ساعت حدود یک نصفه شب است و در حین تخمه شکاندن دارم فک می کنم ببینم از عصر که آمده ام خانه چه کار مفیدی کرده ام جز غذا خوردن و دوغ نوشیدن و لم دادن و زل زدن به تلوزیون و مانیتور و مبل و در و دیوار و سیگار کشیدن ... تلاش بیهوده ای ست چون چیز دندان گیری به ذهنم نمی رسد ... درست قبل از اینکه نااُمید بشوم و سرخورده و مایوس بروم بگیرم بخوابم یک مورد یادم می افتد :  باز کردن گرفتگی توالت ...

نظرات 34 + ارسال نظر
تیراژه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

تا کار مفید رو چی بدونیم....!

محسن باقرلو چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ

کار مفید تعریفش مشخصه ...
اتفاقن تیراژهء عزیز این سوال
( تا ....... رو چی بدونیم ؟ ) یا
( تا تعریف شما از ....... چی باشه ؟ )
بنظرم به شددت باعث بهتر نشدن و درجا زدن و پسرفت میشه ...

تیراژه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

بعله ...تعریفش مشخصه..ولی برای هر کسی این "تعریف مشخص" فرق میکنه
همونقدر بافتنی بافتن کسی واسه من مسخره است که وبگردی های من واسه اون فرد!
من باب مثال عرض کردم
اتفاقا این سوال ها که :"( تا ....... رو چی بدونیم ؟ ) یا
( تا تعریف شما از ....... چی باشه ؟ )" باعث میشه که تفاوت داشته باشن آدمها و از ورای این تفاوت ها زندگی رو کشف کنن
وگرنه هممون میشدیم آجر..

paizeeboland چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:58 ق.ظ

bodanet, Hastanet, mofidtarin kare

پروین چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ق.ظ

من جای مریم بانو بودم یه کتک مفصل میزدمتون!!!!

گفتم میزدمتون، یاد برادر کوچکم افتادم که بچه که بود دوست بابام باهاش شوخی میکرد و بهش میگفت ای نامرد. اون هم جواب میداد نامرد خودتونین. مامانم که دعواش میکرد، میگفت باادب بودم، گفتم خودتونین. نگفتم که خودتی!!!

اما خدائیش، کار مفیدتون لم دادن و تخمه شکستن و هیچ کاری نکردنتون رو یخورده "جاستیفای" میکنه. اما خوب... هر شب که نمیشه چاه توالت باز کرد که. باید یه فکر اساسی بکنید!!

پروین چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ق.ظ

راستی
تیراژه جان من خیلی بافتنی بافتن رو دوست دارم. به آدم آرامش میده. هول که نباشی که زود تموم شه.

تیراژه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:57 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

پروین بانو جانم بنده من باب مثال عرض کردم!
وگرنه من هم بافتنی و قالیبافی و اینها رو تا حدی بلدم و دوست دارم...ولی خب وبگردی رو بیشتر...اینو از این جهت مثال زدم که دقیقا چند شب پیش بین با یکی از دوستان متاهلم در مورد اوقات فراغت بحث میکردیم و دقیقا اختلاف نظر اساسی داشتیم که کدام یک از این دو کار برای گذراندن وقت مفید تر است..تابلو دیواری بافتن یا وبگردی...میدونم هر کدام به جای خود ولی بحث ما در مورد ارجحیت بود...این شد که اینجا هم برای تفاوت ارزشها و عقاید این مثال زنده ی ماضی به ذهنم رسید!

دو تا بحث وجود داره..اینکه یه کار مشخص مثلا همان تلویزیون دیدن میتونه در آن واحد برای یک نفر کار مفید محسوب شه و برای فرد دیگه ای بیهوده..که ممکنه در زمانی دیگر این عقیده کاملا متفاوت بشه
و اینکه در یک تایم مشخص..مثلا بعد از ظهر یک روز تعطیل برای یک نوجوان سینما رفتن کار مفید محسوب بشه و برای یک مرد میانسال رسیدگی به باغچه ی حیاط و عوض کردن واشر شیر حمام..
این کار مفید از سن و سالی به سن و سال دیگر و از جنسیتی به جنسیت دیگر و از سطح فرهنگی به سطح فرهنگ دیگر متفاوته...و تازه این همه ی قضیه نیست..میشه که این جمعه برای من سر زدن به فلان دوست کار مفید محسوب بشه ولی سال دیگه همین موقع استخر رفتن کار مفید محسوب شه

نمیدونم چرا ولی عذاب وجدان دارم که پست های دلی تونو ناشیانه موشکافی میکنم..گرچه ممکنه یک اظهار عقیده ی ساده باشند..کلا احساس میکنم مثل یه شاگرد پر حرف که مدام وسط حرفهای استادش میپره کلید میکنم و کلنجار میرم با پست هاتون..و شما صبورانه تحمل میکنید.
به ساعت کامنتهای من هم توجه نکنید...!! کم خوابی هایم تبدیل شدن به بی خوابی!

