سالهای جنگ بود ... حسین دایی یک پیکان سفید یخچالی عروسک خریده بود که تودوزی چرم مشکی و ضبط فوق العاده و رینگهای اسپرتش چشم آدم را خیره میکرد ... ظهرهای جمعه که می رفتیم دیدن مادربزرگ ، عروسک سفید یخچالی که از شددت شسته شدن برق میزد وسط حیاط آن خانهء قدیمی آجری عینهو یک مانکن خوش اندام ایتالیایی لوندی میکرد لامصصب ... قیمت دقیقش یادم نیست ولی فک می کنم دایی حدود 120 هزار تومن پول بالاش داده بود ... شما یادتان نمی آید لذا ممکن است بخندید ولی آن موقع خیلی پول بود انصافن ... یادش بخیر ... 

دیروز رفتم سوپرمارکت ممد آقا که برنج بخرم ... از همان برنجی که شیش ماه بیشتر است که فقط از همین نوع و از همین مغازه می خرم و خیلی فوق العاده است ... طعمش محشر است ... یاد حرف ننه خدابیامرز می افتم که وختی بابا برنج خوب می خرید و مامان می پخت و می آورد سر سفره ، به ترکی میگفت : به به قدرتی خدا عجب برنجی اصلن احتیاج به خورشت ندارد ... یک کیسهء ده کیلویی شد چهل هزار تومن ... وختی کیسه سفید چل هزار تومنی را زده بودم زیر بغلم می آمدم سمت خانه یک آن یاد آن عروسک سفید یخچالی 120 هزار تومنی افتادم ...

نظرات 39 + ارسال نظر
جعفری نژاد شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ http://www.jafarynejad.blogfa.com

اینجا خیلی ها حق آب و گل دارند پس با حفظ سمت آخر می مانیم همیشه

جعفری نژاد شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ب.ظ http://www.jafarynejad.blogfa.com

دولوکس قرمزش رو آقام خریده بود ، از همونا که یه نعل اسب کوبیده بودن وسط جلو پنجره ، از همونا که دو طرفش زه داشت ، از همونا که جون می داد پشتش بنویسی" باز که جا موندی " ...
هفته ی اول از سر کار که بر می گشت دفتر و کتاب رو جمع می کردم و می رفتم می شستم صندلی عقب درس می خوندم

آوا شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ

دیشب خواب آهوی بابا رو دیدم....خواب
وقتایی که با فک و فامیل حداقل ده
یازده نفری می ریختیم توش و دم
ایستگاه شریف آبادنصفه جغل پغلا
می رفتن پایین که پلیس نبینه که
جریمه کنه.......یادش بخیر چه
ذوقی داشت..اونوقتکه پیکان
صفره رو داد و اونو گرفت...
این پست بردم باون موقعا
اونوقتاییکه تو خونهء دایی
یه یخچال ِسفیدصندوقی
بود.اون وقتا توش خالی
بود اما پرُِمردونگی بود
دورش....الان پره اما
دورش خالیه..خالی
از مردونگی.....آخ
که آدما چه زود و
تلخ گندمیزنن به
یه عمر........
یاحق...

مسی ته تغاری شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ

همونطوری که اون پولا از اعتبار افتادن
آدما هم از اعتبارشون روز به روز کم میشه
یهو دیدی قیمت یه آدم با یه کیسه برنج یکی شد

پاییزبلند شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ

درووووووووووووووووووووووووود

محسن الان بالا سر کامنتدونی هستی؟

پاییزبلند شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ب.ظ

بوی برنج اعلای دَمکشیده اومد زیر دماغم..
هوس ماهی صبور با برنج کردم...

پاییزبلند شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ

پیروی ایراد فنی تیراژه بانودر یاهومسنجر که فرمودند مطمئنی مهای صبور رو اونجوری مینویسن؟(احتمالن چون فونتش فیلگیلیش بوده صبور ننوشته تیراژه بانو٬ شاید نوشته سبور یا ثبور!)
جواب: بله کاملن مطمئن میباشم
ماهی صبور یه غذای کاملن جنوبیه که شکم ماهی رو با یه سری سبزیجات و تمر هندی و ادویه های مخصوص پر میکنن بعد میزارن تو تنور.. بعد با برنج میخورن
از اونجایی که صبور خیلی خار داره این غذای محلی خوزستان طی مراحل خاص خودش با دست خورده میشه که لذذت خوردنشو چن برابر میکنه.. وفوق العاده هم خوشمزست٬ یعنی جنوبی ها میفهمن الانمن چی میگم..
این غذا از قلیه ماهی هم خوش طعم تره..
یه خاله دارم شیراز زندگی میکنه و استاد صبور تنوریه
خدا قسمت کنه بیام ایران همتونوبردارم بریم شیراز رو سر خاله خراب شیم برامون صبور درست کنه..
.
.
.
یه روایت آبادانی هست که میگه برای صبورخوردن باید صبر داشت (شاید به خاطر تیغ ها وخوار های بی شمارشه..)
.
.
لامثب گوشت ماهی صبور رو میزاری تودهن٬‌آب میشه...

