خیلی وختا به آدم حس بد دست میده ... سر هر چی یا هر کی ...  

یکی از اون خیلی وختا موقعیه که یه آشنا در نظر آدم غریبه میاد ، حالا چه موقعی که باهاش رودررویی چه وختی داری بهش فک می کنی ... انقدر غریبه که حس می کنی اولین باره داری می بینی ش ، فرقی هم نمی کنه کی باشه ... یه عزیز نزدیک ، یکی از اعضای خانواده ، یکی از بستگان سببی یا نسبی نزدیک یا دور ، یه دوست قدیمی یا جدید ، یه همکار ... یه هر کی ...  

و این حس بد خیلی افتضاح و مغبون کننده و آزار دهنده س ...

نظرات 24 + ارسال نظر
مسی ته تغاری پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ب.ظ

نمیدونم شاید تو درست میگی
من تا حالا همچین حسی نداشتم

ف.ر پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ب.ظ http://behamnakhandim

سلام من دوست دارم باهات تبادل لینک کنم پس بهم خبر بده الان تو رو لینک میکنم.

paizeeboland پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ

درووووووووووووووووووووووووود

البته گاهی حس خوبی داره, وختی که از یکی از همین آشناهای نسبی یا سببی بنا به هر دلیلی از طرف خوشت نمیاد یا ههمینطوری باعث آزار روان آدم میشن..
مثلن یه آشنای قدیمی که تو یه لحظه همینطوری حتی اگه ازش خوشت هم نیاد اما حسی هم نسبت بهش نداری.. یا شاید یه حس ساکن رو به منفی در جهت ممتد!
نمیدونم درست تونستم منظورمو درست بیان کنم..
این جور جاها بد نیست حس کنی انگار رف رو دفعه اول دیدی, دوتا حالت میتونه داشته باشه
1) اینکه وختی این حس رو نسبت به کسی داری و میبینیش نخوایی باهاش آشنا بشی و ازش دوری کنی
2) با این آشنای نسبی یا سببی که انگار دفعه اوله میبینیش بخوایی آشنا بشی و به خودش و یا خودت این فرصت آشنایی رو بدی..
میشه اینجوری هم دید, هوم؟!

تیراژه پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

می فهمم حرفتونو...داشتم این حس رو..کسی باشه که یهو به این فکر میکنی که اصلا چرا هر روز میبینیش؟..قراره کجا به کار هم بیاین؟..اصلا باید این آدم تو زندگی تو باشه یا نه؟..یا تو نقش داشته باشی تو زندگیش یا نه؟...از همه بدتر..این آدمٍ زندگیته؟..تو آدم زندگیشی؟
خیلی وقتا به خودم میگم من کی ام؟..اینا کی اند؟..
یا زوم میکنم رو یه نفر..آخرش کم میارم و ساکت میشم..مثل همین حالا که اینهمه نوشتم بدون اینکه معلوم شه حرفم چیه

آگوستین پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ http://barbadrafteh.blogsky.com/

آدم دردش می‌آید... از اینکه چه شده که یکی برای او اینقدر بی‌اهمیت شده و خیلی بیشتر درد دارد که بفهمی اتفاقاً تو هم برای آن شخص بی‌اهمیت شدی...به قدری که وقتی تو رو میبینه حس ناخوشایندی داره...

ساره پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 ب.ظ http://www.fereshtegaan.mihanblog.com/

چه عجیب !
شده یه غریبه به نظرم آشنا بیاد ! ولی این که تو گفتی خیلی غریبه !

مهدی پژوم پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:03 ب.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

سلام آقا...
تجربه ای نداشت ام از چنین حسی تا به حال...

دختری از یک شهر دور پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:12 ب.ظ http://denizlove.blogsky.com/

بعضی وقتها هم یه ادم غریبه میتونه از یه اشنا برات نزدیک تر باشه...
اما من متوجه نشدم پست قبلی چه ربطی به من میتونه داشته باشه؟؟؟

تیراژه پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:30 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

احتمالا منظور پروین بانو در پست قبل این بوده که وقتی اینطوری مینویسید دل خودشان میگیرد ولی دل نازکی دنیز جان را بهانه میکنند...ایکون مورد نظر هم به گمانم به همین منظور بوده...
مثل وقتهایی ما که دلمان هوای چیزی را میکند و هوس کردن بچه ها را بهانه میکنیم...
خب گاهی بزرگتر ها هم خودشان را پشت سر ما بچه تر ها قایم میکنند..مثل پروین بانو و دنیز جان!

آناهیتا پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:12 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

به نظرم فرق می کنه کی باشه یا چه نسبتی داشته باشه...مثلا کسی که هم خون آدم با کسی که یه دوستی ساده داره فرق داره...این حس برای اولی آزار دهنده تر تا دومی...برای من اینطوریه...
اما این روزها غریبه ها آشنا تر هستند...بازم برای من...

واحه پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ

اینروزها تقریبا تمام آدمها برام چنین حسی دارند انقدر که دوست ندارم ببینمشون یا باهاشون رو در رو بشم یا مجبور باشم حرف بزنم حتی حرفی برای گفتن ندارم... اینجور وقتا آدم حتی نگاهش رو از آدما می دزدد... حتی دلم نمی خواهد در چشم هیچکس نگاه کنم...
نمی دونم شاید خیلی فجیع یا مسخره یا وحشتناک به نظر بیاد اما من کلا در ارتباط برقرار کردن با حیوانات خیلی راحت ترم تا با آدمها! هم من اونا رو بهتر می فهمم هم اونا من رو بهتر از آدما می فهمند! فقط وقتهایی رو که صرف رسیدگی به حیوانات می کنم فکرم آزاده و سرگرم اونام!...

