حال تهران که عزیزاش نگار طلاق میدن...خدا کنه به گوش طالقان نرسه...زیر اون پل پیاده میشم"...
-
56- کودک فهیم...صدای باز کردن شیر آب توی حمام...وقتی کف صابون تو گوش آدم پر میشه و صدای نفس های خودش رو میشنوه...وقتی بعد از یه روز کاری سخت ساعت ده شب به خونه میرسه... صدای قند که تو دهن آدم آب میشه موقع خوردن چای داغ...صدای فندک موقع روشن کردن سیگار...بعد از حمام وقتی هنوز فقط یه حوله تن آدمه...
-
57- بهار...صدای چسبوندن گلبرگ روی ناخن...صدای دختربچه ای که داره گربه اش رو ناز میکنه...در حالیکه داره شعر جدیدی که تو مهدکودک یاد گرفته رو برای گربه اش میخونه...
-
58- نیمه جدی...صدای خوردن گچ روی تخته سیاه...وقتی خانوم معلم داره نقطه حرف ب رو میذاره...صدای دسته جمعی بخش کردن کلمه بابا که کل سالن طبقه اول مدرسه رو پر میکنه...صدای بسته شدن کتاب فارسی سال اول دبستان...موقع خوردن زنگ تفریح...صدای مبصر خجالتی کلاس که آروم میگه "برپا"...  

-

۵۹- مهدی پژوم...صدای گذاشتن استکان نعلبکی چایی روی میز...میون یه قهوه خونه شلوغ...نه از اینا که دخترا توش قلیون میکشن و بلند بلند میخندن و لاک میزنن!...ازون قهوه خونه هایی که توش فقط خوانسار میچاقن...ازونایی که توش نقالی میکنن...ازونایی که هر بزرگی جای مشخص داره که کسی به حرمتش اونجا نمیشینه...ازونا که وقتی داش مشتی قدیمی محل میاد تو صدای "برای سلامتیش صلوات" بلند میشه...از اونا که خیلی وقته دیگه نیست...
-
60- ایرن...صدای مچاله شدن کاغذ...صدای سطل کاغذ باطله کنار میز تحریر...نویسنده کلافه که نمیدونه داستان به اینجا که میرسه باید چی بنویسه...جایی که زن به مرد پشت میز ناهارخوری میگه "خداحافظ عزیزم"...آقای نویسنده سرش رو میذاره روی و میز و گریه میکنه...مرد توی داستان سرشو میذاره روی میز و گریه میکنه...
-
61- محسن محمدپور...صدای کشیدن چهارپایه از زیر پای آقای مفسد فی الارض...صدای بازی باد با موهای مرد آزاد...صدای قلب زمین وقتی یه شهید دیگه در بغل میگیره...
-
62- مارکوپولو دم کشیده...صدای آواز شاد پیرمرد توی گوش پارک...ذوق پیرمردای همیشه منتظر پاتوق بازنشسته ها از شنیدن صدای سرهنگ که چندماهه نیست..."چرا اینجوری نگا میکنید!؟ بهم نمیاد!؟"...سلام سرهنگ..."کارت سوخت هم نمیخواد! تک چرخ هم میشه باهاش زد! ببین!"...صدای چرخ جلوی ویلچر که رو هوا تکون میخوره...صدای خنده سرهنگ...
-
63- رعنا...صدای شوت کردن عمدی توپ سمت شیشه خونه بداخلاق ترین آدم محله که همیشه توپ بچه هارو پاره میکنه...نگاه ترسون و متعجب بچه محلا...نگاه مطمئن و پر از لبخند پسربچه..."امروز رفتن مسافرت! خودم دیدم!"...صدای هورای بچه ها!...صدای اولین انتقام زندگی!...
-
64- دختر آبان...صدای پر کردن آخرین چهارخونه با مداد مشکی نرم...صدای یک نفس خوردن ساندیس سیب-موز سر جلسه کنکور...صدای پرنده های بیرون سالن جلسه...صدای آدمای بیرون جلسه...صدای زندگی بیرون جلسه...
-
65- سهیلا...صدای کندن سنگ از روی سنگک تازه...صدای باز کردن درب شیشه مربای آلبالو...صدای صبحونه...صدای رادیو توی تاکسی...اول صبح...وقتی داره یه آهنگ خوب پخش میکنه...
  

