« تنها دو بار زندگی می کنیم » را دیدیم فیلم خاص و متفاوتی بود نه خیلی خوب نه خیلی بد انصافن انقدر بد نبود که در اکران فقط سه میلیون بفروشد ارزش دیدن داشت ولی حالم بهم خورد از فیلم نه ، از بُن مایهء اصلی ش که ناجی اول و آخر بشر عشق است ... انگیزه ... موتور محرکه ... امید ... روزنه ... نور ... حیات ... آدم از آن بالایی حرصش می گیرد که گل بشر را اینطوری ورز داده همین سیامکِ فیلم اگر کوه و برف را رد کند و جان به در ببرد و به شهرزاد برسد احوالات چند سال بعدشان تماشاییست ، لعنت بر پدر و مادر کسی که در کامنتدونی این مکان آشغال بریزد ! خودم را نمی گویم ، حرفم کلی ست اینهمه زوج دور و وَرمان بودند که دیگر نیستند ! تازه دور و وَر ما خیلی هم بسیط و لایتناهی نیست ! ولی در همین جمع اندک این چن سال گذشته اگر زوجهای فرد شده را برایتان بشمارم فک کنم انگشتان دو دست کم می آید و می شود خیلی اوووه مای گاد ! چه بد تازه سر گنده اش زیر لحاف است و قسمت بدتر ماجرا اینجاست که این شمارش ادامه دارد خب قدما هم می گویند مُشت نمونهء خروار است و قدما لابد انقد مو در آسیاب سفید کرده و آدم حسابی بودند که همینطوری از روی نفخ گُل واژه در نکنند از خودشان و همهء اینها یعنی که یکجای کار از قدیم تا حالا می لنگد .

نظرات 23 + ارسال نظر
سپهر پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ق.ظ http://sepehrfaridi.blogsky.com

واقعا....واقعا

تیراژه پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

خب
من هنوز مفرد مفردم!
یعنی به زوجیت نرسیدم که بتونم از انفرادی مجدد بگم!
ولی میدونم حرف حرف عشقه
اینو اگه بگم از بیخ عربم که دروغه
و اگه بگم واسم سوال نیست دروغی فاحش تر

واقعا چی میشه که اینطور میشه؟
به قول یکی از کامنتهایی که برای یکی از پست های آناکارنینا در دوران مهمانی جوگیریات گذاشته بودند
"همه ی ما درد را میدانیم
از درمان بگویید.."

پروین پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:27 ق.ظ

میدونی محسن جان؟
تازه اون زوج های فرد شده، خوب هاشونند. شجاع ترها و قوی ترهاشونند که نخواستند تو دام این جادوی به تاریخ انقضا رسیده اسیر بمونند. میدونی چقدرررر از زوجهای اطرافمون، همین اطرافی که تازه خیلی هم بسیط و لاتنیاهی نیست از اجبار یا حماقت یا رودر بایستی با خودشون و دنیای اطرافشون یا ... و ...... تو این زوجیت باقی مونده اند؟
کاش تمام این داستانهای عاشقانه ای که دائم می شنویم، راست بودند .....

محمد مهدی پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ http://mmbazari.blogfa.com


