تو بوی زمین سوخته مونو میدی خانوم

 

صبح است حدود ساعت نه ... بچچه ها را میرعماد پیاده کرده ام و عباس آباد را راهی شرکت ام ... سر چراغ قرمز سینما آزادی هستم و دارم تابلوی خیابان وزرا را نگاه می کنم که وزرا نیست و خالد بن احمد شوقی اسلامبولی ست که بن احمد شوقی ش لابد خیلی مهم نبوده که فاکتورش گرفته اند ... فک کن ... طرف زده خار مادر رئـیـس جـمـهـور یک مملکت را به فنا داده بعد توی یک مملکت دیگر یک خیابان را به اسمش کرده اند ( زده اند ! ) ... کاری ندارم ... بغل دستم یک تاکسی واستاده و بغل دست ایشان هم یک تاکسی دیگر که راننده اش خانوم است ... اول از این تعجب می کنم که ماشین تاکسی بانوان نیست پس چطور این خانوم پشت فرمانش نشسته و دارد مسافر جابجا می کند ... بعد اما چهره و رفتارهای خانوم راننده توجهم را جلب می کند ... سنش حدود 30 الی 35 سال است و تقریبن زیبا ... موهای رنگ کرده ( شاید مِش چون من خیلی در این امور تخصص ندارم ! ) و آرایش نسبتن غلیظ ... ناخن های لاکِ جیغ زده و کلی النگو ( ی احتمالن بدلی ) توی دست چپش ... با شور و حرارت و کمی چاشنی عشوه دارد برای مسافرهایش یک چیزی را تعریف می کند و هی دستهایش را توی فضای قفس ماشین تکان تکان می دهد ... ای تف به گور پدر این زندگی ... این زن باید این ساعت از روز تازه بیدار و از تختش پا شده باشد و خرامان خرامان برود که دوش بگیرد برای زدودن خستگی مغازلهء طولانی و نبرد تن به تن و لذتبخش دیشب و بعد بیاید موهایش را سشوار کند و عطری که دوست دارد به خودش بزند و تاپ و شلوارک مورد علاقه اش را بپوشد و موسیقی مورد علاقه اش را پلی کند و بنشیند سر میز مفصل صبحانه ... نه اینکه هی میدان نبوت تا سر مطهری را گاز و دنده و کلاج ترمز کند محض چندرغاز و برای لندهور های زمختِ چشم پف کردهء بداخلاق بوگندو بوق بزند ... 

*** 

این پست همینطوری بی دلیل تقدیم به ایرن عزیز به امید روزهای قشنگتر ... 

نظرات 72 + ارسال نظر
فلوت زن چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com/

فلوت زن چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com/

عجیبه ! هیچ خبری نیست ! وقتی اینجا خلوت می شه آدم می ترسه !

فلوت زن چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com/

راستی اول !!!!

روزگاره دیگه کرگدن عزیز !
هیچ چیز جای خودش نیست !

مهدی پژوم چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ق.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

سلام اقا...
...

مخلصیم قربان
امشب خیلی خوش گذشت
در معیت و رکاب شما و رولی عزیز
فدای دلتان که آرزوی امشب دلمان را زود برآورده کرد !

کاتیا چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ق.ظ http://oldgirl.blogfa.com

خوب اون تصویر آخری که شما ارائه دادین تصویر یک زن مرفه مایه داره.نمونش تو مملکت خودمون زیاد نیست. ولی کم هم نیست... درواقع نماینده‌ی یک قشرن.

هیچ جای دنیا..زنها زندگیشون مثل هم نیست...

چه برسه توی این خراب شده...

عاشق مارش مالو(جوجه کلاغ) چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ق.ظ http://jujekalaagh.blogfa.com

تو بوی زمین سوختمونو میدی خانوم ...
تو هم از عرش به فرش رسیدی که خانوم ...
ما که از مردی مردیم ، لاقل تو زن باش
یک کم از عطر غیرتت روو مام بپاش ...
دلم گرفت کرگدن جان ... خیلی گرفت ... یاد تمام صحنه ها ی این مدلی که توو خیابان ها میبینم افتادم ...
سبز باشی و عاشق ...

