بیگانه

تقریبن تمام جمعه رو خواب بودم ... بوی خواب میداد تنم که خوب شد مجبور شدم توی تاریکی عصر جمعه به هوای خرید خرت و پرت بزنم بیرون ... هوای سرد و آسمون ابری و سرخ که میگه شاید فردا برف بیاد ... و من که هر روز دارم دورتر و دورتر میشم از دوستان این یکی دو سال گذشته ... هیچکسو نمی بینم و هیچکسم منو ... تقریبن دیگه از هیچکس خبر ندارم و هیچکس هم از من ... مقایسهء آمار بازدیدهای اینجا و نسبتش با تعداد کامنتها هم همینو میگه ... دارم آخرین روزنه های پیلهء تنهاییمو می بافم و بعدش هزار سال میرم توی تاریکی مطلق ... تو خوشبینانه خیال کن که از این پیله پروانه در میاد ولی من میگم : سری فیلمای بیگانه رو دیدی ؟

نظرات 52 + ارسال نظر
مسعود جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ب.ظ

English
Spanish
French
Translate text or webpage
Type text or a website address or translate a document.
Cancel
French - detected to Persian translation
Persian
English
Spanish
این صداهای عجیب و غریب اما واقعا کار می کند! می خواهم تصویری از شخصی که شما را دوست دارد و در مخفی برای دیدن؟
می فرستد و این پیام به 10 نفر و باعث می شود صفحه شما http://amour-en-portrait.vu.cx/
خواهید دید که صفحه نمایش تصویر از کسی که شما را دوست دارد.
شما ممکن است تعجب (ه)! (مانند تصویر در حدود 90 ٪ است).

برو درتو بذار بابا مادر قحبه !
اصلن خودت فهمیدی چی گفتی ؟

الهه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

این حس و حال رو تجربه کردم...هم حس خوبی داره و هم نداره!هم بیخبری و تو بییخبری از زمان و مکان و آدما غوطه میخوری هم گاهی دلت میگیره از دوری آدما...و خیلی توقع بیجا و آروزی محالیه که کسی بیاد اون پیله ای رو که توشی لمس کنه و تکون بده شاید خواب از سرت بپره و از عالم خودت بیای بیرون....
تهش رو هم بهتون میگم....یا اینقدر تو اون پیله میمونین که دیگه خودتون هم یادتون میره تو پیله این و قبلاً اونجا نبودین...یا خسته میشین از اونهمه انزوا و پیله رو یه کم میشکافین و یه سری به بیرون میزنین....اما باز هم از بیرون دلزده میشین و از همون شکاف میرین تو پیله و روز از نو.....
من 2 ساله که هی این پیله رو میشکافم و باز میبافم....

محسن باقرلو جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ب.ظ

خسته نباشی الهه جان !

تیراژه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

ممکنه به عنوان یه بلاگر بری تو پیله و دیگه بیرون نیای
ولی تو دنیای واقعی هستی
واسه همه و واسه خیلی از ما مجازیها که شما رو واقعی میبینیم
بیخیال نت و وبلاگ و مجازستان
محسن باقرلو..همیشه هستی
حتی اگه تو بلاگستان هم نباشی رد پات رو پیشونی خیلی از ما واسه همیشه موندگاره

رد پای یک مرد
یک مرد واقعی
رد پای واقعی یک مرد واقعی

الهه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلامت باشین محسن خان

سیمین جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ

این پیله رو خوب میشناسم...

سیمین جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ

شاید دلیل کم شدن کامنت ها و بازدیدها این باشه که بقیه هم دارن واسه خودشون پیله درست میکنن ...

محسن باقرلو جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ب.ظ

بقیه هم دست گلشون درد نکنه !

تیراژه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

خوب حرفی زدی سیمین
آره
شایدم بقیه هم دارن سرگرم پیله شون میشن
یا مدتهاست که سرگرمن

[ بدون نام ] جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ب.ظ

( رد پای یک مرد
یک مرد واقعی
رد پای واقعی یک مرد واقعی )

ببخشیدا ولی تیراژه جان میشه خواهش کنم من الدنگ داغون کوچولو رو انقد توو کامنتات گنده نکنی و باد نکنی ؟!

محسن باقرلو جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:53 ب.ظ

این قبلی من بودم بیزحمت !

