پول ... میکنه !

کثیف ترین چیزی که آدما رو تمیز میکنه 

بی ارزش ترین چیزی که آدما رو ارزشمند میکنه 

مرده ترین چیزی که آدما رو زنده میکنه 

سست ترین چیزی که آدما رو محکم میکنه 

بی اعتبار ترین چیزی که آدما رو معتبر میکنه 

سبک ترین چیزی که آدما رو سنگین میکنه  

بی مقدار ترین چیزی که آدما رو مقتدر میکنه 

ارزون ترین چیزی که آدما رو گرون میکنه  

پست ترین چیزی که آدما رو سربالا میکنه  

کوچیک ترین چیزی که آدما رو بزرگ میکنه 

راحت ترین چیزی که آدما رو سخت میکنه  

سخت ترین چیزی که آدما رو راحت میکنه ...

نظرات 37 + ارسال نظر
تیراژه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

با کمال افتخار و غرور... اول!!!

تیراژه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

پول...این چرک کف دستی که گاهی خیلی تمیز معجزه میکنه!
خوشبختانه یا متاسفانه اش بستگی به داستانش داره!

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ق.ظ

پول آسون ترین چییه که تا سخت جون نکنی به دست نمیاد...

محسن باقرلو دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ

محسن
پول خیلی چیز حرومزاده و محشریه !
دیروز و امروز با تمام وجودم درک کردم اینو ...

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ

دروووووووووووووووووووووووووووووووووووود

خوبی مردک؟! بر ون سهام نزدک!
چیه حالا اینقد بندکردی به پول و کون پول گذاشتی؟!
خبریه؟ اگه جایی دارن پول میدن بگو ما هم بریم سهممونو بگیریم؟
نکنه پول یارانه ای شده؟! تو رایانشو گرفتی؟!
میگم سنگین شدی... دست پول سبک, بلندت کرده؟
بیا بریم آرشمیرزا رو بفرستیم اتو بزنه, سبک خورش ملسه! رو پول بلندش کنیم

محسن باقرلو دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ق.ظ

خواستم کامنت قبلیمو باز کنم بی خیال شدم !

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ق.ظ

میدونم محسن...
یه کثافته مادرپتیاره ی جنتلمن حرومزاده محشره بی همه چیزه همه چیز داره... میدونم.. کاملن میدونم...

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ق.ظ

دلم میخواد اگه دوس داری بگی چطور فهمیدی؟! برام تعریف میکنی؟

محسن باقرلو دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ق.ظ

بگذریم !

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ

خواستم مث همیشه دلقکبازی دربیارم دیدم خیلی جددی ام... دلقک درونم از وختی افتاد دنبال نون شبا اونقد خسته و وا مونده میرسه خونه که برج زهره ماره و هیچ اثری از دلقک بودن تو همه ی وجودش نمونده..

آوا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ

کثیف ترین چیزی که آدما روکثیف
می کنه...چیپ ترین چیزی که
خیلیارو مث خودش چیپ می
کنه..پول ..قدرت..احساس
تملک و...هزارتا چیز دیگه
که بهشت رو واسه آدما
جهنم میکنه و جهنم
رو بهشت...........
یاحق...

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ق.ظ

خیلی وخته از بقلمون گذشتی, ماهم دس بلند کردیم و گفتیم گذشتیم... بگذریم..
خودتو عشق است..

ته مانده های یک مرد دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ق.ظ http://tahmandeha.blogfa.com

البته شکی نیست که پول ... میکنه
ولی به نظرم بی پولی محکمتر... میکنه!!!

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:18 ق.ظ

یه وختایی پول نداشتم عالم و آدم میگفتن.. خیلی چیزا میگفتن.. خیلی چیزا گفتن.. خیلی چیزا شنیدم.. خیلی چیزا..
بعد از یه گشتن دنیا حقارت و جون کندن وختی پول تو جیبم چشمک میزد از همون آدما که خیلی چیزا شنیدم خیلی چیزایه دیگه ای شنیدم که هیچوخت نمیگفتن و من نشنیده بودم.. اونموقع فهمیدم همه چیز مربوط به پوله... حتتی ادبیات و هنر.. اونقد که آدما رو ادیب میکنه و اساتید هنر برات جمله های قشنگ میبافن..