..................................................

 

احسان پرسا : 

محسن عزیز

این روزها خیلی ها آرزو دارند که یک بار دیگر جمعی صمیمی را به شیوه قدم دور هم جمع کنند و خیلی ها مبالغ هنگفتی را برای رسیدن به این آرزو هزینه می کنند اما نه دوستان دور هم جمع می شوند نه جمع ها صمیمی .

شاهکار کردی ... دوباره همه ما را دور هم جمع کردی و از دقیقه به دقیقه ی حرف هامان ، لحظاتی شاعرانه ، صمیمانه ، عاشقانه و حتی عارفانه ثبت کردی.

باید دوباره بگویم ... شاهکار کردی.

شصت و پنج بار ممنونیم.

طبق روال گذشته و البته برای اولین تجربه به تحلیل پست ها نشستم اما تنها کاری که توانستم بکنم این بود که با حس هر پست صوتی یا با حرف های صاحب آن پست ، شعری به نظم بنویسم تا قدمی هرچند کوتاه در جهت ماندگارتر شدن این خاطره ی خوش یلدایی برداشته باشم.

از تو و همه دوستانی که برای ماندگار شدن این خاطره تلاش کردند ، ممنونم.

از خاطرمان نخواهی رفت.

جوجو:

برگشته ام به کودکی و لکنت کلام

تا خاطرات تلخ مرا قند بشنوی 

-

مریم ترین ( دکولته بانو ) :

صدای خسته ی یک زن که خاطرات قدیم

برایش از غم امروزها عزیز تر است 

-

الهام ( مومو ) :

در سایه ماندن خوب بود اما نماندم

چون تو به سان آفتابی بر دمیدی 

-

مهسا ( مسی ته تغاری ) :

گرفته است صدایم ولی دلم شاد است

سکوت می کنم اما دلم پر از غوغا ست 

-

خاطرات ترک خورده :

صدای مخملینت می نشیند روی قلب من

تو را در خاطرات گوش بسپارم و یا قلبم ؟ 

-

زنجبیل :

تو شاد می شوی اما به قیمت غم من

نرنج اگر به تو گفتم که تُف به شادی تو 

-

پرو ویروس :

شادی ویروسی ست و غم ویروسی ست

یلداتان از شادی ویروسی باد ! 

-

سهبا ( زمزمه های گاه گاه ):

شعر می خوانم که یلدایت شود رنگ بهار

گر چه خود سوی زمستان می روم ، تو شاد زی ! 

-

کاتیا ( دختر قدیم ):

عشق می ورزم به پاییز و در این اندیشه ام

که برای فصل ها یک فکر پاییزی کنم 

-

الهه:

یلدا ، کسی که می خورد آجیل با تو نیست

او دختری ست مانده در این شهر، بی پناه 

-

محمد ( بیشه ) :

تند می گویم و از گفته ی خود دلشادم

من به آن دختر همسایه دل خود دادم 

-

ماهیچ مانگاه :

ندارم خاطراتی از شب یلدا ولی دانم

که این یلدا میان خاطراتم ثبت خواهد شد 

-

حنانه ( فلوت زنی روی بام ) :

شب دور هم نشستن ، شب درد دل شنفتن

شب گفتن و نخفتن ، شب یلدا ، شب یلدا 

-

سپیده (نیلوفر آبی) :

یلدا پر است از خاطرات دوستداران

یلدا و یلداهای خود را دوست دارم 

-

آلن ( اراجیف یک عدد کابوی تنها ) :

یلدا نه اسم شب ؛ که نامی دخترانه ست

آری به این علت من آن را دوست دارم 

-

کیامهر حقیقی :

یلدا برایم مثل" شعری کودکانه" ست

بگذار امشب باز یک " یلدا " بخوانم 

-

کیامهر باستانی ( جوگیری ها ):

صدات آه فروخورده ای ست در دل نی

گهی ترانه شوی ، گاه نوحه ؛ جوگیری !! 

-

مهربان :

دلم وبلاگ تو شد آی آقای نویسنده

نبینم توی وبلاگی دگر کامنت بگذاری ! 