سلام

وقتی بلوغ زود رس دامنگیر جامعه میشه و از طرفی هم باید ها و نباید های قانونی و اخلاقی و عرفی و ... اعم از کذب و واقعی یا مفید و مضر یا ضروری و غیر ضرور اجازه نمیده به جوان ایرانی که این شور و نیروی زودتر رسیده را جایی ورز دهد و این قدرت عظما به جای اینکه در راستای کسب آرامش و اعتماد به نفس بیشتر به تخریب شخصیت درونی مشفول باشه و انواع عقده ها و سرکوب ها دست آوردش باشه و برای فرار از همه این باید ها و نبایدها و این حصارها و استرس ها در سرکوب مخفیانه این شور جوانی خواسته یا با اکره یا با چرندی به نام عشق تن به ازدواج دهد و بعدش هم سریع چند تا توله دور و برش جمع کنه و ... اونم با این اوضاع اقتصادی و فرهنگی و .... مملکتمون انتظاری بیش از این نمیتوان داشت .
تربیت خانوادگی فرزندان هم که ماشاالله .... یا خانواده ای بدبخت و فقیرند که هنوز پدر خانواده بعد از نیم قرن تلاش ذهنش درگیر کسری بودجه ماهانه و روزانه خانواده و شب و روز فحش به خودش و در و دیوار و ...و یا از این تازه به دوران رسیده ها که از بس پول مفت بابی و مامی کردن توی حلقشون که باسن گشادترین افراد روی این کره خاکی و چه بسا منظومه شمسی شده اند و ... حالا اینا با هدات و راهنمایی و حمایت معنوی و عاطفی کدام بزرگتر خاندان میتوانند در مشکلات سره را از ناسره تشخیص دهند ؟؟؟؟
البته طلاق زیاد هم بد نیست فقط مشکل ما این فرهنگ لامصب جامعه شتر مرغی مان است که طلاق یعنی فاجعه و بدتر از آن برای زنان مطلقه و ...
زندگی با عشق ( اگه کسی تونست پیدا کنه )بد نیست ولی اینقدر هم نباید سخت بگیرم زندگی با دوست داشتن عرفی و درک متقابل و کمی هم گذشت سالیان سال دوام می آورد و چه بسا شیرین هم باشد و خدا رو چه دیدید شاید عشق مجهول ما هم در این معادله ساده سر و کله اش پیدا شد ...
راستی این فیلمهای تخمی تخیلی ما هم که فقط جهت دلخوش کردن و خیالپردازی های مسخره مردم مفلوک و خصوصا قشر جوان و علی نهایه دستمزد و فروش گیشه و زیر میزی و روی میزی و خوشایند اربابان قدرت و ثروت و .... ساخته میشوند و بس . حالا تک و توکی هم که خوب در بیاد بلایی به سرشون بیارن که....

na30b پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ق.ظ http://fosil.blogsky.com/

این موضوع هم جزء واقعیات تلخ محسوب میشه که راهکار نداره متاسفانه

فرشته پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ق.ظ http://www.houdsa.blogfa.com

متاسفانه همینطوره...

خیلی از اینایی که زود به فردیت میرسن همونایی بودن که تب عشقشون همه اطرافیاشونو هم سوزونده بوده...

آرش پیرزاده پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ق.ظ http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

ببین حرفتو قبول دارم ... نگاهت تو قبول ندارم ....

خوشبختی یه پکیجه یه مجموعه است ... اگه این مجموعه بد کار میکنه چرا فقط عشق تنبیه میکنی ...

زندگی یه استخره مثلا 10 متری ...من اصرار دارم یه فضای دو متری از اب استخرتمیز نگه دارم ... نمیشه برای اینکه اون فضای دو متری تمیز باشه باید کل اب استخر تمیز کنی ...

اره طبق امار از هر 10 ازدواج 4 تا به طلاق می رسه ... به قول پروین خانم این قسمت خوب ماجراست از 6 ازدواجی که به طلاق نمیرسه چهار تاش طلاق روانی می گیرند مخصوصا تو کشوری مثل ایران که طلاق امر زشتی محسوب میشه .... تنها دو ازدواج سلام است ... و هشت نفر بدبخت شدن ...

این امارها درسته ولی بیا یه نگاه تازه به همین 8 نفر بدبخت بندازیم
اگه مشکل طرف طرف مقابلشون بود ... الان بعد از طلاق باید خوشبخترین انسانهای روی زمین باشند از اطرافیانت که طلاق گرفتن بپرس احساس خوشبختی می کنند ؟...

از این 8 نفر بپرس که در زمان مجردی قبل از ازدواج احساس خوبی داشتن و احساس خوشبختی می کردن البته اگه صادق باشند و یادشون باشه و فقط خاطرات خوب مجردی تعریف ننکنند ...
اصلا یه مجرد گیر بیار همین تیراژه خودمون براش کامنت بذار ببین الان هر روز میگه میخنده ... یا یه چیزی تو زندگیش کمه ...

طلاق زیاده چون در دوران مجردی هم ما خوب نیستیم و 90 درصد به صورت نا خود اگاه ازدواج میکنیم که این حفره ها پر بشه ... حرفه های جنسی عاطفی و روانی مون پر بشه با چی با یه بدبخ مثل خودمون که اونم دنبال حفره پر کنه ....

پست تو واقعیت محضه ولی ناقصه ....
واقعیت کامل اینکه از هر10 نفر چه مجرد چه متاهل 8 نفر هیچ برنامه خاصی ندارند هدف خاصی هم ندارند ... ولی در دوران مجردی کسی گیر نمیاریم بدبختی وجودمونو بندازیم گردنش ... ببخشید چرا هست پدر و مادر ...
دیدی اکثر مجردها .. پدر مادرشونو عامل بدبختی و حس بدشون می دونند ...