تیراژه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

پول...افسانه ایه واسه خودش!
هنرمند رو به خاطر طمع و فروش هنرش تاجر میکنه
تاجر رو با یه امضای جعلی هنرمند
قاضی رو مجرم میکنه...مجرم رو شاهد..شاهد رو قاضی..
شاعر رو درباری میکنه..
درباری رو شاعر..
چی میشه گفت الان؟
پست به تمام و کمال همه چیز رو گفته..همه چیز این بی همه چیز لاکردار رو!
پول گاهی زیبایی هایی هم داره..که اونم تو پست هست.

بدجوری تمام و کمال مینویسید جناب باقرلو
کاش حداقل یه چیزایی رو هم جا بندازید که ما بتونیم مشق کنیم!
حالا داستان پشت این پست چیه؟..خدا میدونه
فقط میتونم دعا کنم که داستانش تلخ نباشه..دلتونو به درد نیاورده باشه

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ق.ظ

محسن دلم میخواد حرف بزنم.. این پستت منو یاد خیلی چیزا انداخت.. چیزایی که همیشه یادمه تا خودمو فراموش نکنم.. تا بی پولیایی که شب عقده ایم میکرد و خون گریه میکردم و روز سگ دو میزدم و مث خر کار میکردم و ریشه هام محکم شد..
از کار کردنای سر مرز پاکستان و بگذاشتن دوتا بیس لیتری گازوییل تو کمین سپاه که قبل از ایست تیر میزد تا آخر شبای گارسنی تو رستورانای بالا شهر لندن و بوق سگ.. از روزنامه فروشی تا راننده پیک موتوری پیتزا تهران.. از همه ی اینا که برای پول درآوردن بود... از..

واحه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 ق.ظ

آره راست می گید این پول کثیف حتی بچه ها رو برای والدینشون عزیزتر می کنه و البته والدین رو هم برای بچه ها... دیدید به ویژه قدیمی ها که هشت نه تا بچه داشتند بین بچه هاشون اونی رو که پولدارتره معمولا بیشتر دوست دارند...
کلا دنیا جای قشنگ، اما کثیفیه...
به نظر شما چند درصد از مسئولین عالیتربه فعلی مملکت ما استحقاق سمت ها و پستهایی رو دارند که بهش تکیه زدند؟ این حقوقهای یافتی که از خزانه دولت به جیبشون می رود...
در عین حال چقدر آدمهای لایق بیشمار که در خانه خاک میانسالی و پیری و بازنشستگی و فقر می خورند...

واحه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ق.ظ

این یک واقعیته که با پول می شه دنیا رو تمام و کمال به دست آورد با تمام مظاهرش از قدرت و شهرت و...

تیراژه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

واحه ی گرامی
به نظرم مادر پدر های بچه ی پولدارترشون رو به خاطر پولداریش دوست نداشتن
به خاطر این بود که اون پولدار تره به نظر موفق تر میومد و بیشتر باعث سرافرازیشون بود

با باقی کامنتت هم که به شدت موافقم....

محسن باقرلو دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ق.ظ

انصافن با پول همه کار میشه کرد
همممه کار به مفهوم واقعی و مطلق کلمه ...

واحه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ق.ظ

با تمام اینها لذت می برم از دیدن آدمهایی که با وجود داشتن سطح متوسط زندگی سعی می کنند خودشون رو بی نیاز و مرفه نشان بدهند و مناعت طبع دارند... و چندش آورند برایم آدمهایی که هر جا می نشینند و بلند می شوند دم از نداری و بی پولی و فقر و گرفتاری و بدبختی می زنند... چون به نظرم بخش بسیار زیادی از جمعیت مردم ما از سطح زندگی متوسط برخوردارند اما بعضی ها با همون سطح متوسط سعی می کنند خوب زندگی کنند و بعضی دیگه دائم می نالند...

تیراژه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

نه ..همه کار نه....محبت یکی رو که دوستش داری رو نمیشه با پول خرید..اگه هم به خاطر پول رامت بشه دیگه به دل نمیچسبه..
یا مرگ...قلبی که نمیتپه..
نه...همه کار نه...