-

حسین ترابی ( پسر یک مزرعه دار ):

بپرس از وزن گاو من ، نپرس از وزن اشعارم

که من این گاو را از شعرهایم دوست تر دارم 

-

سید عباس ( من هم چگوارا هستم ) :

بنشین کنارم ای شب یلدا ، بزن حرف

کو یال و کوپال تو ، کو باران و کو برف ؟ 

-

عمه زری ( مکث ):

شش ماهِ سال من شب یلداست سردم است

بی تو، شب فراق تو تکرار می شود 

-

محسن ( پاییز بلند ) :

بالاتر از هر بام ، روی بام پاریس

می ایستم تا نور تو بر من بتابد 

-

حمید باقرلو ( ابر چند ضلعی ) :

حمید بوده ام و ( گر چه سرنوشت بدی ست )

گمان کنم که همیشه حمید خواهم ماند 

-

وحید باقرلو ( غزلخونه ):

میان دفتر من نیست از تو خاطره ای

اگر چه خاطره انگیزی ای شب یلدا 

-

نیما :

ای کرگدن ما زندگی را از تو داریم

ما مرده ایم اما تو اسرافیل مایی 

-

اقدس خانوم :

رادیویی بی صدا بودیم اما کرگدن

روی موج جان ما صدها صدا انداخته ست 

-

آرمین:

من با لبان بسته تو را جار می زنم

یعنی که بی تو ساکتم و تار می زنم 

-

مامانگار ( زنبیل درویشی ):

چهره ی نورانی مادربزرگ من کجاست

در شب یلدای این دوران نمی بینم چراغ 

-

شکیبا :

یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد

لینک و کامنتینگِ این وبلاگداران را چه شد 

-

مسعود کرمی ( آقا طیب ) :

شب اگر حتی شب یلدا ، به پایان می رسد

صبر کن ای دوست آخر صبحگاهان می رسد 

-

بابای آرتا خان:

تمام سال نوشتم که تو شب یلدا

به صفحه های دل من تفالی بزنی 

-

فرزانه:

هر روز افسوسِ دیروز ، امسالمان بدترین سال

آخر نمردیم و دیدیم یلدای یارانه ای را 

-

فرناز ( آینه ای در من ) :

یک گوشه ی اتاق نشستم به زمزمه

دارد صدای خلوت من ضبط می شود 

-

سارا ( گاه نوشت های من ) :

با شعر در این فکری که خاطره ای سازی

یلدات مبارک باد ای دختر شیرازی 

-

عاطفه :

قهر کردی آسمان انگار با ما مدتی ست

در شب یلدا برای آشتی برفی ببار 

-

هیشکی:

و عشق ، عشق ؛ همین واژه سه حرفی خوب

خدا کند که همیشه میانمان باشد 

-

امیرعلی هیشکی:

گفتی صدایت قشنگ است ، هی دوست دارم بخوانی

باید بخوانم برایت شعر حبیبم .. حبیبم 

-

بهروز ( مخاطب خاموش ):

یلدا باید که شب آرامش باشد

تا شاید یک دم به خدا اندیشیدن 

-

غزل ( غزل و خاطراتش ):

یلدا عجب شبی ست ؛ شب پسته و انار

با طعم حرف و خاطره های پدر بزرگ 

-

محسن باقرلو ( کرگدن ):

خوشی و شادی و جمع صمیمی و دل خوش

چقدر خاطره های دروغ ساخته ام 

-

سمیرا ( دل نوشته های یک دانشجو ):

یلدا برای من ، یاد گذشته هاست

یلدا بدون عشق ، یلدا نمی شود 

-

آرش پیرزاده ( برای دخترم هانا ):

چه تابستان و چه حتی زمستان خاطره روزی ست

که در روز بلند سال ، هانا شعر می گردد 

-

اِندمَن ( حامد پری زاده ) :

در یک دقیقه ، آه چه گویم که حرف عشق

حتی خلاصه هم که کنم حرف ِ قرن هاست 

-

عبدالکوروش (پتک):

نگو " چه خوب که یلدا شبی ست طولانی "

کسی نشسته به امید روز می لرزد 

-

بهنام ( دو کلام حرف حساب ):

ایرانیم و معتقدم که خلیج فارس

تا شامگاه روز قیامت از آن ماست 

-

میکائیل( 13 نامه ):

آوارگی و درد غریبی سخت است

بی کس بودن ، یلداها سخت تر است 

-

احسان پرسا ( ساحل نشین اشک ):