تو اکثر انسانها تنها تلاش برای تغییر وضعیت بد درونی شون ... ازدواج کرد و وقتی این تنها تلاشون هم به سنگ می خوره .. خب کی بهتر از طرف مقابل که خودمونو باهاش تبرئه کنیم .
انسانها شغلشونو ... محیطشونو ... دوستاشونو ... تغییر میدن ولی تغییرات درونی شون تقریبا صفره ... ازدواج تنها تلاشی که یه سر سامون به وضعیت درونشون بدن ... طبیعیه که نتیجه نمیگیرند ...
انصافا کسی دیدی .. تلاش مستمر کنه قالبشو تغییر بده مثلا دروغ نگه یا اخلاق بدش و بذاره کنار ...
تلاش مستمر یعنی یه چیزی شبیه رژیم غذایی تو خانمها ...
نه من کسی ندیدم ... ماها قالبمون دوست داریم .. تو قالبمون احساس امنیت میکنیم

نه گلم ... ربطی به ازدواج نداره اگه کودکی خوبی داشته باشی جوونی منطقی داشته باشی متاهلی هم زیاد بد نمیگذره ...

به خدا محسن.. جون هانا راست میگم .. اینایی که میگم نه که فکر کنی خودم تجربشون کردم الان خوشبختم ... نه
فقط دارم تمرین می کنم مسولیت کارمو به عهده بگیرم
ما خیلی به این روحیه احتیاج داریم ...
قدم اول برای خوشبختی ... همینه ...
بپذیریم خودمون مسول خوش بختی مون هستیم .. واگه نیستیم گناه اصلی به گردن خودمونه ....



آرش پیرزاده پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ق.ظ http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

دوبار کامنت خوندم دیدم یه 10 15 تا حرف ربط جا گذاشتم حوصله ندارم درستش کنم خودت یه جوری بخونش الباقی شم حدس بزن

فرزانه پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

از قرار کامنت قبلی بنده رو بلاگ اسکای خوشش نیومد:)
مجددا عرض می کنم: با کامنت آقای پیرزاده موافقم در ضمن این که اگه برای ازدواج دلیل درست و حسابی داشته باشیم نه این که بخوایم از چیزی فرار کنیم (حتی تنهایی) کمتر دچار مشکل میشیم. حداقل میدونیم که داریم چی کار میکنیم. بیشتر آدمهای امروزی یه تصویر فانتزی از عشق دارن مثل ولنتاین!! فکر میکنن عشق اینه که برای هم کادو بخرن و برن رستوران و کافی شاپ و زندگی هم همیشه همینطوری خوش و خرم میمونه.

جعفری نژاد پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ

واسه درد های آدما در خیلی موارد نمیشه نسخه ی یکسان پیچید ، نه فقط به خاطر اینکه آدما با هم فرق می کنن یا شرایط پیرامونشون متفاوت و رنگ و وارنگه . بعضی وقت ها اینکه عاجز می شیم از کشف دوای درد آدم ها علتش اینه که یه پکیج کامل از عوامل مجهول و نا مجهول و عیان و نا پیدا یه جوری چفت هم دیگه می شن و یه معضلی رو ایجاد می کنن که کشف و ریشه یابی شون میشه کار حضرت فیل .
فکر کنم این قضیه ی زندگی مشترک و پایداری زندگی های مشترک هم از همین دست اقلام باشه ...
اما اعتقاد شخصیم اینه که دو نفر روزی که هیچ دلیلی برای کنار هم بودن پیدا نکردن حماقت محضه که انرژی و زندگی و جوانیشون رو بگذارن پای یه رابطه ی لا جون ... خوب البته این یه نظر شخصیه ولا غیر

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ب.ظ

من یه چیزی میگم سن من شاید خیلی نباشه که بتونم دقیق از طلاق حرف بزنم ولی میخوام اینو بگم که هر آدمی میتونه آزاد باشه وقتی دو نفر نمیتونن با هم زندگی کنن چه اجباریه که همدیگرو تحمل کنن؟؟
طلاق توو جامعه ما بد جا افتاده ولی اگه منطقی نگاه کنید انقدرام کار زشتو خلاف شرع نیست که!
البته ایشاا..روزی بشه که همه عاشق هم باشن که بعید میدونم