رعنا پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ب.ظ http://rahna.blogsky.com

این روزا این حسو به یه کسی که خیلی عزیز بوده واسم دارم ..

فرزانه پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

بارها و بارها این حس لعنتی رو داشتم. وقتی باهاش درگیرم از خودم می پرسم اصلا من چی کاره این آدم هستم؟ کجای زندگیشم؟ یا برعکس من براش اصلا ارزش و اهمیت دارم؟ خلاصه که به قول شما به اشد وضع افتضااااااااااحه.

کودک فهیم پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ب.ظ http://www.the-nox.blogfa.com

می فهمم...به شدت...
خصوصا زمانی که بخواهی مدت زمانی را به اجبار یا رودربایستی و یا هر چیز دیگر در کنارش سپری کنی ملال آور تر است و دوست داری زمان تو را در خودش ببلعد و پرت کند یک جای دیگر!

پروین پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ب.ظ

این را توی پست قبل برای محسن آقا نوشتم، اینجا هم برای دنیز عزیزم مینویسمش دوباره. هرچند که تیراژهء عزیز قشنگ تر ار آنی که خودم حتی فکرش را هم بکنم توصیح داد. بسکه قلم این دختر زیباست و خودش فرهیخته. کلمهء wise برایش درنظرم است. اما عاقل و دانا عمق آنرا نمیرساند.
..............
سلام محسن خان عزیز،
منظورم این بود که الآن دنیز عزیز با خوندن این پست دلش ممکنه بگیره (با توجه به اونکه نمی تونست در مورد نوشته های شما یک دله قضاوت کنه). الآن حس میکنم جایگاه من نبود که اینو بگم. امیدوارم هم شما و هم دنیز خانوم حرفم رو حمل به شوخی کنید (هر چند یک شوخی نابجا و لوس) و ازم دلگیر نشده باشید.

محسن باقرلو پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ

نفرمائید پروین بانوی نازنین
خدا شاهده همیشه توی هر پستی که میذارم
منتظر کامنت شما هستم ( خودخواهانه س ولی اینجوریه دیگه ! )
خلاصه که شما بزرگتر مائید و توو سرمونم بزنید ما سرمونو بالا نمی کنیم
ارادت داریم مدام و مستدام ...

مرضیه پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.bglife.blogsky.com

با این عقیده تکفرتون به شدت موافقم... بعضیا به تدریج عوض میشن. بعد آدم یهو به خودش میاد می بینه چقدر این آدم غریبه اس براش

آقا طیب پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ب.ظ

محسن فک کنم ترکیب مغبون کننده خیلی درست نباشه ینی من جایی ندیدم مغبون اسم مفعوله ینی کسی که ضرر کرده .معمولن مغبون میشن.میگن بپا تو این معامله مغبون نشی تازه تو داری در مورد یه حس حرف میزنی.من که میدونم الان میگی اششک تو نمیخواد واسه من ادبیات بلغور کنی .چشم داداش نوکرتم هستم .یا دوسیب!

پروین جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ

بنظر بچگانه بیاد شاید، ولی خدا شا... اِ.... شما هم همین رو گفتید.... ولی بدون ذره ای اغراق، نمیدونید چقدر خوندن این کامنتتون خوشحالم کرد. عین نی نی کوچولوها گریه ام گرفت و باید چشمهام رو از مریض ها و همکارم پنهان کنم.

یه چیز دیگه هم بگم با اجازه. من هیچ نوشته ای از شما رو نخونده نمیگذارم. هیچ. اما یه جورایی همیشه احساس تکلف میکنم و خجالت میکشم برای همه اشون کامنت بگذارم. یه حس تحمیل کردن خود به جمعی که توشون خیلی خودی نیستم مثلا. و الآن که این کامنت شما رو خوندم و متوجه شدم که اشتباه میکنم، با توجه به علاقه ای که به همهء شماها دارم، حقیقتا خوشحالی ام رو میتونید حدس بزنید.

سلامت و دلشاد باشید همیشه.

مخطب خاموش جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ق.ظ

سلام،من حدود یک سال است ک وب شما و بسیاری از دوستانتان را میخوانم هر شب..این اولین بار است ک نظری میگذارم در یکی ازین وب ها ک هر شب منتظر UP شدنشان هستم..پست قبلی شما من را به شدت ناراحت کرد...اخه من از لینکدونی شما به خیلی وب های دیگه سر میزدم ک حالا دیگه نمیتونم چون من به ادرس وب هایی ک میخونم توجه نمیکنم.فقط ادرس یکی از دوستانم رو(sampad82.blpgfa)میدونم ک از لینکدونیش به وب شما و ازلینکدونی وب شما به....خیلیی نارحتم(ایکون بغض)

نیما جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ

این بخش عقاید تک نفره ات در اکثریت مواقع حس آشنایی داره واسم.

سیندرلا جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ http://zozooooo.blogfa.com/

من توی زندگی خیلی زیاد از این حسها پیدا میکنم.
گاهی فکر میکنم که شاید من خیلی ادم آنورمالی هستم که این جوریم؟

عسل جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:08 ب.ظ http://www.bipardeh.blogfa.com

آره
خیلی بده
اونم وقتی که بهت خیلی نزدیک باشه
خیلی سخته
وقتی میفهمی واقعا کسی رو نمیشناسی
من آپم
فقط محض اطلاع !

دختری از یک شهر دور جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:29 ب.ظ http://denizlove.blogsky.com/

الان من که نباید چیزی بگم درسته؟؟؟ پروین خانوم من که ناراحت نشدم... اقا محسن هم که معلومه ناراحت نشده!! من اصلا متوجه منظورتون نشده بودم فقط!! تیراژه عزیز وقتی توضیح داد متوجه شدم... شما راحت باشین!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.