یلدا شب خاطره است ، آری این را

حتی یک پرسای عرب می فهمد 

-

رضا سیرجانی ( حوض ماهی ):

یلدا رسیده یاد مرا تازه کن عزیز

از من نمانده غیر همین یاد ، پیش تو 

-

افروز ( این منم بی تظاهر ):

یادش به خیر خاطره هایی که داشتیم

آجیل کهنه ، قهقهه ی تازه ، عشق و شور 

-

نوید :

ای دوست ز هندوانه یک قاچ بده

یا زان لب ناردانه یک ماچ بده 

-

سعید ( مجید حمید ):

اگر چه نصف جهان است اصفهان اما

اگر به شوشتر آیی جهانی و نصف است 

-

زینب ( کرگدن دل نازک ):

در شب یلدا تمام کرگدن ها حاضرند

بر خلاف فکر بودا کرگدن تنها نبود 

-

محبوب (حرف اضافه):

من بی کس و تنها و در این شهر غریبم

یلدا شب غربت زدگان نیست گمانم 

-

من و من :

تو پشت خط نشسته ای و غرق در سکوت

حرفی که نه ، برای دلم فوت می کنی ؟ 

-

نینا ( از هر دری سخنی ):

بیا و چون شب یلدای طالقانی باش

بخوان ز عشق عزیز و بگو ز شوق نگار 

-

کودک فهیم :

یلدا شب خاطرات است ، آری ولی نه برایم

چون غیرِ هجر عزیزان ، در ذهنم از آن نمانده ست 

-

بهار ( دلنوشته های بهار ):

برایت شعر می خوانم برایت شعر می خوانم

شب یلداست ، عاشق شو .. برایت شعر می خوانم 

-

نیمه جدی :

هندوانه و انار ، خاطرات خوردنی

چه شب مبارکی ست ، خواهشا دراز باد ! 

-

مهدی پژوم ( سیاه مشق ):

شبی دراز ، شبی عاشقانه و زیبا

شنیده ام شب یلدا ، ولی نداشته ام 

-

ایرن :

این روزها که خالیم از حرف کاشکی

در من حروف، یک غم تازه به پا کنند 

-

محسن محمد پور :

پاییز رفت و ، باران نبارید

یلدای امسال ، سرمای خالی ست 

-

علیرضا ( مارکوپولو دم کشیده ):

بمیرید بمیرد ولیکن شب یلدا

مبادا و مبادا که از نفخ بمیرید 

-

رعنا:

گریزانم از جمع و از دوستان

به دنبال یک لحظه تنهایی ام 

-

فریبا ( دختر آبان ):

معشوق من پاییز و آن را دوست می دارم

لعنت به یلدایی که پاییز مرا می بُرد 

-

سهیلا ( عصر شنبه ):

یلدای آن سال ها را ، من خوب در یاد دارم

هم سیب ها سرخ تر بود ، هم عشق ها عشق تر بود

قربانت

احسان پرسا

نظرات 165 + ارسال نظر
احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:30 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

مارکوپولو دم کشیده :
لطف داری .. من هم ممنونم

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:30 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

مامانگار:
خدمت ناچیزی بود .. بیشتر از اینا در خدمتیم .. بهترین آرزوهای منو پذیرا باشید

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:31 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

آخرین فرصت:
لطف داری .. درباره قاچ و ماچ و با توجه به هدفمند سازی یارانه ها به نظر من هر چی گیرت اومد بگیر ..

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:31 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

فلوت زن :
لطف داری .. شما هم نمی دونین که با این همه احساسات ناب و لطفی که در حق من و دوستان داشتین چقدر دلمونو شاد کردین و خستگی از تنمون به در کردین

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:31 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

کیامهر :
تو یکی دیگه حرف نزن .. با اون صدای سنگین و تاثیرگذاری که تو یکی روی روح من داشتی اگه به حس نمی اومدم از چوب هم بدتر بودم ، واقعا صدای قشنگی داری

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

شکیبا :
چقدر خوشحالم .. الان دارم با همون حسی که از شنیدن صداتون داشتم ، چهره شما رو موقع شادی تصور می کنم .. چقدر دلنشین شاد می شوید .. خوشحالم از خوشحالی تون

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

کرگدن دل نازک :
چه دوبیتی قشنگی .. واقعا حرف دل منو زدید .. ممنونم از شعر ارزشمندتون. حالا من هم کسی رو دارم که برام شعر گفته ! از صمیم قلب ممنونم