بابک پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ

بعضی وقتها این فردیت خیلی خیلی بهتر از زوج بودن اعصاب خورد کن و فرساینده است
درد کمتری داره

واحه پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ب.ظ

فکر می کنم آدم مجرد یک درد دارد و اون تنهایی ست اما آدم متاهل... اگر واقعا زندگی عاشقانه ای داشته باشه خب از مجردی بهتره احتمالا! اما اگر زندگی عاشقانه ای نداشته باشه یک آدم گرفتار تمام عیاره احتمالا!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ

یارب از آن همه یاران قدیم هی گفتند
غافل از عقل و شعوری که خدا داده به ما

مندرس پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://eternalpharmacolgist.blogfa.com/

یاد کوه های یخ قطب جنوب افتادم! وقتی خوندن پستتون رو تموم کردم.
خودم هم نمی دونم چرا البته!

مهسا پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ب.ظ http://mlovegod8.blogfa.com

من باب گزارش عرض میکنم: من هیچی از این پست نفهمیدم .خوندمش میخواستم بگم هیچی جز دو خط اخر که با اخرین جمله پست فهمم از همون ۲-۳ خط هم متلاشی شد...

تیراژه جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:32 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

خب
این کامنتم ربطی به پست نداره
ولی حرفیه که چند پست قبل تر میخواستم بگم و نشد
فکر میکنید همین چالش شاید کلیشه ای این پست
یا همین کامنت جناب پیرزاده که با زبانی ساده نقبی عمیق میزنه به درون آدمیزاد
فکر میکنید این ها را کجای دیگر میشود دید و خواند؟
فکر میکنید این پست که با این لحن در چند خط نوشته شده از چند نفر دیگر بر می آید؟
فکر میکنید چند جای دیگر میشود این کامنتها را خواند؟
عمر وبلاگ نویسیتان به سر رسیده؟
مگر ستون پاورقی روزنامه که از رونق بیوفتد است؟
مگر غیر از این است که باید جایی باشد که چیزی خواند و آن چیز به دل بنشیند و حرفی به حرفهای این توده ی پیچ پیچ مغز اضافه شود؟
خودتان قضاوت کنید..بالاغیرتا قضاوت کنید...
مگر وبلاگ نویسی بازیگریست که با تعداد چین و چروک ها نسبت عکس داشته باشد؟ مگر غیر از این است که همین ها را باید نوشت؟ مگر نویسندگی انتها دارد؟ مگر فکر..مگر دل انتها دارد؟..یا زندگی کردن تا روزی که زنده ایم به بن بست میرسد؟
نکند منظورتان تعداد کامنتهاست؟ خب..خیلی ها از جمله خودم وقتی کسی برایمان کامنت نگذارد ما خودمان را موظف نمیدانیم به کامنت گذاشتن. اگر نوشته هایش غنیمتی باشد ترجیح میدهیم در سکوت بخوانیمش و لا غیر..اما این از قواعد است..فکر نمیکنم زیاد قاعده مند باشید..شما نوشته هایتان دلی است..به گواه همین پست هایتان..هر وقت سر حال و قبراق بودید مینویسید..یا حتی اگر دل گرفته بودید..اگر هم حسش نبود نمینویسید ..هیچ اجباری نیست..اما اینکه برای وبلاگ نویسی ..اصلا بی خیال وبلاگ..
فرض کنیم دفتر خاطرات عمومی..یا همان روزنوشت..اگر برای دفتر خاطرات توانستیم تاریخ انقضا بگذاریم..یا برای اهنگسازی..یا هر چه از این دست..آن وقت شاید بشود گفت عمر وبلاگنویسی یک وبلاگ نویس هم به اتمام رسیده..اینجا میز ریاست ندارد..کسی کارمند نیست..کسی هم ارباب رجوع نیست..هر چه که هست هست..همین است که هست...پس خواهشا از بازنشستگی نگویید که به هیچ عنوان در ککمان نمی رود..نوشتن یا ننوشتن با خودتان...اما به این عناوین ما را سرگرم نکنید ..