آوا شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ب.ظ

وای دلم آب افتاد
پاییزخااان جان
گشنم شد

یاحق...

نیره شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ب.ظ

الحق و الانصاف که برنج خوب هرقدر قیمتش بره بالا بازم می ارزه! حتی اگه بشه اندازه پیکان دایی حسین!

تیراژه یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

خدا بگم چکارت نکنه محسن خان پاییز
نمیشد همونجا بگی اینجا آبروریزی نکنی؟!
اگه جناب باقرلو عصبانی بشن خدایی من بی تقصیرم!

ولی اون قسمت شیراز و خونه ی خاله خانوم رو شدیدا پایه هستم!

پاییزبلند یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ق.ظ

پیس بیا منو بوخول
.
.
.
.
آیکون یه پسر شر شیطون که پیسی منو نمیخوله

روشنک یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ق.ظ http://hasti727.blogfa.com

یادمه یه روز پسر همسایه مون اومد خونه مون و بهم پز میداد که بابام برام یه کت و شلوار خریده 1500 تومن....و این یعنی خیلی پول .....
و من هنوز اون کت و شلوار ابی 1500 تومنی رو به یاد میارم

عاطفه یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

مامان و بابای من سال ۶۳ برا نگهداشتن نصف زمینشون اون نصفه ی دیگه شو صد و خورده ای میفروشن .. خیلی پول بوده برا خودش!

ای لار یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:47 ق.ظ

فقط مردی و با مرامی رو حراج زدن که این روزها، دو زارم کسی بش نمی ده دیگه...

سمیرا یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

برنجش چیه؟
حمییییییییییییییییییییییییییییییییییید!

ساره یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ق.ظ http://fereshtegaan.mihanblog.com/

بابا پیرمرد !
چند وقت دیگه که صفرارو از اسکناسا حذف کردن همه چی دوباره درست میشه .

آلن یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:19 ق.ظ

آآآآآآآآآآآآآآآآخ . این که ننه خدا بیامرز گفته برنجش نیاز به خورشت نداره رو قشنگ می فهمم.
بعضی برنجا لامصب اصلن احتیاج به خورشت نداره.
میشه همینطوری خالی خالی خورد.
از بس که خوشمزه و خوش طعم و خوش عطره.

ری را یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ق.ظ http://narenjestaan.persianblog.ir

پدر من هم یه پیکان سبز داشت که ۳۰ هزار تومن خریده بودش
و هنوز که هنوزه برای محاسبه نرخ تورم
قیمت همه چی رو با قیمت اون پیکانه می سنجه

بیشتر غم انگیزه تا اینکه جالب باشه

خورشید یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ب.ظ http://khorshidejonoob1.blogfa.com

چند روز پیش یکی از آخرین بازمانده های نسلشون رو دیدم اتفاقن ... حسابی برق میزد و کلی هم بزکش کرده بود طرف ... ولی خب معلوم بود پیر شده ...

آه ... حس متعلق بودن به سال هزار و سیصد و درشکه بهمون دست داد ...

هیشـــکی ! یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com/

سلام داداشی...
هممه چی قدیمیش خوبه...
همه چی اصلش خوبه...ریشه دارش خوبه...
و کم کم همه ی این ریشه ها دارن از ته می پوسن ...
و همه چی داره قدر و قیمت واقعی شو از دس میده....
مث خیلی از آدما...

پاییز بلند یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:38 ب.ظ

دروووووووووووووووووووووووود

عصر یه شمبه ی پاییزی شما به خیر قربان

[ بدون نام ] یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ

توو این چند وقته انقدر یاد گذشته کردی که وقتی میخونم گریه میکنم....دلم تنگ میشه برای بعضی روزا و بعضی آدما....
چقدر دور هم بودیم ولی حالا چی...
یادمون رفته که یه روزی مثل خواهر برادر بودیمو...
الان مثل یه غریبه دیگه همدیگرم نمیشناسیم.
ای کاش هنوزم بچه بودم.....