تیراژه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

من شما رو اینطوری میبینم
فارغ از هر برداشتی هم نظرمو نوشتم
جسارتا البته!
و فکر میکنم این تصویریه که خیلی ها هم مشابهشو ازتون تو ذهن دارن
چه در سکوت
چه در بیان
من خب از اونایی هستم که زیاد ساکت نمیمونم

محسن باقرلو جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ب.ظ

همه لطف دارن شما بیشتر
ولی خدا شاهده اینجوری نیست ...

تیراژه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

جناب باقرلو
ببینید..اینجا نه نون به کسی قرض داده میشه نه هندونه ای زیر بغل کسی و اینا و نه هیچ چیز دیگه
یعنی نه فایده ای داره این رقم کارها
نه شما کسی هستین که هیچ رقمه بشه این جوری باهاش تا کرد
صراحت و رک بودنتون که زبانزد همه ی ماست
پس تعارف که نداریم
شما یه حس و حالی دارید
ما هم نظرمون رو میگیم
مثل یه استاد که داره دم از بازنشستگی میزنه و شاگردا دلخور و هراسونن
ما هم حرفمونو میزنیم
هر چند که کار خاصی از من و امثال من شاگرد کوچولو ها برنمیاد
جز همین ابراز ارادت

محسن باقرلو جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ب.ظ

فدای لطف و محبت و مرام شما ...

محسن باقرلو جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ب.ظ

ضمنن هدر را عوض فرمودیم !

آلن جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ب.ظ

محسن ، من سری فیلمای بیگانه رو ندیدم.
یعنی شاید دیده باشم ، ولی الان خاطرم نیست.

به هر حال امیدوارم که چیز بدی نباشه.

آلن جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ب.ظ

هدر تو بخورم

نیما جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ب.ظ

این باید اولین عکسی باشه که توش میخندی...

نیما جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ب.ظ

در ضمن با اون آقایی که اون پشت واستاده هم شباهت هایی در زمینه ی سر و مو دارین ....

آلن جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ

اگه پیله ای وجود داشته باشه که محسن بره توش و پروانه بیرون بیاد ، احتمالن توو اون پیله بیل بیل آدم رو می برن و به جاش یه حفره میکارن.

چون همچین پیله ای وجود نداره ، پس ما هم منتظر نمی مونیم که از اون پیله پروانه بیرون بیاد.

تیراژه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

والا ما که مثل آلن خان و سایر برادران نمی تونیم بگیم "هدرتون رو ..."!!
پس میگیم ای جااااانم!! چه هدری!!

نیما جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ب.ظ

آقا اگه این پیله های معجزه آسا هست، که هرچیزی رو تبدیل به پروانه میکنه، یه چندتا بفرست اینجا که جماعتی میخوان پروانه بشن !

عاطفه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ

و انتخابات نزدیک است خب چکار کنم یاد تبلیغ نماینده ها افتادم!
کاندیدای برتر محسن باقرلو- دی دی دی دینگ

عاطفه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ب.ظ

هدر رو گفتم-

عاطفه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ب.ظ

منم چند روز پیش داشتم به تعداد کامنتای اینجا فک میکردم- به افولش- به اینکه پس اون همه مخاطبی که اسمشو این گوشه ی سمت راست صفحه س کجان- نه اینکه حالا بگم برا شوما مهمه یا برامن- نه- ولی خب این رابطهه که میگی هس دیگه- من فنچولم از این قاعده مستثنا نیستم- یعنی مهم نیس ده دوازده ساله داری مینویسی یا یکی دوسال- نری سر نزنی نمیان سربزنن- همون هر رفتی یه اومدی داره و اینا-زنگ نزنی زنگ نمیزنه- احوال نپرسی احوال نمیپرسه- دنیای واقعی هم اینجوریه-

بابک جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ب.ظ

اولا هدرتون مبارک
ثانیا یحتمل از توی اون پیله یه غولتشن زشت اخمو میاد بیرون که من جیگرشو بخورم الهی
میگن جیگر بیگانه ها خیلی خاصیت داره
ما که نخوردیم
آرش می گفت
وقتی از بالی برگشته بود

ری را جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ http://narenjestaan.persianblog.ir

هدرتون مبارک آقای باقرلو
شاید به نظر خودتون اینجوری که گفتین باشین ولی به نظر من کاملا واقعی هستین چیزی که از دیدنتون و شنیدن صداتون به آدم منتقل می شه نمونه یه آدم واقعیه واقعیه به دور از فیلم و فیگور و خود سانسوری
می دونین توی این عصر و تو جامعه ی امروزی ما چقدر این شخصیت کیمیاست ؟
زنده باشین و سلامت