سمیرا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:34 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

اینکه چه کار مفیدی کرده باشی بستگی به این داره که چقدر خودتو مفید بدونی..میتونی یه خط شعر بخونی...یه دقیقه فکر کنی...یه لحظه برگردی به محسن ایده آل ده سال پیش...کسی که نمیدونم کجای قصه ها گم شد؟!

تیراژه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

محسن ایده آل ده سال پیش مال همون ده سال پیش بود
الان باید گشت محسن ایده آل الان رو پیدا کرد...البته اگه گم شده باشه!

( "محسن" رو به تبعیت از کامنت سمیرابانوی عزیز نوشتم
وگرنه مشخصه که برای من; محسن =جناب باقرلو)

dio چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ق.ظ http://dio.blogfa.com

خوبه تو یه کار مفید کردی... بعضی ها که همون ملرن نکردم...!!!
من موافق تیراژه ام ایده آل های ده سال پیش مال ده سال پیشه الان باید دنبال ایده آل جدید بگردی...
شاد باشی...!

هاله بانو چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

گاهی آدم به روزمرگی می افته و هیچ اتفاق خاصی براش پیش نمی یاد ...

مهربان چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ق.ظ http://mehrabanam.blogsky.com/

کار مفیدت اینه که پست نوشتی شما....

آلن چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ق.ظ

شاید ظاهر کارت ، ساده به نظر بیاد.
ولی کار اثر بخشی کردی رفیق.

قطعن ، ضایعات انسانی رو از یه برزخ نجات دادی.
متوجهی چی میگم ؟
اون بدبختا ، تووو مسیرشون گیر کرده بودن.
هی میومدن توو کاسه و هی می رفتن توو زانویی.
این پروسه هی تکرار میشد.
اون طفلیا ، توو یه حالت تعلیق قرار داشتن.
تو اونا رو از این بلاتکلیفی نجات دادی.

تو کار بزرگی کردی دوست من.
بهت افتخار میکنم.

عاطفه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ

خیلیم کار مفیدی بوده- و البته حرکت شجاعانه ای- من که همینم انجام نمیدم- یعنی هیچ کاری انجام نمیدم-

فاطمه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام
من همیشه خواننده خاموش شما بودم
ببخشید که این ها رو می گم ولی باید بگم
من احساس می کنم شما دارید الکی احساس بیهودگی می کنید
احساس می کنید الکی روزا دارن می گذرن
نمی دونم چطوری بگم
چون من هم هر چند وقت یکبار همین احساس رو دارم
ولی بعد که یکم به زندگی مردم نگاه میکنم میبینم تو زندگی های دیگه هم خبرهای دیگه ای نیست
اکثرا همین روال هستند
ما داریم دچار روزمرگی میشیم که نباید بشیم
یه زمانی شما برای رسیدن به مریمت و من برای رسیدن به همسرم کلی دنیا رو زیر و رو کردیم
کلی نذر و نیازکلی فکر کردیم که اگر بشه چی میشه..
ولی الان چی..
چقدر یادمون مونده که امروز همون آرزوهای دیروزمونه


آرزوهاتو تو گوش خدا آروم آروم بگو
آخه خدا یادش نمیره
ولی ما یادمون میره چیزایی که امروز داریم آرزوهای دیروزمونه

در پناه خدا شهریار

نصیب چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ق.ظ http://www.fosil.blogsky.com/

منم هرچی فکر کردم کار مفیدی به ذهنم نرسید

سمیرا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

ایده آل امروزی هم بودن خوبه تیراژه جون..

جعفری نژاد چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ http://www.jafarynejad.blogfa.com

سلام

الان باس بگیم" خدا قوت " یعنی ؟!!
خدا قوت آدم دوست داشتنی

رعنا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ http://rahna.blogsky.com

همین که کاری به ضرر دیگران انجام ندادید هنر والا !
البته شما که نه ..
ولی این روزا همه دارن کارایی میکنن که به ضرر هم دیگه هست .
من اگه بودم کارای مضرم رو میشمرم ،
کارای مفید پیشکش :دی

پاییز بلند چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ

درووووووووووووووووووووووووووود محسن مفید بر وزن بهمن مفید!