مریم یادگار چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ق.ظ http://maryam-yadegar.blogspot.com

آقا محسن نازنین
همون گاز و کلاچ گرفتن و مسافر جابجا کردنش صد شرف داره به اینکه بره صیغه یه پیرمرد هفتاد هشتاد ساله بشه از نوک سرشو الی منتها الیه پایین طلا کنه! به خدا من بودم می پریدم ماچش می کردم خیلی زن بوده! ( نمی گم مردهااا)

الهه چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:22 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

چشمام میسوزه و به شدت خوابم میاد...ولی نتونستم نخونمتون و کامپیوتر رو خاموش کنم....فقط خواستم بگم یه پست تلخ مححححشر بود...از اونایی که یه زجر شیرینی میدن به روح آدم...از اون پستا که جون میده واسه درآوردن اشک الهه ی مازوخیست!

بابالنگدراز پنج‌فوتی چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ق.ظ

نه فقط این خانم،که همه ما آدما لیاقت یه زندگی خوب رو داریم.یه زندگی نه ایده‌ال،بلکه زندگی توام با آرامش.
گرچه شاید کف داشته‌های دیگران،سقف آرزوهای ما باشه.

ما آدما همینیم.بسته به ظرفیتمون.آدمای خوشبختی‌های کوچکیم.آدمایی که از بوی بارون و حتی بارش برف و یا شاید خوردن عدس توی خیابون به وجد میایم.ما آدما حتی شاید خش‌خش برگای درختای پاییز زیر پامون میشه زیباترین و به یادمونی‌ترین سمفونی زندگیمون. ما آدما از هر نژادی؛ فرقی نداره(زشت و زیبا،سیاه و سفید،بی‌نصب و بانصب)همه و همه حق یه زندگی ایده‌آلو داریم.گرچه این سقف خواسته‌هامون باشه.

و البته گرچه شاید تو خونمون پیانو نباشه،اما سمفونی دلای باصفا و صدای گرم رفقای اهل دل هست.گرچه شاید زمستونمون مث بعضیا تورهاس مسافرتی و پیست اسکی و خونه چندصدمتری نداشته باشیم.اما هنوز پشت بومی هست که سوسوی هوا؛روحمونو به وجد میاره...
هنوز هم خوشبختی هست.خوشبختیهای به ظاهر کوچک و از درون بزرگ...

تقدیم به کرگدن عزیز که خلاقیتاشو دوست دارم....

پاییز بلند چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:17 ق.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

درووووووووووووووووووووووووووووووووود

این پستت بد جوری ...
بچچه که بودم٬ اونوختا شاید ده سالم بود٬ از مدرسه که میومدم خونه سر خظ٬ تو تنها خیابون اصلی شهر اونجا که وانت ها مسافر کشی میکردن٬ یه خانم بود که وانت داشت٬ مسن بود اما خیلی با صلابت٬ همیشه دوس داشتم سوار وانتش بشم و جولو بشینم٬ اونوختا کرایه مسیر ۵ تومن بود٬ من ۱۰ تومن میدادم٬ خانوم اول نمیگرفت بهم گفت چرا اضافه میدی٬ بش گفتم آخه تو زنی داری زحمت میکشی و کاری میکنی که سخته٬ پس حقته...خلاصه همیشه سر پول دادن باهام داعوا میکرد که بقیشو پس بگبرم و من نمیگرفتم
۲ سال هر روز میدیدمش و با بهونه و بی بهونه سوار وانتش میشدم تا اینکه ۱۳ سالم شده بود٬ روز اول مدرسه ها بود.. اموندم سر خط ندیدمش
منتظرش ایستادم نیومد.. فرداشم نیومد... پس فرداشم... از راننده های خطی پرسیدم کسی ازش خبر نداشت!
یه هفته بعد جسدش رو در حالی که بینی و گوشهاشو بریده بودن اطراف شهر پیدا کردن..
من خیلی گریه کردم٬ حتتی یه ۵ شمبه رفتم سر خاکش..
.
.
.
این پست رو که خوندم یاد اون خانومه افتادم
ازش یه بار پرسیدم مگه شوهر نداری؟ گفت دیوث الدنک مفنگی معتاده افتاده تو خونه خرج زندگیو بچچه ها و کرایه خونه و موادشم من باید بادم.. میژگفت ماشین رو از برادر شوهرش قصدی خریده٬ قصتای ماشینشم هنوز مونده..
.
.
روحش شاد

مکث چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:56 ق.ظ http://maks1359.blogsky.com

محسن جان ! خیلی خیلی خیلی به این نوشته ت به این حست احترام می گذارم. به اینکه برای حسرت ها و ارزوهای یک زن ارزش قائلی و داری اونها رو به جای اون زن می بینی و می نویسی. البته کار کردن اصلا بد نیست. اینجا من زن هایی رو می بینم که راننده اتوبوس هستند و توی یه محیط زمخت کار می کنند اما در عوض اون صبح دلنشین و اون موسیقی شنیدن و صبحانه خوردن های لذت بخش را هم دارند.