پروین جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ

:(
>D:<

آوا جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ب.ظ

نوع نگاه شما و لبخند روی لبتون یه مهربونی
خاصی داره..خستس اما خب لبخنده هست
و این زیباست....سقف جدید ِ خونتونمبارک
باری...جمعه ای حس بیرونمان نیامد..کم
خوابیدیم و انقدر بی رگ شدیم که حتی
غم وغربت ِ!عصر جمعه هم مارا نگرفت
.......این خلسه ها برخی اوقات خوب
است...کاش برف ببارد و کمی بزند بر
سر این نا مرادی ها..کاش برف ببارد
یاحق...

فرشته جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://surusha.blogfa.com

چه خوشگله هدر جدید...لبخندتون هم ایضا...

جسارتا من بیگانه رو ندیدم...اما این پیله رو خوب میشناسم...توشم رفتم بیرونم اومدم...نتیجه اش واسه من خوب نبود...
چه اصراری دارین از اینهمه آدمی که دوستون دارن دور بشین؟ من مطمئنم که تو دنیای واقعی هم شما رو دوست دارن...چون خیلی از بچه های مجازی برای شما حقیقی هستن و مدام تعریفتونو میکنن...

به عدد جلوی کامنتا توجه نکنید...شما که دیگه عمریه اینجایین...میدونین که به هیچ چیش نمیشه اعتماد کرد...

ولی بودنتون یه حس خوبه بی تعارف...و مدتهاست منتظرم که این سایه تلخ از روی نوشته هاتون بلند شه...

لبخند بزنید قربان...

حک جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ب.ظ

سلام جناب باقرلو
آقا خیلی حال کردم با جوابت به کامنت شماره یک..
کلن یه سری بدنیا اومدن که گه بزنن توو حال آدم
دچار یه نابهنگامی هستن دیوزززا..
دمتون گرم ما با همه چیتان حال میکنیم استاد
همه چی

آگوستین جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ب.ظ http://barbadrafteh.blogsky.com/

هدر قبلی رو بیشتر دوست داشتم.کلا با غیر رسمی بودن و غیر طبیعی بودن بیشتر حال میکنم:)
در مورد تعداد بازدید و کامنت.من فکر میکنم یه بخش عظیمش مربوط میشه به رکود بلاگستان.و این فقط مختص شما نیست...اما به شخصه تعداد محدودی مخاطب فهیم رو که به هزاران بازدید ترجیح میدم... برام مهمه که مخاطب من ذهنی باز و عاری از تعصب داشته باشه.من روی کلمه کلمه‌ها فکر میکنم و دوست دارم مخاطب تو و روح تو رو بفهمه...قبول کنین کمند اینطور مخاطبینی...
شما هم که بزنم به تخته قلمتون گیرایی داره. و طرز فکرتون هم خاصه... از آدمایی که معمولی نیستند خوشم میاد...

وانیا جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ب.ظ

من یه هدرم ندارم انوقت دوستان دوتا دوتا عوض میکنن
بترکه چشم حسسسسسسسود

محسن جان دوستت داریم

آگوستین جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ب.ظ http://barbadrafteh.blogsky.com/

خدا رحمت کنه مرحوم گوگل‌ریدر رو،من آدمای خاص رو با افکار خاص فقط اونجا میدیدم و چقدر لذت میبردم از بودن در کنارشون.از اینکه وقتی چیزی مینوشتم اونا میفهمیدن و حتی نکاتی رو میدیدن که من توی نوشته‌م نمیدیدم؛از اینکه از نوشته‌هاشون و دیدگاهاشون خیلی چیزا یاد گرفتم... از اونجایی که شما هم حضور فعالی در اون محیط داشتین...حتما میفهمین چی میگم...از این بلاگستان خیلی دلزده‌ام.خیلی.. و رکودش برام اهمیتی نداره...
بلاگستان انگار همین محیط مردم دور و بر خودمه...فقط به صورت مجازی...
اما خب هستند آدمای باصفایی مث کیامهر و جناب جعفری و شما و این آدمو دلگرم میکنه به اینکه نصفه‌شب سیگارشو آتیش کنه و کیبورد به دست بشه!