دیشب نرسیدم اون چیزی رو که تو ذهنم بود رو کاملن و اساسی بگم
اینکه حظورت یه کار بزرگ اساسی و مفیده توش شکی نیست, بودنا برای خیلی ها مفید و اثر گذاره, تاثیری که روی محیط اطراف میزاری, روی آدمایی که باهات سر و کار دارن.. میشناسنت و یا نمیشناسن و تو خواسته و ناخواسته تو مسیر زندگی خودت در مسیر زندگی اونا قرار میگیری و شاید اونا در مسیر زندگی خودشون تو مسیر زندگی تو قرار میگیرن, مصداق یه یه خیابون میمونه که تو با ماشینت در حال حرکتی, یه ترمز.. یه مکث و شاید حتی روشن کردن برف پاکن یه جای خیلی دور 10 تا خیابون اونورتر از یه تصادف جلوگیری میکنه بدون اینکه تو بدونی و یا حتی بخوایی تلاش کنی از یه حادثه جلوگیری کنی و این تردد تو با ماشینت تو خیابون شاید برات یه امر هادی تکراری تو یه خط ممتد رفت و برگشتی به نظر برسه.. 3 تصویر کات ها یادته.. اون خانم راننده تاکسی که بدون اینکه حتی خودش بدونه یا بخواد باعث شد توجه تو رو جلب کنه و یکی از تصویر ها و کات ها تو یه پستت بشه..
میبینی خیلی سادست با اینکه درگیر تکرر های روزمره و اسیر روزمرگی های خودمونیم روی همه ی تاثیر میزارم و این تاثیر به نظر من مفیده
عینه خودت.. بودنت.. حظورت و تاثیرگذاریت, بارها گفتم و میگم که تو روی من, شیوه ی زندگیم.. تقابل و تعامل من با محیط و اطرافم تاثیر خاص و مفیدی گذاشتی و این عیر قابل انکاره.. شاید تو هیچ کاری نکردی دیروز و فقط رفتی یه توالت باز کردی.. اما یه پست نوشتی که اگه این کار رو نمیکردی باعث نگرانی دوستات میشدی, دوستایی که تو براشون اهمیت خاصی داری و مفید بودن نوشتن این پستت برای اونا , ما و من و .. یعنی حس حظور تو..
نوشتن از بیهودگی های شخصیت یعنی واقف بودن به درگیر سکون شدنت.. و حرف زدن از این سکون یعنی خودت هم داری تلاش میکنی و میخوایی که تغییر ایجاد کنی.. فقط باید راهش رو درست پیدا کنی جناب آقای مفید

.
.
.
.

مفید, عاشقتیم مفید!
حاج مفید چاه باز کن, چاه جدیدو باز کن
.
.
.
همه ی چاه های گرفته شده ی روحت رو باز کن

نیما چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ

جناب، شما دیگه خیلی زدی توی خط انتقاد...

والا قرار نیست هرکسی که هرروز بیدار میشه، یه کار بزرگ انجام بده که کل دنیا رو شگفت زده کنه...

راستش با اون آدمی که من چند ساعت باهاش زیر یه سقف نشسته بودم تا این آدمی که این پستا رو مینویسه انگار یه دنیا فاصله ست... یه دنیا پر از صخره های تیز و ساییده نشده...

تیراژه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

خط دوم کامنت نیما
"والا قرار نیست هرکسی که هرروز بیدار میشه، یه کار بزرگ انجام بده که کل دنیا رو شگفت زده کنه..."

دقیقا الان بعد از چندین و چند بار خوندن این پست و کامنتهاش اومدم اینو بگم ..که دیدم نیما خان گفتند..
دقیقا نظر من هم همینه..قرار نیست هر روز به تعداد آدمها شاهکار رخ بده..

نیما چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ

تیراژه بانو، این خان رو از ته نیما بنداز ! اگه خان یا هرچیز دیگه ای بودم، اول اسمم حتما مینوشتم !
لطف عالی، متعالی!!!

واحه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ب.ظ

همین که به جای نوشیدنی های زخم زننده، دوغ خوردید که املاح و الکترولیت های بدن رو تنظیم می کنه و باعث خواب آرام و راحت می شه یعنی نسبت به روزهای پیش یک قدم مثبت برداشتید...