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ق.ظ

به خاطر مستقل بودن به کار نیاز داشتم برای استقلال باید تحصیل میکردم و برای خرج تحصیل تو شهر فرنگ باید پول در میاوردم.. تو این چرخه خیلی حقارت ها تجربه شد وخیلی تجربه ها درس شد وخیلی درساش سخت بود.. یکی از سخت ترین وپر رنگترینشون که هیچوخت یادم نمیره و خیلی پر رنگ روی بوم روحم و بدنه ی چارچوب استوخونم تا ابد ثبت شد وبعد از مرگم هم جاودانه تو ذهن خاک مزارممیمونه ماله اونوختیه که برای امتحان ورودی دانشگاه حقوق که آرزوم بود باید هزینه شرکت تو امتحان رو میدادم تا بتونم شرکت کنم..
اون وختا خرج خودم و کرایه خونه ی اتاق فکستنی و مرطوب و تاریکمو که ته یکی از کوچه های پایین شهر بود رو به زور درمیاوردم و برای پرداخت کرایه خونه از پول غذا میزدم و روزی یه وعده ساندویچ ارزون میخورم تا...
با هزار مشکل و واسطه و دربدری و سر زدن به همه ی جاهایی که کارگر میخواستن تو یه رستوران بار کار پیدا کردم, از ساعت 6 عصر تا ساعت سه و نیم شب .. مشتریاش اغلب آدمای مست و ج.ن ده هایی بودن که تو خیابون مشتریهای جورواجوری داشتن.. این خانم ها قبل از رفتن به طبقه بالای رستوران که برای 3کص اتاق کرایه میداد یه چیزی میخوردن با گیلاس مشروب چشماشونو شهالایی میکردن..
یه شب سه تا از این خانم ها با دوتا پسر ژیگول که هم سن و سالای خودم بودن اومدن و سر یه میز غذا و مشروب سفارش دادن.. سفارششون رو بردم سر میزشون.. داشتن لاس میزدن و میخندیدن.. پسرا لباساشون خیلی شیک بود و پیراهنی که تن من بود ماله سال قبل بود که این سه ماه آخر از بس شسته بودم و اتوش کرده بودم رنگ و روش مث دفتر کاغذ کاهی شده بود..
غذاشون که تموم شد.. مشروبا رو که سرو کردم, مست که شدن.. صدام کردن برای صورت حساب.. صورت حساب رو که نوشتم گذاشتم رو میز یکی از همون خانم ها دست کرد لای توی یقه خیلی باز و لای سینه هاش و در حالی که دود سیگارشو مستقیم تو صورتم میداد پرسید چقد میشه.. گفتم صورت تو صورت حسابتون نوشته..
یکی از اون پسرا که داشت گردن همین خانم رو میبوسید و لیس میزد سرش رو بالا کرد و بهم گفت حیوون بهت یاد ندادن با یه لیدی درست حرف بزنی؟ زود باش معذرت خواهی کن.. خانمه در حالی که سعی کرد اون پسر مست رو آروم کنه لباشو بوسید و گفت اشکالی نداره.. اون که مث تو یه جنتلمن نیست... و دوباره بوسیدش..
اونقد نغرور بودم که تو یه لحظه تصمیم گرفتم چنان با مشت بکوبم تو دهن اون جنتلمن مادرجنده و اون روث پی دیوث تا دیگه با هیچ کسی اینطوری حرف نزنن..
به وضوح خشم رو تو دستام و با همه ی قدرتش حس میکردم .. همزمان یه صدایی تو گوشم زنگ مید زدن اینا آسونه اما کارت رو ا دس میدی.. شانس شرکت تو امتحان رودی.. دانشگاه.. حقوق.. اروهات.. هدفات..
تو عالم برزخ بودم که اون روث پی جنتا از اسکناسایی رو که از لای سینه های بزرگ و نیمه عریانش در آورده بود و تو مشتش بود روی میز انداخت جولومو گفت 600 تاست.. صورت حسابو کم کن بقیشم مال خودت..