آگوستین شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ق.ظ http://barbadrafteh.blogsky.com/

البته تمام حرفای کامنتای قبلم در مورد دنیای واقعی و دوستان واقعی هم صدق میکنه.تعداد محدودی دوست واقعی بهتر از صدها دوسته که فقط سلام‌علیک و اینا داریم... و گمان میکنم که یه دوست خیالی که واقعا دوستته،بهتر از یه دوست واقعیه که خیال میکنه دوستته.
ها راستی...
چقدر خوب بود این فایل صوتی ایلیا.من تازه شنیدم صداشو.هم صداش بی نظیره.هم حرفایی که میزنه...
دلم میخواد بزرگترین آرزوم همون دوچرخه‌ی پسر همسایه باشه...
دلم میخواد مهمترین چیزی که شکستم لیوان محبوب برادرم باشه...
دلم میخواد حرفای دلگرم کننده بزنم،البته حواسم به دل آدم برفی هم هست...
چرا کسی تو کامنتدونی پست قبل چیزی از ایلیا نگفت؟ حیفم اومد این حرفا رو تو پست قبل بزنم.اینجا نوشتم تا خودشم بخونه. محشر بود پسر...خیلی با دلم بازی کردی...جوری که یه بسته سیگارم آرومم نمیکنه...

paizeeboland شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 ق.ظ

Mohsen age khodet alan balasare comment doni hasti man eine vagheiate nazaramo dar morede in postet begam va age nisti ke sokot mikona... ok

سحر شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ق.ظ http://dayzad.blogsky.com/

دل آرام شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com/

سلام
با این هدری که من دارم میبینم و با این لبخند زیبا ، یک پروانه بی مثال از پیله بیرون میاد ، شک ندارم .

محبوب شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ق.ظ

خیلی عکس قشنگیه داداش محسن جان جان جان!
اما من شدیدا غمگینم واسه خوندن این پستت... شاید چون دلم نمی خواد که اینطوری باشی... دلم می خواد همه حالشون خوب باشه... مخصوصا اونایی که دوستشون دارم و برام عزیزن...

هاله بانو شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

به به هدر جدید به اضافه یه لبخند ... چه شود ....
.
.
من ترجیح می دم خوش بینانه فکر کنم و امیدوار باشم که از این پیله یه پروانه در میاد ....

تویت های ممنوعه شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ب.ظ http://twitt.blogsky.com

سلام

خیلی وقتها که بازدید کننده ای حرفی نمیزنه، واسه این نیست که حرفی نداره، واسه اینه که نمیخواهد مزاحم این جمع عزیز بشه، جمعی که باهم دوستتند و الزاما هر عجولی را نمی تونند بپذیرند

ما هم که عجولزادگانیم و سریع در میریم که جا نمیونیم
یادته؟ نجمبی می جونبوننت؟
دروغگوی صادقیم خب
یاحق

جعفری نژاد شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ http://www.jafarynejad.blogfa.com

نمی دونم قبلن اینجا بود گفتم یا یه جای دیگه ، راستش جایی که من بزرگ شدم ، قاطی اون آدما ، تعریف کردن از یه آدم خیلی سخت بود ، هر چقدر هم دوسش داشتیم و به قول شما خاکسارش بودیم تنگمون می گرفت وقت تعریف کردن ...
تعریف نمی کنم ، فقط اینکه دلخوشیه خیلیا این دور و برا صفحه ی وبلاگ محسن باقرلوئه ، نوشتنه کرگدنه ، نوشته های یه آدم زلال ...
خوب و بد هر چی هستی ، مال خودتی محسن خان ، اینجا من و یا شاید خیلیای دیگه با خوب و بد بودن آدما ، با مرام و بی مرام بودنشون کاری نداریم ، اینجا رک بودن آدماست که آدمو پا گیر می کنه ، اینجا آدم بودنه آدماست که آدمو جلد می کنه ، آدم بودن یعنی یه روز خوب بودن ، یه روز بد بودن ، یه روز تلخ مثل زهر مار ، یه روز شیرین مثل لبخندت تو این عکس ، پروانه شدن و پیله شکافتن پیشکشت ، " کرگدن " بمون

شیطون بلا شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ب.ظ http://miss-sheytonbala.blogfa.com

سلام.اول بزارین یکم از عکستون تعریف کنم... آآآآآآآآآآآآ چقدر خوب افتادین.....
نه ندیدم...

ای لار شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ

مهمش اینه که بعضی ها هنوز تو رو تو نوار بالای اکسپلوررشون دارن و هی کلیک می کنن که بخونن عمو باقرلو در چه حاله...