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

کاتیا :
کاتیای عزیز اسم من پرسا است نه پارسا.
خوشحالم که از شعر خوشتون اومده . خوشحالم که حرف دلتونو شعر کردم .. امیدوارم همه زندگیتون شاعرانه باشه

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

من و من :
خوشحالم که خوشتون اومده .. راستشو بخواین مدتی بود این قدر خنده ی دخترونه یه جا نشنیده بودم .. امیدوارم همه زندگیتون سرشار از شعف و شادی باشه .. مواظب حس قشنگ دخترانه تون و شادی بی غل و غش و دلنشینتون باشین

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:34 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

آلن :
شما لطف داری عزیز دل .. آخه شعری که برای آدم خاص و با عظمتی که شما باشین سروده می شه باید هم خاص باشه .. از درخت و گیاه که شعر نمی گم . خودتو عشقه

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:34 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

پاییز بلند :
من هم ممنونم .. راستش رفتن بر بام پاریس به خاطر یه بازی وبلاگی کار قابل تقدیری بود .. اگر شعرش نمی کردم حیف می شد

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:34 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

مجید حمید :
منم ازت ممنونم با اون لهجه ی دلنشینت .. خدا عاقبت شما رو هم به خیر کنه

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:35 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

سپیده :
شما خیلی در حق بنده حقیر لطف دارین .. بداهه گویی سخته اما نه برای حرف های دلنشینی که از دل شما برخاسته باشه .. شاعر حرفه ای نیستم اما صداهای شما " زیبای واقعی " است.. و حتی بی دست و پاترین شاعر هم در وصف صدای زیبا و گفته های دلنشین شما دوستان ، حرفه ای عمل می کند

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:35 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

عاطی :
فدای اشکاتون .. فدای حستون .. این ما هستیم که باید از احساس زیبای شما تشکر کنیم

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:35 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

سارا :
من با این همه لطف و احساسات پاک چه کنم .. چقدر خوشحالم که احساس رو در دل شما به جوشش آوردیم الان شاهد این همه لطف نازنین شما هستیم

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

رعنا :
ممنونم .. وقت مهم نبود ، مهم این بود که قشنگ ترین لحظه های هدر شده ام در شب یلدا ، پای نوشتن از صداهای زیبا و حرف های قشنگ شما گذشت .. این لحظه ها خاطره انگیزترین لحظه های هدر شده ی عمر من بود .. پس بهتره بگم : شاید هم بقیه عمرم هدر شده و فقط همین لحظه ها باقی مانده اند

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

رها بانو:
ممنونم .. دستم که درد نگرفت هیچی ؛ دلم هم خوش شد .. سرتان خوش باد

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

هیشکی :
فدای احساسات مهربانتان .. ممنون .. شرمنده کردین

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

افروز :
مرسی .. من هم ممنونم .. لطف عالی مستدام

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

مینا :
شما میگی اثر هنری من می گم باور کنید اونچه نوشتم فقط یک قاب احتمالا زیباست که پرتره زیبای صدای شما رو قاب گرفته .. همین و بس .. پس من از شما متشکرم

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

ما هیچ ما نگاه :
لطف دارین .. دم شما هم گرم .. قربون بغضتون .. الهی همیشه شاد باشین

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

مهربان :
سایه تون کم نشه .. نیازی به تشکر نیست اما شکی نیست که تشکر شما دلگرمی بنده رو صد چندان کرد .. حالا این منم که مدیون محبت های بی دریغتون هستم

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

مهدی پژوم :
همه تلاش ها یک طرف داشتن خواننده هایی امثال حضرتعالی یک طرف .. سایه تون کم نشه

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

اقدس خانوم :
لطف دارین .. خانم گوینده ی رادیویی .. کلی خندیدم از ابتکاری که به خرج داده بودین

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

عاطفه :
خوشحالم که در این سن هم می تونم به بازی کردن ادامه بدم .. هر چند همبازی شدن با دوستان گلی امثال شما لحظه هایی تکرار نشدنی در زندگی من به یادگار گذاشت.