دخترک زبون دراز چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ق.ظ http://www.dokhtarezabonderaz.blogfa.com

سلاممممممممم...
تلخ تر از این پست اونی که پایییز بلند نوشته ....فقط میشه تاسف خورد بازم خوبه خانومه با رانندگی خرجش رو در میاره ...

خدیجه زائر چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ق.ظ http://480209.persianblog.ir

سلام...............
نوشتی..........پس یعنی می شود طور دیگری هم زندگی کرد........اما میدانی بنظرم ان بطالتی که در زن دومی است به دلم نمی چسبد این روح شرقیانه ی زنانه ی من ان کرختی و بیخیالی را انگار بر نمی تابد.......

فرزانه چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:13 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

داستان محسن فرانسوی خیلی دردناک تر از داستان شما بود. امیدوارم که خانوم قصه شما سرنوشتش به اون تلخی نباشه. حس شما نسبت به اون خانوم خیلی قابل احترامه. خوشحالم که هنوز آقایونی با تفکرات شما هستن. این پست شما از تمام پست هایی که بخاطر دیروز خونده بودم بهتر بود

ایرن چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ق.ظ

مرسی محسن جان...به خاطر این که برام آرزوی روزهای قشنگ تر کردی....به خاطر این که همین طور بی دلیل موقع نوشتن خستگی های یک زن در اول صبح یک روز تکراری یاد من بودی...مرسی...

محبوب چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ق.ظ

به امید روزهای قشنگ و قشنگ تر برای اون زن ، همهء زن هایی که روزاشون شده عین هم و تکراری ... زن هایی که ظرافت های زنانه شون توی محیط های خشن له شده ...
به امید روزهای قشنگ و قشنگ تر برای همهء زن ها ... و برای ایرن ...

به امید روزهای قشنگ تر برای همه مون ...

کیامهر چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ق.ظ

در اینکه این شغل زیاد مناسب روحیات یک زن در اون شرایطی که شما توصیف کردید نیست شکی ندارم
اما این حس که زن ها باید تو خونه بمونن و به چسان فسان و آرایش و عطر و آرایش برسن هم یک مقدار تفکر زمخت و خودخواهانه ما مردهاست که جنس زن رو مناسب کار تو جامعه ندونیم و بگذاریمشون تو پر قو تا شب آماده باشن و اسه مغازله طولانی و نبرد تن به تن شبانه
همه جای دنیا زن ها هم مثل مردها به سختی کار می کنند و در خیلی از خانواده های کشور خودمون سرپرست و نان آور خانواده هستند
چیزی که آدم رو اذیت می کنه اینه که ما تصورمون ا ز راننده تاکسی یه مرد سیبیل کلفته که به جاش باید دهن به دهن مسافر بذاره و یقه به یقه راننده های دیگه بشه
اینجاست که با دیدن این زن زیبا توی همچین شغلی مغزمون اذیت میشه
من برای عزت و غرور این زن خیلی احترام قائلم و امیدوارم شغل کم زحمت تر و کم خطر تری پیدا کنه و چرخ زندگیش بهتر و تند تر بچرخه
من برای این زن خیلی خیلی بیشتر از اون زنی که تا لنگ ظهر تو خونه می خوابه و بعد از ظهر میره خرید و کلی خرج میذاره رو دست شوهرش ٬ احترام قائلم

بی تا چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ق.ظ http://khanoomek.blogfa.com/

ای بابا .... خوبه حالا طرف یه ماشین داره

کوشالشاهی چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:49 ق.ظ http://www.dagdo.blogfa.com

این موجودات دیوانه خودشان خواستند که زندگیشون اینجوری باشه. برابری حقوق زن و مرد رو که شنیدی؟

فرناز چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ق.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

از این بدترش هم هست جان دلم..

یسنا چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ق.ظ http://yekzanyekdokhtar.blogfa.com/

خیلی وقته خاموش می خونمت...
ولی بعد شنیدن صدات تو وبلاگ فرشته....
خواستم بگم... ممنون بابت ایده خوبت که فرشته ادامه ش داد... حس عیدت شبیه حس عیدم بود...خیلی..... واسه همین نتونستم اینبار ساکت بمونم.
امیدوارم دکمه ری استارت امسالت رو خوب و به موقع بزنی و نتیجه خوب بگیری...
خوشنویس صدا که تو ماشین پخش بشه یاد تو خواهم افتاد.