دیگه کنترل خودمو از دس دادم و با خشم فریاد داد زدم بی همه چیز هرجایی من به پول تو نیاز ندارم.. من به حاصل دادن و آه و نالت منیاز ندارم که فک کنی میتونی پول لای پاتو به رخ من بکشی.. اونقد صدام بلند و خشمگین و رسا بود که همه رو میخکوب کرد.. با عصبانیت و بغض رفتم تو آشپزخونه و سرم رو تکیه دادم به دیوار و زدم زیر گریه.. حس یه آدم خرد شده و تحقی شده رو داشتم که هیچی براش نمونده..
سر آشبز رستوران که یه ادم مسن و جدی بود اومد پیشم و دلیل رفتارمو پرسید, مدیر رستوران اومده بود تو آشپزخونه و قبل از من با عصبانیت همه چیزو تعریف کردو در آخر هم به من گفت میتونی وسایلتو جکع کنی و بری.. از همین الان اخراجی..
سرآشپز به مدیر رستوران گفت از آشپزخونه من همین الان برو بیرون میخوام با این پسر تنها حرف بزنم.. مدیر رستوران رو با دوتا کمک آشپزا بیرون کرد.. اومد جولوم تو چشام زل زد, چنان گذاشت زیر گوشم که برق از سرم پرید.. اونقد محکم زد که دردش تا عمیق ترین نقطه ی وجودم رسوخ کرد بهم گفت اینو زدم تا بدونی لیاقت آدمی که قدر پول رو ندونه چیه.. تو داری کار میکنی.. یعنی زخمت میکشی.. تو این سنی که هستی ساعتایی رو که داری اینجا میگذرونی میتونستی تو دیسکو یا خیابونا یا تو رختخواب با یه فاحشه بگذرونی ولی اینجایی چون برای هیچ کدوم از اون کارا پول نداری.. میتونستی دزد باشی تا همه ی تفریحایی که همه دارن رو داشته باشی.. اما دزد نشدی اینجایی.. زحمت میکشی تا با پول زحمتات کارایی کنی که مطمئنن ارزش این روزایی رو که میتونی مث بقی بگذرونی و نگذروندی رو داشته باشه.. پس الان میری از اون مشتری ها معذرت خواهی میکنی.. پولی رو که بهت انعام دادن با افتخار برمیداری و میزاری تو جیبت, به تو مربوط نیست اون پول مال جن-د گیه یا مال هر چیز دیگه ای.. تو درقبال این پول اینجا وخت, عمر و جوونیت و داری خرج میکنی, سعی کن اینو بفهمی.. غرور تو وختی شکسته شده که در مقابل خودت شرمنده باشی نه اینکه حرف یه فاحشه خیابونی روت تاثیر ببزاره.. برو اون پول رو بردار و با افتخار این کارو کن..
اون شب من درس بزرگی گرفتم, برزگ ترین درس زندگیمو.. من تحقیر شدم.. یعنی احساس کردم تحقیر شدم اما در اصل تجربه همون شب و حرفای اون سرآشپز باعث شد بعد ها به خودم افتخار کنم.. اون شب بعد از حرفای سرآشپز با تردید برگشتم به سالن, معذرت خواهی کردم و پولی رو که اون زن پرت کرده بود جولومو برداشتم.. چنتا فحش آبدار خوردم و اونا با خندیدن و تمسخر کردن من رستوران رو ترک کردن..
سرآشپز مانع اخراج من شد و با پولی که از کار کردن تو اون رستوران به دست آوردم هزینه ی امتحان ورودی دانشگاه سوربون رو تونستم پرداخت کنم..
اون پولای کثیف برای من خیلی تمیز بود.. اون پولای پست من رو بلند کرد.. همون پولایی که بوی شرای و رق میدادن و گاهی مچاله و گاهی نو تا نخورده بودن تغییر بزرگی تو نوع زاویه دیدم به محیط اطراف ایجاد کرد.. چیزایی که خیلی باعث تحقیرم میشد و یادآوریش وحشتناک بود برام الان سند غرور و افتخارای منه..
با غرور میگم من همیشه مث سگ دوئیدم و سخت کار کردم تا تنهایی و با تلاش خودم هر طور خواستم زندگی کنم و برای اسون به دست آوردن پول از همیشه سخت کار کردن دریغ نکردم..