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

و اما حمید :

نمی دونی چه بلایی سرم آوردی با اون تحلیلت .. انگار بغض یک ملت در گلوی من شکست
از صمیم دل ازت ممنونم
فکر می کنم تو اگر روزی تصمیم بگیری شعر بگی بی هیچ شکی سهراب سپهری معاصر خواهی شد
واقعا این همه تصویر در ذهن تو بی نظیره
هیچ نیازی به شاعر شدن نداری و در همین حد محسود و مورد غبطه ی شاعرانی
سرت سلامت و حس نابت همیشه جاری
می بوسمت و از ته ته ته دل دوستت دارم

احسان پرسا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ http://sahelneshin.parsiblog.com

و اما .. و اما محسن کرگدن نازنین :
کوتاه می نویسم : یکی از دوستان حق مطلب رو ادا کرد وقتی گفت : عجب باندی داری .
شاید خودت ندونی اما از اینکه بعضی از دوستان منو از دار و دسته تو بدونن بی حد و حصر احساس خوشبختی و افتخار می کنم
هر کی از این پست ها و بازی ها دل شادی پیدا کرده مدیون ابتکارهای جالب و صمیمیت بی حد تو و وبلاگ توست
خدا سایه تو از سر بلاگستان کم نکنه
من هم به خاطر همه حس های زیبایی که بلاگ تو سبب شد ، به خاطر اشک های بی غل و غشی که از دیده ها چشید ، به خاطر خاطراتی که در این چند شب ماندگار شد ، به خاطر اس ام اس هایی که پشت پرده بلاگستان رد و بدل شد ازت ممنونم و امیدوارم همیشه دمت گرم و سرت خوش باشه
فدای تو
احسان

کرگدن پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ

احسان تو یه دیوونهء محشری !
خیلی مخلصتم ...
بازم یه دنیا ممنون احسان پرسای نازنینم .

اقدس خانوم پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:12 ب.ظ http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

آقا ما هم اومدیم بلاگ اسکای !!!

. پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:48 ب.ظ

خصوصی لطفا

بابای آرتاخان پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:55 ب.ظ http://artakhan.blogfa.com

اولولون عزیز . از توصیفی که رو صدام نوشتی کلی حال کردم . یاد یکی از شعرهام افتادم که سر پست دادن رو برجک نوشتمش . طلبت . واسه ت به همون ای میل می فرستم . مرسی ازت . منو بردی به همون سال .

نقطه پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:05 ب.ظ http://www.dngerous.blogfa.com

سلااااااااااام . عالی بود آقا عالبی بود . خیلی باحال بود . من متاسفانه تو این بازی شرکت نداشتم (چه تاثیری داره؟ کی اهمیت میده ؟ چه خودمو گرغتم انگار دعوتم کردن و نتونستم شرکت کنم ) ولی در کل اا شنیدن صدای زیبا و دلنشین همه ی بچه ها لذت بردم همچنین از تعریف و توصیف یلداهاشون و کلا یلدا و بلندترین شب پاییز حتی یه دقیقه . ولی نامردی کردی به همه گفتی 1 دیقه دیه نهایتش 2 دیقه اونوخ خودت 4 دیقه و 39 ثانیه حرفیدی ؟

در کل واقعا دم شما هات . دست گلتون درد نکنه.

آقای احسان عزیز شعرای شما و همچنین صدای فارسی وانیتونم عالی بود . ممنون واقعا . دست گل شما هم درد نکنه . خدا خیرتون بده .

آقا سری بعدی ما رو هم شرکت میدین تو ازین بازی ها ؟ ولی ما نمیتونیم تو 2 دیقه حرف بزنیما . انقذه ما پر حرفیــــــــــــــــــــــــــــم

تا بعد .... یا حق.

نقطه پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ب.ظ

راسسی اا حمید عزیز هم تشکر میکنم بابت تحلیلهای زیباش

endman پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ http://endland.blogfa.com/

هیچی نمیتونم بگم...هیچی...صبح که از تو سایت دانشگاه وارد وبلاگ شدم و متن خودم رو خوند...10 بار خودنمش...بی نظیر بود...محشر...درجه یک...نه فقط برای خودم که فرامشش نمیکنم...بلکه مال همه...
فقط اینکه حمید خان خیلی با صفایی...و اینکه غبطه میخورم به ذهن بی نظیرت...ممنونتم

احسان پرسای عزیز از تو هم بابت اینهمه شاعری عاشقانه برای تک تک این صداها ممنونم...دم شعرت همیشه گرم.