مرجان چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ب.ظ http://baranamm.persianblog.ir

خاموش می خونمتون جناب کرگدن !

پاییز بلند پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ق.ظ

درووووووووووووووووووووود مردک مفید شاهکار خلقته به دنبال خلق اتفاقات تکان دهنده ی دنیااااااااااااا
.
.
با نیما کاملن موافقم مردک جان

دورخیز پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ق.ظ http://dourkhiz.persianblog.ir/

جالب رفیق
میدونی تو تا حدی همان کاری را کردی که من کردم با این تفاوت که من تنها در آپارتمان بودم و از فرط بیهودگی دوش هم گرفتم میشه با اون باز کردن تو جاستیفای بشه

ولی گذشته از این داستان , ما را چه شده , تنها دلخوشی مان که روزی با دوستان بود و گفتن و .... شده به غار تنهایی خود خزیدن , لبی خیس کردن و دود و شاید چیز دیگر

من بنظرم میرسه ما آدمها خیلی خالی شدیم , همه چیز خیلی زود عادی میشه , دلخوش ی هایمان فقط به اندازه چند روز و ساعت و دقیقه شده و باز همان داستان قبلی

بنظرم یا ما تعلقی به این زمان خاص نداریم یا اینقدر در ایده آل های ذهنمی مان گرفتار که مدینه فاضله ما جای دیگر است و در این وادی گرفتار و یا واقعا بیماریم
فکرکنم چند پست قبلت بود که شعری از شهاب مقربین گفته بودی بنظرم آخر شعر اشتباه بود کسی که داره غرق میشه و وقتی نجات غریق یا هر نجات دهنده بهش میرسه باید آرام بگیره , دست و پا نزه , تا رفیقش بتونه نجاتش بده , مخلص کلام تسلیم و پذیرش
یا حق

سحر پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ

بنده خدا اینقدر سیگار نکش ریه ات از کا میفته و...... والا باز کردن گرفتگی توالت از سیگار کشیدن بهتره نمیدونم شما اقایون چرا اینقدر ضعیف وبی اراده این چرا پولاتون رو دود میکنین بره هوا!!!!!!!! ببخشید یه کمی تند صحبت کردم من واسه خودت میگم!

فاطمه شمیم یار پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:11 ب.ظ

سلامممم
خوب بذار ین ما هم یه مرور کنیم...
دیروز عصر به بعد رو...خرید و..فیلم البت سریال دنباله دار خارجکی و مانیتور و غذا پختن برای روز بعد...یه کوچولو روزنامه...و البت تنقلات ...مرتب فرمون منزل..
زمان پایان ۲ بامداد....خوب حالا شما دریاب مفید رو!!!

پاییز بلند پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ب.ظ

درووووووووووووووووووووووود جناب مفید
عصر به خیر مفید جان
نمیخوایی امروز مفید باشی و یه ست در مادر دار بزاری که ما هم به خوندن شما امروز کار مفیدی انجام بدیم؟

پاییز بلند پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:51 ب.ظ

درووووووووووووووووووووووود جناب مفید
عصر به خیر مفید جان
نمیخوایی امروز مفید باشی و یه پست پدر مادر دار بزاری که ما هم به خوندن شما امروز کار مفیدی انجام بدیم؟

نوا پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:16 ب.ظ http://mynava.blogfa.com

یه جایی خوندم :

the time you enjoy wasting is not wasted
ادم وقتی همش کار مفید می کنه کلی احساس ادم بودن بهش دست میده!‌:)
حالا دارم فکر می کنم من چه کار مفیدی کردم دقیقا؟ یعنی از همون کارا که احساس ادم بودن بهم دست بده!:)

کودک فهیم پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.the-nox.blogfa.com

می دونید؟
من مدت هاست از همه چیز تقریبا خسته شدم و دیگه چیزی برام جالب نیست...
از اینکه هر روز بخوام یکسری کارهای تکراری رو انجام بدم...
اگر هم بخوام یک چیز متفاوت برام اتفاق بیافته احتمالا یک اتفاق ضد حاله....
این حقیقتیه که نمی تونم انکارش کنم...

ساره شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ب.ظ http://www.fereshtegaan.mihanblog.com/

با چی بازش کردی ؟ چانته ؟ بیل ؟ فنر ؟ دست ؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.