یک جوکی بود به این مضمون که یک پیرمرد نود سالهء چولسیده ای در بخت آزمایی ( یا لاتاری ) بلیطش برندهء میلیونها میلیون تومن ( یا دلار ) پول شد ... گزارشگر تلویزیون میکروفون به دست آمد کنار پیرمرد و رو به میلیونها بینندهء تلویزیونی از پیرمرد پرسید : پدرجان شما می خوای با این میلیونها میلیون چیکار کنی ؟ ... و پیرمرد با قیافه ای جددی و محزون گفت : می خوام همه شو خرج ساختن چندین و چند توالت عمومی بکنم ! ... بعد آقای گزارشگر در حالی که داشت از تعجب شاخ در می آورد پرسید : آخه چرا توالت عمومی پدرجان ؟! ... و پیرمرد جواب داد : می خوام مردم بیان .......نن توو بخت من که همهء عمرمو فقیر بودم و حالا توو نود سالگی بختم باز شده !
حالا حکایت ماست که آخر عمری شده ایم مشاور و پشتیبان آموزش و مسئول ثبت نام و اینا ... در همین فقره شاعر می فرماید : بی وفا این زودتر می خواستی حالا چرا ؟! ...
.
.
.
پی نوشت :
در راستای حفظ منافع سازمانی و ایضن مصالح خانوادگی ! سعی کردیم خیلی محافظه کارانه و سربسته افسوس بخوریم ! لذا امیدواریم اولن این را به حساب مودب بودنمان نگذارید ! و ثانین از بین کامنت گذاران محترم و محترمه کسی پیدا نشود که بپرسد گوزن چه دخلی دارد به شقایق ! امیدواری دیگرمان این است که تصویر درج شده به درک مطلب کمک کند !!
.
خوب بود
اووووووووووووووووووووووول!
جوک جالبی بود!
زندگی جوکِ جالبتریه علی جان !
کجا شما آخر عمرته داداش؟
حالا جدی جدی عکس چه ربطی به مطلب داشت؟
این که آخرش گفتی یعنی اینکه نداشته... آره؟
منم که کلا دیر می گیرم، یعنی اگه بگیرم...
آخی پیرمرده
و ایضا چشم مریم بانو روشن:دی
محبوب جان همین ( چشم مریم بانو روشن ) رو بگیری همه شو گرفتی !
ما به امام حسین D: کلی به عکس زل زدیم.... یه عالمه هم به چشمهای زیبای مریم بانو که الهی همیشه روشن باشه فکر کردیم اما باز هم مطلب رو نگرفتیم!!
البته نه اینکه بخواهیم خدای نکرده بیائید اینجا مطلب رو باز! کنید و شئونات ذکر شده رو به خطر بیندازید ها... فقط خواستیم درجهء خنگی خود را به شما ثابت کنیم.
پی نوشت درگوشی: مسئول ثبت نام دافهای علاقمند به علوم سایبری شده اید؟؟!!
آهاااان .... بلههههههههههههههههه....
( مسئول ثبت نام دافهای علاقمند به علوم سایبری ) !
خوشمان آمد پروین بانو ! به وطن که آمدید یک کادو پیش ما دارید !
آخر عمری چیه بابا
ملت تا هفتاد سالگی مشاوره میدن شما که هنوز چل چلیتونم از راه نرسیده
جددن تا هفتادم میشه مشاوره داد ؟!
آخه میگن : هفتاد افتاد !!
یعنی الان من باید بگم تصویر درج شده به درک ارتباط گوزن و شقایق کمک شایانی کرد؟؟؟
من وقتی به این نمودار نگاه می کنم
فقط یک نمودار کسینوسی ساده می بینم
شاید هم سینوسی باشه
من هم عمری ازم گذشته مشاعرم ضعیف شده
هررررررررررررررر
من نیازی به فکر کردن نداشتم...رو هوا زدم قضیه رو!البت که به روی خودمان نمی آوریم چه ذهن منحرفی داریم!انصافاً بعضی جاها به درد میخوره این ذهن زیبا!(منظور همون کشف رابطهٔ دقیق گوزن و شقایقه!)
سلام.دقیقا میدونم چته پسر. اما خیالی نیست نشونهء سالم بودنته اعلی حضرت!
عزیزم ... به چشم ما چیکار داری ... شما برو حالشو ببر جییییییییییییییییییییگر ... ایول ...
ببین مریم خانوم !
حرف زدی باس پاش وایسیا !
بعدن نگی آیا و چرا و چگونه ها ؟!!
[معلم مدرسه رو به پسرک کلاس اولی]
معلم : پسرم میخای وقتی بزرگ شدی چیکاره بشی ؟
پسربچه : آقا اجازه ؟ مشاور و پشتیبان آموزش و مسئول ثبت نام و اینا
سلام
نمودار سینوسی کسینوسی دلبرانه ای شده!!...فقط میترسم با این نمودارها عمو فیلی ها بد جور هوس جلوس بر این آستان به سرشان بزند....دیدید که...طفلی ها خیلی نازک نارنجی اند!!!..آن وقت همان طور که سارا شاپوآ شدند حاجیه مریم خانم پوریای ولی آنوخت نمودار سینوسی_کسینوسی هم بشود نمودار تپه ای _دره ای....!!!