از خاک کمتریم یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ب.ظ http://dusty.blogsky.com/

عجب برنج عروسکی بوده ها! عامو!

اشکان یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ http://tashkan.blogsky.com/

شاد باشین

بهنام دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلام محسن جان
الان داشتم دوباره بازیه صوتی شب یلدا رو گوش میکردم...
خاطره بازیه دیگه...
چقدر خاطره زنده شد
بازم دمت گرم...

تیراژه دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

چه جالب
من هم دوشب پیش داشتم بازی یلدا و چند خطی ها و شعر هایی که برای اون بازی نوشته شده بود رو می شنیدم و میخوندم....
من هم میگم:مجددا دمتون گرم جناب باقرلو.

پاییز بلند دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ

شب عالی متعالی و دلتون در این شبهای سرد پاییزی گرم جناب لو (امامزاده لو)

آوا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:30 ق.ظ

بارااااااان می بارد امشب
دلم غم داااااارد امشب
دزدی از کامنت جناب
باقرلو درررر وب تیراژه
بانووووووووووووووو
دلت غم ندااااشته
باشدااااااااا بزرگ
مرررد ِ بلاگستان
اوهوووووووووم
هرررررررررررررر
و هووووووورم
الان نداریم...
اووهووووووم
یاحق...

رسا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ق.ظ http://rasaa.blogfa.com

ما هم یه استیشن داشتیم ، یه آهو ،‌یه پژو 504 قدیمی
کلا بابام عتیقه جمع کن بود :)

سلام،من رسا هستم

مهدی لبخند دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ http://mahdilabkhand.blogsky.com

آره پسرخاله یادش بخیر من اون موقع تازه متولد شده بودم اما چند ساله بعد حسین دایی عروسک دیگه ای داشت که وقتی میدیدمش انقد سفید یخچالی چنیمی بود که یخ میزدم آره هیوندای خوشگل میگم همیشه به رامین میگفتم برو مخ دایی رو بزن سوئیچش بگیر بریم بشینیم توش
خلاصه با کلی ... سوئیچ میگرفتیم و میشستیم توش به به
چه بوی تودوزیه نویی هوش از سر آدم میبرد به والله حالا نوبت نوار بود پخش روشن میکردیم و یه دل سیر ابراهیم تاتلیس گوش میدادیم واقعا چه روزای خوبی بود خندهامون از ته دل بود و اشکامون از اعماق وجود خدا مادرگلی بیامرزه که مثل زنجیر فامیلو بهم متصل میکرد

مهدی لبخند دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ

پسر خاله یه سر به وبلاگ فقیر فقرا بزنی بدنیست

محمد مهدی دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ http://mmbazari.blogfa,com



سلام مهربون


تورم بد جوری داغونمون کرد .... حالا برنج و ماشین و ... بماند تورم انسانیت و احساسمون رو هم ...

محبوب دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:52 ب.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

چدی جدی خیلی دردناکه ...
تا کی ادامه داره این بی ارزش شدن پول، معلوم نیست...

رعنا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:20 ب.ظ http://rahna.blogsky.com

وااقعا" یه پیکان 120 تومن بوده ؟!
عجب روزگاری شده ..
یه روز میاد حتما" یه آدمس میشه 40 تومن ، بعد ما میگیم اون موقع یه کیسه برنج 10 کیلویی 40 تومن بوده ..
بعد یکی میگه واقعا" یه کیسه برنج 10 کیلویی 40 تومن بوده ؟؟

لیلی دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:08 ب.ظ http://myrose.persianblog.ir/

چه جای خوبیه اینجا...
جایی برای من هست؟

پاییز بلند دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ب.ظ

دروووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

وخت به خیر لویه بزرگوار

ارادتمندیم شدیددددددددددددد

داود(خورشید نامه) دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ب.ظ

اره! کجا میریم وال استریت

من و من دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ب.ظ

بده تو یه مملکتی ماشین انقد ارزون باشه- بوده باشه- با 3 کیسه برنج امروز میتونستی اون وقتا یه ماشین بخری!

آناهیتا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

ما یادمون نمیاد اما خوب می دونیم با یه پنج تومنی ناقابل یه زمانی بستنی قیفی می خریدیم!
مادر پدر من سال 47 با پنجاه هزار تومن تو محله ی جیحون خونه خریدن! واقعا مسخره س...یا شاید الان مسخره شده!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.