بهنام پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام. آقا من کاملآ قبول دارم که بدون هیچ تبلیغاتی تو این انتخابات فصلی اول میشی. ولی آخه حداقل اعلام کن که چنین انتخاباتی وجود داره !!!!

مومو پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ب.ظ http://mo-mo.blogsky.com

همین دل بزرگ و بی نیاز که این همه مرید جمع کرده دور خودش شهریار!
اینقدر غنی هستین که نیازی به تبلیغ نیست...
کلی سایه تون بلنده...
ما بی اجازه اسم شما رو تو وبلاگمون آوردیم...
بخشش از بزرگان است اما... اگر خبطی شد بفرمایید اصلاح کنم!
ممنون!

سارا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ب.ظ http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلام
من از شما حمایت می کنم و براتون هم یه پست گذاشتم...منظورم تو انتخابات فصلی بود

یادداشتهای یک آیسودای وارونه پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ب.ظ http://isooda.persianblog.ir/

اینهمه صمیمیت چقدر زیباست

بهنام پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

گونی گونی تشکر از حمید و احسان عزیز به خاطر زحمتی که کشیدن واقعآ عالی بود. دمتون گرم...

من و من پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ب.ظ

احسان پرسا چه کار قشنگی کردی که جواب تک تک رو دادی
دلم یه جوری خیلی خوشش اومد
باز هم ممنون بابت شعر قشنگت بازم می گم عاااااالی بود
نوشتمش تو نوت موبایلم که داشته باشمش همیشه
سرت سلامت آقا

ماریا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ب.ظ http://rahadarbad7.blogfa.com/

من هنوز دارم غصه میخورم چرا به این بازی دیر رسیدم

پاییز بلند جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ http://eee.paizeeboland.blogsky.com

دروووووووووووووووووووووووووووووود
آقا تبلیغاتی ما هم راه اندازی شد..

ماریا جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ http://rahadarbad7.blogfa.com/

آقا یک سوال فنی دارم !
چرا همه تو بچگی هاشون این همه خاطره دارند از این شب؟
آدم حس میکنه مال چند نسل قبل هستید خب !
فکر کنم همه یادشون رفته آخرشون اعتراف کنند که خاطره ای نداشتند :دی

پاییز بلند جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ق.ظ http://paizeeboland.blogsky.com

اولین بیانیه صادر شددددد

بشتابید به ستاد تبلیغاتی پاییز بلند

بابالنگدراز پنج‌فوتی جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ق.ظ http://daddylengderaz.persianblog.ir/

سلام
این بازی صداها چقدر جالب و خلاقانه بود. کرگدن جان بنده هم یه صدای کلاغی دارم. میتونم شرکت کنم؟

بابالنگدراز جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ق.ظ http://daddylengderaz.persianblog.ir/

خلاصه اگر دلتون خواست صدامو میدم. ولی قبلش یه لیوان اب قند بذارین دم دستتون :)

مامانگار جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ق.ظ

...آقا اینجا خبری نیست. ؟!!..چه ساکته... ستادمتادی...برو بیایی ..سرودی...چایی...شامی...

آره خب...کرگدن که تبلیغ نمیخواد دیگه....

هالونه جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ق.ظ

دوست داشتم همه اش را بخونم
ولی خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی طولانی بود

مهتاب جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ق.ظ http://nozhaa.blogsky.com/

همیشه میام و مطالب وب رو میخونم اما تا حالا کامنت نذاشتم ....
خیلی خوب بود آقا محسن .. خیلی
با اینکه من این افراد رو نمیشناسم اما واقعا حسشون کردم
کاش زودتر می اومدم و منم تبریک میگفتم البته میدونم که تو این همه صدای خوب و پر از احساس گم میشدم
بازم تبریک ..
از نوشته ها و توصیفات حمید و احسان پرسا لذت بردم .. ممنونم
و سلام...

زویا جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ http://zoya31.blogfa.com

سلام
گاهی وبلاگتون رو بصورت خاموش میخونم . بازیهایی که انجام میدین خلاقانه و زیباست . بازی شب یلدا که بسیار جالب بود.
امیدوارم همیشه تندرست باشید و اینهمه دوست خوب در کنارتون باقی بمونن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.