فرزاد شکپوی چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 ق.ظ http://shakpouy.blogfa.com

حالا هی بیا به زن ها بگو حقوق برابر بین زن و مرد یه جاهایی اصلا قشنگ نیس !! و اصلا جالب هم نیس !

غیرت مردونتو عشق است!!

آلن چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ق.ظ

شاید دیشب شرایط مغازله و این حرفا رو نداشته.
منظورم از نظر فیزیکیه.

بعد برای اینکه حوصله اش سر نره ، اومده که لندهورهای زمخت و بوگندو رو جابجا کنه.

گل گیسو چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ق.ظ http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام
همینه دیگه...
وضعیت هممون همین شده
تازه روز که خوبه
خیلی ها تا ساعت ۱۰ شب سر کار و اضافه کارن تو این شبای عید
دیگه کم کم ظرافت های زنونه داره از بین میره
اکثر خانوما شاغلن و باید به کارای خونه هم برسن
دیگه وقتی نمی مونه واسه رسیدن به علایقشون

شهاب آسمانی چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ق.ظ http://empyrean.blogfa.com

از این نوبرها تو این مملکت کم نیست ...!

مامانگار چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ق.ظ

..مرررسی به کامنت کیامهر..

واحه چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ق.ظ http://oasis77.blogfa.com/

خیلی از اوقات نام خیابانها روی اعصابم راه می رود تروریستی که انور سادات را وحشیانه کشته است نامش روی خیابانهای تهران است فقط چون انورسادات دوست صمیمی شاه بوده و به او پناه داده!

یا خائن کثیفی مثل آیت الله کاشانی که بدترین خیانتها را در حق مصدق، مردم و نهضت ملی گرایی کرد و اگر خودش و خیانتهایش نبود کلا شاید سرنوشت مملکت ما به اینجا نرسیده بود باید نامش روی یک بزرگراه باشد...

یا آدم خطرناکی و وحشتناکی مانند نواب صفوی که مروج رسمی تروریسم بوده و هست...

جالبه با اینکه نام دکتر فاطمی رو از روی میدان فاطمی برداشتند و تابلوی میدان جهاد رو کوبیدند و یک نماد هم برای جهادی شدن میدون کاشتند وسطش! برای مردم هنوز هم میدون فاطمی ست...

در مورد خانوم راننده هم که هی... وضع این یکی از خیلی های دیگه بهتره...

زوربای یونانی چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ق.ظ http://greekzoorba.blogfa.com/

اینجاست که آدم نتیجه گیری میکنه روز جهانی زن بر همه بانوان ایرانی مبارک باشه!!!

زوربای یونانی چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ http://greekzoorba.blogfa.com/

اینجاست که آدم نتیجه گیری میکنه روز جهانی زن بر همه بانوان ایرانی مبارک باشه!!!

فرشته چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ http://surusha.blogfa.com

عزت نفس این زن قابل ستایشه...

چقدر کامنت محسن پاییز بلند تلخ بود....

کاتیا چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ق.ظ http://oldgirl.blogfa.com

این کمنت محسن پایز بلند اشک منو در آورد.

هیشکی! چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام داداشی صب بخیر..


من آپ میباشم خب.


هاله بانو چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ق.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

پستتون خیلی قشنگ بود
جواب کیامهر جالب تر و کامنت این بچه محسن از همه دردناکتر

هیشکی! چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

یاد اون روزای خودم افتادم..

ونوس چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ق.ظ http://www.venoossss.blogfa.com

ای تف به گور بابای روزگار آخیش دلم خنک شد...
ولی یه چیز بگم همیشه دلت برای آدما نسوزه گاهی وقتی به بعضی ها نزدیک میشی میبنی لیاقت ندارن واقعا عوضین
دم فری جیگر و رفقاش گرم از آشناییتون خوشبختم

ترنج چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ http://toranj62.persianblog.ir/

عاطفه چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

پر از حرف بود همین چند خط..

پَـ ــرشـ ـان چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ب.ظ

آقای کرگدن...خوار مادر رو خوب اومدی

آلن چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ب.ظ

مکث باز فیلتر شد.
متاسفانه.

آباندخت چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ب.ظ http://abandokhtar.blogsky.com

خب برای اینکه ۲۰۰ تومن پول مش و ماهی ۲۱ هزار تومن پول کاشت ناخن و ماهی ۱ دونه کرم پودر ۲۳ تومنی و رژ۱۲ اومنی و رژگونه ی ۱۵ تومنی و ریمل ۲۵ تومنی و مداد چشم ۵ تومنی و خط چشم ۸ تومنی و این چیزا در بیاد باید کار کرد دیگه....

