ساعت حدود یک نصفه شب است و در حین تخمه شکاندن دارم فک می کنم ببینم از عصر که آمده ام خانه چه کار مفیدی کرده ام جز غذا خوردن و دوغ نوشیدن و لم دادن و زل زدن به تلوزیون و مانیتور و مبل و در و دیوار و سیگار کشیدن ... تلاش بیهوده ای ست چون چیز دندان گیری به ذهنم نمی رسد ... درست قبل از اینکه نااُمید بشوم و سرخورده و مایوس بروم بگیرم بخوابم یک مورد یادم می افتد :  باز کردن گرفتگی توالت ...