پاییز بلند دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:31 ق.ظ

دلم میخواد خیلی کارای دیگه ای رو که برای پول درآوردن کردم رو بگم.. خیلی حرفایی که هیچوخت هیچ جایی نگفتم... اما همون که خودت گفتی.. بگذریم.. دنیای عجیبیه.. حال و احوال آدم دسخوش خیلی چیزایی که بزرگ به نظر میاد و شاید خیلی کوچیک و کم اهمییت باشه زود به گند کشیده میشه و دهن روح و روان آدمو تلخ میکنه.. تلخ مث زهر مار.. بگذریم...

شبت خوش, شب ما هم رفت به گاااا

ارش پیرزاده دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ق.ظ

دو تا کار نمیکنه ...
یکی جلومرگ نمیگیره ...
یکی محبت نمیتونه نگه داره
نمیدونم برات تعریف کردم یا نه اقوام یکی از دوستام بی نهایت پول دارند پسرشون همین جوری چند ماه پیش از رو بیکاری رفت دماغشو عمل کنه به داروی بی هوشی حساسیت داد رفت تو کما سه هفته تو کما بود و مرد تو این سه هفته خانواده این پسر همه کار کردن ۴۰۰ گوسفند قربانی کردن ۱۰۰۰ تا زندانی ازاد کردن از امریکا و اروپا تمام دکترهای بدربخور جمع کردن اوردن ایران .... دعا کردن ...نشد دست اخر هم با یه مبلغ میلاردی تو امام زاده صالح خاک کردن خلاص ....

سمیرا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:45 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

پول...یک موجود پست ارزشمند! حرفهای پاییز بلند بدجوری به فکر فرو برد منو...هیچوقت اینجوریشو ندیده بودم...واقعا باید به زندگیت افتخار کنی محسن خان

ارش پیرزاده دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ق.ظ

اما مورد دوم ...
ادم تو هر وضعیت مالی که باشه خانوادش هم همون وضعیت دارند تو همون سطح هم ازدواج میکنه بچه اش هم تو همون سطح بزرگ میشه برای همین شاید اون پول برای پایین دست خودش زیاد باشه ولی به چشم اطرافیانش نمیاد و با اون نمیتونه محبتشون بخره ....البته با پول میشه چند تا دست دختر گرفت خوشکل تر از همسرت ولی عشق و و محبت نمیشه خرید...
همون جمله معرف نبود پول بدبختی میاره ولی وجودش خوشبختی نمیاره ....
بخاطر داشته باش هر ادمی تو هر وضعیت مالی هزاران نفر زیر دستش هستند و هزاران نفر بالای دستش

دورخیز دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ق.ظ http://dourkhiz.persianblog.ir/

خودمانیم خیلی پرت و پلا گفتی
آخه مومن همین جوری با کلمات بازی میکنی نمیگی یکی جدی داره جملات تو را میخونه اونوخ گوه گیجه میگیره
ایول به شما

فرزانه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

پول مهمترین عاملی هست که این روزها باعث میشه زندگی های 15-10 ساله به راحتی از هم پاشیده شه. حداقل دو سه مورد از این نوع رو تو همکارای خودم دیدم.

نیمه جدی دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ق.ظ http://nimejedi.blogsky.com

اتفاقا همین الان با یکی از همکارام صحبت پول بود و میزان اهمیتش. همون جمله ی کلیشه ای شد نتیجه ی حرفامون. خوشبختی و آرامش نمیاره ولی میزان بدبختیاتو کم می کنه.
نمیدونم این روزا گیج تر ازین حرفام که بتونم نظری بدم .

na30b دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ http://www.fosil.blogsky.com/

متاسفانه

محبوب دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ

یاد اون پست بی پولی که پارسال گذاشته بودی، افتادم ...
من خیلی وقتا به این فکر می کنم که کاش پول اصلا وجود نداشت... به نظرم زندگی خیلی بهتر بود... کاش حالا که وجود داره حداقل معیار طبقه بندی آدما نبود.

تیراژه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

محبوب عزیز
اگه پول نبود یقینا یه چیز دیگه ای به جای پول بود که موجب همه ی این زشتی و زیبایی ها باشه

عاطفه دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:30 ب.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

پول چه کارایی که نمیتونه بکنه!

نیما دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ

به بیشعور ترین آدم، حس خدا بودن بده !
به بدبخت ترین آدم فکری، حس خوشبخت ترین آدم جسمی رو بده !

این پول خیلی کارا میتونه بکنه ولی من هم به نظرم نمیتونه هیچگونه محبتی برای آدم به وجود بیاره.

بهار(سلام تنهایی) دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ http://beee-choneh.blogfa.com

من پول رو خیلی دوست دارم ...خداییش با پول میشه حال کرد تو دنیا ..جیبهای همگی پر پول و حسابای بانکی سنگین باد ...

آوا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ب.ظ

پاییز بلند.......مرسی که تجربتو گذاشتی
که زاویه ای دادی که تا حالا من ندیده
بودمش..یه زاویه از نمای تاپ که هیچ
وقت به چشم من نیومده بود..فقط
دوس دارم این حک بشه تو ذهنم
و ازش خوب استفاده کنم.......
بازم مرسی....................
یاحق...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.