این قدر مایوس نباش از دنیا مرد... خاطر خواه زیاد داری.
وبلاگستان مرده...مدت هاست... باید به رسانه های نو رو آورد... زر زدم می دونم... اما خیلی اقایی...

واحه یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ق.ظ

یک نفر به من پیشنهاد کرد قرص فلوکستین بخورم!
البته من نخوردم ولی تو اینترنت که سرچ کردم درباره اش خیلی وسوسه شدم به خوردنش! حالا من بدون اینکه تجربه ای در مورد این قرص داشته باشم نظر اون دوست رو می گم که می گفت تاثیر معجزه آسایی روی حال و روحیه اش داشته! شاید برای شما هم مفید واقع بشه من که هنوز راضی به تجربه اش نشدم!

Taghi Mirtalebi یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ق.ظ

بیاد اون کهء می گفت یه جور شیرزاد!
آقا محسن سلام.
بیگانه ام...بیگانهءبیا!
تا دیروز ندیده به اسم دیده بودمت...امروز تمام قد دیدم.
تیر و مرداد امسال بود که از شیرزاد اسمت و شنیدم ...
گیج مکتوب بودم و ذیق وخت داشتم...
اسم شما موند لب طاقچه ذهنم ...تا پریشب!
نمی دونم... میدونید...یا نه! ؟
تا اونجایی که من میدونم ...دختر قدیم انگار دیوار ها رو خراب کردهء رو سرش !
چون پیداش نیست و اگرم هست ...ردش و من گم کردم.
دنبال کاتیا بودم که رفتم پیش شیرزاد...
گرگدن که دیدم ...طنین اسم شما توی ذهنم پیچید.
اومدم عرض ادبی کردم و دیدم بازی صوتی شب یلدای 1390 را اکران کردید و از فروش گیشه همچین راضی نیستید!
امشب گفتم بیام عرض ادبی کنم و بگم: ‌
١-چرا صدای شیرزاد دراین مجموعه نیست ؟!!
٢- از کاتیا خط و ربط و نشانی اگر دارید...لطفا اعلام کنید!
با تشکر...برقرار و روبراه باشید!
٤ دی ٩٠

سمیرا یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

صدایی که به اسم محسن باقرلو توی بازی شب یلدا شنیدم هیچ شباهتی به خود واقعیش نداشت..یه شیر خسته پیر بود بیشتر...شیری بی یال و کوپال...نمیدونم شایدم آخر همه مون همینجوری باشه ولی فکر میکنم خودمون هم توی این زیادی نا امید و خسته بودن دخالت داریم..کسی که هیچ روزنه امیدی توی زندگیش نیست کسی که زندگیشو از حد لیاقتش پایین تر شروع میکنه و ترسیم میکنه و میره جلو کسی که میتونه بهتر از اینها باشه و نمیدونم چرا یهو میفته به ورطه روزمره گی..بایدم الان همچین بیگانگی باخودش داشته باشه...شاید الانم یه تیکه ای از جنس همونا که نثار بقیه از دوست و غریبه کردی بار منم بکنی محسن خان باقرلو اما من از ته دلم این حرفا رو میگم که تو نباید اینجوری و اینجا باشی..نباید بذاری اینجوری زندگی بهت غلبه کنه....شاید اگه یه جایی یه اعتقادی بود...شاید اگه یه عشقی توی زندگی آدم بود...

هیشـــکی ! یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

سلام عرض شد..چرا من احمق فکر میکردم برا این پست کامنت گذاشتم...؟؟

اولن: هدر تون تو حلقم... قابل توجه همه.. برادرمه خو...چیه مگه؟! والاا..
خیلی خوبه عکست تیپتم توپه نخ سوزن اون کراوات شیکت..
دویومن: سمت راست هدر که مشکیه یه جوریه دلگیره.. اگه میشد عوضش کنی عالی می شد. باز هر جور خودت دوس داری.

خب میشه که دور نشی فقط کافیه خودت بخوای..
همین طور که خودت میخوای تو پیله بمونی
نه خوشبینانه فک نمیکنم پروانه از این پیله در بیاد فیلم بیگانه رو هم ندیدم...

امیرحسین یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:53 ب.ظ

سلام باقرلو
این آهنگی که تو فایل صوتی شب یلدا بصورت زیر صدا پخش میشد"شهریار دوباره بخون..." اسمش چی بود؟ کی خونده؟ اگه جواب منو بدی و گشاد بازی درنیاری ممنونت میشم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.