میتونه بشینه خونه و به خودش نرسه....

خودش انتخاب کرده رانندگی را... کارهای دیگری هم میشه کرد..حالا کمی زنانه تر...

من دروغگوی صادق چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ب.ظ http://dorough.blogfa.com

سلام
آقای نگیرنت عکس می گیری از راننده خوشگلا؟!

دنیا داره برعکس میشه، خانم ها می خوان مرد باشند و آقایون که نخواسته مرد نیستند دیگه

داستان پاییزبلند عزیز محسن خان دوم وبلاگستان هم ماجرایی بوده ،‌ داستان نبود واقعیت بود بگذریم...

نینا چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ب.ظ

شما - آلن - کیامهر قرار گذاشتین یه پست در میون زنانه بنویسید؟؟

وروجک چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

شک ندارم این راننده نبوده
دلیلی نداره این همه ارایش و رنگ مو و النگو .. این زلم زولبا به خودش اویزون کنه کسی این طوری پول در میاره انقد محتاج هست که پولشو برا خرید این اتا اشغالا خرج نکنه اگه مغازه دار بود می گفتم برا جلب مشتریه اما راننده اگه اینجوری باشه که خفتش می کنن بد بختو

ایرن چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ب.ظ

آقا یا خانم وروجک بهتره این قدر راحت آدم ها رو قضاوت نکنیم و از روی مدل مو و آرایششون شخصیتشون رو زیر سوال نبریم....

هاله بانو چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

راستی یادم رفته بود بگم
هوراااااااااااا فقط ۲

مهرو چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:46 ب.ظ http://mahroopoem.blogfa.com

شنیدن صدات خیلی برام جالب بود.. مرسی!

مومو چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:50 ب.ظ http://mo-mo.blogsky.com

مبارزه کردن برای زندگی زن و مرد نداره!
ببخشید ...
اما چرا زن ها باید اینقدر خوش بحالشون باشه و ساعت یازده از خواب تازه بیدار شن و بقیه ماجرا؟
چقدر می شه اینجور زندگی کرد ؟
یه روز؟
دو روز؟
یه ماه؟
یه سال؟
یه عمر؟
مرگ تدریجیه اینجوری بودن محسن خان!
باور کنید!
مشکل از اونجا شروع می شه که ... کسایی هستن که دست ها ، زبون و گوش های زن هایی که جور دیگه ای فکر می کنن و منتظر کسی نمی شینن تا بیاد و نجاتشون بده رو می برن!!
کامنت محسن پاییز بلند... رنجی رو که زن ها به جون می خرن تا مستقل باشن رو نشون می ده!
شاید گوش های خیلی زن ها رو واقعا نبرن...
اما بعضی وقت ها شیوه ی زندگیی که انتظار می ره یه زن داشته باشه فرقی با بریده شدن دست و پاش نداره.

یه امید روز های بهتر!
به امید روز های بهتر... برای همه ی زن ها و مرد ها...

[ بدون نام ] چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ

سلام
ببخشید این سوال رو میکنم . شما خبری از دافی نگار ( نگارنده وبلاگ برهنگی در روز اخر ) دارید ؟ ایشون مدتی هست که نمینویسن . بعد از پستی که قرار بود برن سفر . چون شما اولین وبلاگ در لیست وبلاگهاشون بودید و. این که میدونستم چند بار درباره شما نوشته بودند پرسیدم . ممنون میشم اگر خبری داشتید بدید .
سپاس .

شاپرک چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ب.ظ http://bahanehayedeltangy.blogfa.com

سلام.
صداتون معرکه بود..من نمیشناختمتون اما چند بار گوش کردم صداتونو...دوست دارم نوشته هاتونو هم بخونم.
اهنگ هم دلنشین بود.
راستی نگفتین امسال از اون سالاست که به همه اونایی که گفتین و نگفتین حس خوب دارین یا بد؟

فاطمه (شمیم یار چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ

سلامممممم
خوب طبعا کار کردن رو دوست دارم ..بنابراین سختی هاش رو تحمل می کنم..روزهای زمستون ۶ صبح می زنم بیرون و ۲ الی ۳ خونه ام ولی دوستش دارم...
ولی این تکه حرفات رو قبول دارم جناب کرگدن ..که حواشی آزار دهنده برخی شغل های خاص برای خانوما بیشتره..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.