و اما قضیه ی آن جوک نه چندان جوک!!!...هیچی نمیگم چون آخرش میرسه به حکمت و رحمت های خداجون که من هیچ رقمه مخصوصا این اواخر نمیتونم ازش سر در بیارم...حوصله ی کفر گفتن و سنگ شدن و اینها رو هم ندارم.....
زیاده عرضی نیست..سرتان سلامت قربان!
آقا در این مورد فرموده اند که : باقرلوی کبیر با کون افتاده تو عسل!!!
(برای پست و صدالبته کامنتاش!)...
حیف که فاصله ام با شما (و صد البته مهمتر از شما مریم بانو!) طبقه ای بیش نیست و دلم نمیخواد توو پرونده پزشکی قانونیم بنویسن مرگ به علت برخورد جسم تیز بر کله وگرنه چند تا هم من ادامه اش میدادم!...
محسن جان ، شما هنوز 3 تا دیگه مشاوره دائمی جا داری.
تا دلتم بخاد مشاوره موقت جا داری.
البته به شرطی که وسایل مشاوره ت نقص فنی نداشته باشه.
مجتبی جان عسل دوس داری شما ؟!
حمید جان من از طرف مریم امان نامه بهت میدم که بنویسی !
آلن جان این روزا وسائل کمک آموزشی پیشرفت شایانی کردند !
باز تو به دفتر کتابای من دست زدی!؟ (آیکون "حمید از فرانسه!" - گیر نده که این خطه فرانسوی نیست! به نظر من هرجایی که خارج باشه و خطش عجیب غریب باشه فرانسه اس! )...
نمیدونم چرا پای این جور پستهای شما و کیامهرخان که وسط می آید به جای اینکه با خودم بگم "قربان آن دل صبر مریم بانو یا مهربان بانو "..بیشتر این به ذهنم میاد که: "الهی قربون این رفاقت های زن و شوهری قشنگتان بشوم من !!"
حمید دیدی باز دوازده نخوابیدم !
ای خاااااااااک عالم بر سر من !!
دیگه دارم از بی خوابی و کمبود خواب به گا میرم ...
"رفاقت های زن و شوهری" بر وزن "خرده جنایت های زن و شوهری"!!!!
متاسفانه این تعبیر صحیح تریه تیراژهء عزیز ...
تو مشاوره ی آموزشی یا آمیزش که اینقدر حسرت میخوری داداش؟
مشاوره ی = مشاور
آرش جون !
اگه تو بیای واسه ثبت نام دومیشم !
بیشین بینیم بااااا
تو باید مشاور آمرزشی بشی عزیزم.
خداییش باید بری بهشت زهرا مشاور آمرزشی بشی
اووه مای گاد !
چه بداخلاق !
عصبانی نشو هانی !
پوستت خراب میشه ها !!
آره میترسم پوستم مثه پوست کرگدن بشه
خشن میشه ها! دوس داری؟
اون عکسه چه باحاله!
نگران نباش آرش جون !
اتوهای سری جدید تفال معجزه میکنن جیگر !!
عکس با حالیه
من نفهیمیدم چه رابطه ای باهم دارن
یعنی اوتوو کردی که دیگه کرگدن نیستی و شدی محسن باقرلو؟؟؟
تـُفال بوده که رفته توو
پس بگووووووو
عجله نکن علی جان !
بزرگ میشی متاسفانه خوبِ خوب می فهمی عزیزم !
آره بابا
هرچی بزرگتر بشه آدم بیشتر می فهمه عمق ماجرا رو.
ببخشین وسط بحث اتو و اتو کشی مزاحم میشم ولی عنوان پستون عجب با مسماست!
امروز سالگرد وفات سهریار نازنین تبریزی است..
شما هم شهریار بلاگستان..و این تیتر!:
"آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!"!
بی خیال تیراژه بانو
عمرن اگه این میدونسته سالگرد شهریار کی بوده
مگه نه شهریار جون؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا ! حالا که چیزم بد شده دولا چرا
اوه..واو!!
عجب غلطی کردم این کامنت آخری رو گذاشتما!!!
آره دیگه
بی خودی چشم و گوش ما رو وا می کنی
ما رو چی به این حرفا!!!
ببین مریم خانوم !
حرف زدی باس پاش وایسیا !
:)))))))))))))))))))))))
محسن جان,
چرا در جواب علی آقای گل, انقدر با افسوس گفتی متاسفانه؟ ذلیل شم ایشالا, اما خنده ام گرفت از این لحن پرافسوس ات!!
آرشمیرزای عزیز
انگار این شهریار عزیزمان رفت خوابید.
دست از سرش بردارید.... گناه داره.