خیلی دلم میخواست یک گپ کامنتی هم با جناب پیرزاده داشته باشم..امان از این پرشین که بدجور آبش با ما در یک جوب نمیرود..فکر میکنم تعداد وبلاگ هایی از پرشین که با سیستم این لپ تاپ زغالی من باز میشود به تعداد انگشتهای یک دست هم نمیرسد..نه با فایر فاکس نه با اکسپلورر و نه با هیچ چیز دیگر!!! ولی خب..روی کلامم در این کامنت با ایشان هم هست..

کوچکتر از آن هستم که بخواهم اصلا حرفی برای گفتن داشته باشم...اما حرفی بود که باید میگفتم.. جسارتی اگر مشاهده میکنید به بزرگواری خودتان ببخشید.

تیراژه جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

ککمان!!= کتمان!

محسن باقرلو جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:09 ب.ظ

شما لطف دارید تیراژه جان ...

آرش پیرزاده جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:47 ب.ظ

تیرازه جان شما لطف دارید ...
به نظر من امثال محسن باید نویسندگی و نوشتن خیلی جدی تر از وبلاگ نویسی ادامه بدن محسن قابلیت اینکه یه فیلم نامه نویس خوب بشه داره ... وبلاگ محسن راضی نمیکنه .... براش کوچیکه ...
باز م از لطف که به ما داری متشکرم ...

تیراژه جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام

دوشنبه 24 بهمن ماه سال 1390 ساعت 00:28 AM

"فقط سوال و مساله این است که آدمی مثل من بعد از ده سال چجوری باید دلمشغولی گندهء دیگری بجورد برای جایگزین وبلاگ نویسی های شبانه کردن ؟"

پس مسئله این است که وبلاگ نویسی به قامت جناب باقرلو تنگ آمده؟
خب. اینم حرفیه..ولی الزاما برای پرداختن به دلمشغولی های دیگر و بزرگ تر لازم نیست از اینجا که شاید روزانه 1 ساعت ایشان را به خود اختصاص بدهد دل کند

آیا نمیشود همزمان هم رویاهای بزرگتر را دنبال کرد و هم کماکان به سرگرمی های قبلی پرداخت؟
میدونید..احساس میکنم وبلاگ نویسی را مثل یک اجبار میبینید..که به هر حال باید اینجا آپ بشه..و همین "باید" مشکل سازه...
جناب باقرلو میتونن به هر کاری که مد نظرشون باشه و راضی شون کنه بپردازند..اما این که حتما از روی وبلاگ نویسی رد شد تا به چیز های دیگر رسید را قبول ندارم.
خیلی از فیلمنامه نویس ها مثل جناب جوانمرد هستند که همزمان هم وبلاگنویسی رو دنبال میکردند و هم فیلمنامه نویسی..
اصلا فیلم نامه نویسی نه
...هرکاری..عکاسی ..جهانگردی..میدیریت رستوران..میشه به هر کاری مشغول بود و این جا را هم هر وقت باب طبعشان بود آپ کنند..از روزانه ها شون بگن یا از همین دغدغه های ساده ولی اساسی مثل همین پست
قرار نیست حتما وبلاگنویسی خط بخورد بعد کار دیگری شروع شود...درسته؟..اگر استراحت ذهن مدنظره خب میشه یه مدت چیزی ننویسند..ولی اینکه پرداختن به کارهای دیگر لنگ این وبلاگ باشه نه..اینطور نیست به گمانم

شرمنده ام به خاطر این کامنتها که بی ربط به این پست بود ولی با دیدن این پست و کامنتها مخصوصا کامنت جناب پیرزاده به نظرم بهترین فرصت بود برای حرفی که میخواستم بگم
دوست کوچکتان را ببخشید عزیزان

فاطمه شمیم یار شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ

سلاممم جناب باقرلو..
خوب اگه بخوای از دیدگاه کارشناسان...عامه مردم و...
کتاب و دفتر...حقوق و حقه و....این حرفا نگاه کنی دلایل بسیاره که ازدواج ها به فردیت کشیده میشه...
...ولی از همون اول اول برا منم سوال بوده کلا چرا همه ی عشق ها باید به ازدواج ختم و.......کلی سوالای دیگه...

sasan دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ق.ظ http://pay4click.mihanblog.com

roozane ba 30 min faealiat dar site 50000 ta 100000 toman daryaft konid
jaieze vpn va scoks majani daryaft konid
email: sasan.boy24@yahoo.com
kharid khod ra az ma anjam dahid
http://jeimz.iranshope.com/index.php

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.