عباس دیشب خانهء ما بود 

این هدر انتخاب و سلیقهء اوست ... 

نظرات 47 + ارسال نظر
آلن چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ق.ظ

سلیقه عباس توو حلقم.
خیلی هدر توپیه.

شب شراب چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.shila1120.blogfa.com

خوش سلیقه هم هستن.. ((:

بابک چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:26 ق.ظ

سید هم بود سیدای قدیم
چشم و دل پاک بودن
این خیلی هیزه
ایییییییییییییییییییییییییش

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ق.ظ

سید العباس الحشر الموسوی !

محسن باقرلو چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ

هرررررررررررررررررر !
دوستان به نکتهء ریزی اشارت فرمودند !
داستان این است که ما از بین صدها عکس ده پانزده تا دستچین کرده بودیم که قرار دادیم فراروی دیدگان سید که اکثریت این عکسها گل و بوته و منظره بود ولی ایشان این عکس را منتخب فرمودند !!!

شادی چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ق.ظ http://wordsofshadi.blogsky.com

عباس کیه؟؟

محسن باقرلو چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ

هی وای من !
این سوال کفر محضه !!

دختری از یک شهر دور چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ http://denizlove.blogsky.com/

چقدر باحاله این هدر!!
اون تابلوهای بالای اینه خیلی قشنگن!!

مریم نگار چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ق.ظ

مررررسی سلیقه عباس آقا..!!
قشنگه...

بابک چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ

من نمیدنم چطور میشه شما ها آروم بشینید و هیچ کاری نکنید
آبروی مومن در میونه
یه فراخوان بدیم برای سید عباسکه می خواد زن بگیره

من می دونم سر و دست میشکنن برای اینکه زنش بشن
همین آرش از خداشه
حاضره حتی پول بده تا سایه یه مرد روی سرش باشه

محسن باقرلو چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ق.ظ

مجددن هرررررررررررررررررررررررر !

محسن باقرلو چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ق.ظ

خدا به داد تو و عباس برسه
اگه آرش این کامنت آخرتو بخونه !!

هیشکی! چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ق.ظ http://www.hishkii.blogsky.com/

فتبارک الله احسن المنتخبین

بابک چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ

راست میگی
آرش درکش میخاره واسه اینجور جفنگیات

جزیره چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ

چه هدریییییییییییییییی
فقط چرا اینا رو هوان؟

بابک چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ق.ظ

جزیره جان
قدرتی سید خدا رو می بینی ؟
سه تا سه تا می فرسته هوا

نیما چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ

آقا روم به دیفال، اما فکر کنم دیشب اولین نفری که در مورد این عکس نظر داد، من بودم و اینجور که سه جلد مبارک میگه ، منم "سید"م !!!

مریم نگار چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ

آقا نمیشه شما روزی دوسه بار هدرتون رو عوض کنید...؟؟
تا ما که مرتب برا دیدن هدراتون میایم اینجا...دست خالی برنگردیم ؟؟..

جزیره چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ

پشت سر سید خدا حرف نزن،آه میکشه سوسک میشی دم عیدی، بعد مجبور میشیم کلهم بیفتیم به دست و پاش که آهشو پس بگیره



در ضمن روهوا بودن اینا به قدرت سید خدا ربط نداره که،چون اون نفر چهارم مقاومت کرده،نیگاهنوز رو زمینه، پس با توجه به نفر چهارم حرف تو شرک محسوب میشه (نسبت به قدرت سید خدا)


نکته ی پست:
خارجی ها چقد عقب مونده ان، هنوز تکنولوژیه جوراب ساق کوتاه بهشون نرسیده

جزیره چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ

لازم به تذکر نیست که منظورم از نکته ی پست،نکته ی هدره؟

دیگه فک کنم کامنت بی ربط بعدی رو بزارم صاب خونه با لگد میندازتم بیرون، پس خودم خیلی مودبانه میرم بیرون

بابک چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ

با شناختی که من از عباس دارم
چهارمی رو هم بلند می کنه
والا ...

مسی ته تغاری چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ق.ظ

من میدونم عباس میتونه
ماشاله

اشتهاش هم که کم نیست

افسانه چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ http://nemigooyamha.blogfa.com/

خاک عالم!

محسن باقرلو چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ب.ظ

شاید اصلن چهارمیه نباید بلند شه !
شاید سرنوشتش اینه !!

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ب.ظ



تقدیم به بابک ! نوعروس حجله ی موسوی:


انکحتُ به عباس ؛ کیامهر ِ خماری
بابک! بنشین روی حقش؛ بهر ِ سواری

زوّجتُ به بابک حقِ پشمالوی عباس
آنگونه که در حجله کند شیون و زاری

مهریه ی تو آن سند ! و منگوله هایش
حاجت نبــوَد بر تو ؛ جهیزیّـه بیاری

قمبل به هوا کن که دهد شیر بهایت
تا سخت شلافه ت بکند ؛ سیّد ِ کاری

آیینه شود صیقلی ِ قمبلـَـکــانت
در منفذ ِ آن هم دو سه تا شمع بکاری

عاقد چو معطل بکند صیغه ی عقدت
عباس کـُنــَد از سر ِ حق, عقد ِ تو جاری

در وقت عسل خوردن و هنگامه ی شادی
درآورد از حلق ِ تو بدجور دماری

طوری که به لبهات رسد منگوله هایش
چمباتمه زند روی تو چون ؛ باز ِشکاری

مجبور شوی شُل کنی و سخت نگیری
زیرا که تو را نیست گلم ! راه فراری

شهوت زده از زیر کمر بر سر و رویش
قرمز شده عباس چو گلهای بهاری

تا حلقه ی زرّین به عباس نمودی ( نمودی=نشان دادی)
برداشت ترک قمبل ِ تو هچو اناری

بر بالش خود چنگ زدی ؛ گاز گرفتی
کردی همه ؛ پَرهای سفیدش متواری

عباس به پشت ِ تو ؛ و تو روی دو دستت
تو مثل خری بودی و او گرم ِ سواری

.

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 ب.ظ

بابک الآن دهنش پره و نمی تونه حرف بزنه
یه وقت نگران نشین!

محسن باقرلو چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 ب.ظ

آرش
یعنی تُف به ذات جلب خرابت !

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:56 ب.ظ

آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

عاطی چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ



سال نو مبارک ک ک ک ک ک ک پیشاپیش!:دی

یک نفر که رد می شود.... :دی!

سنت کیامهر قدیس چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:04 ب.ظ

انکحت به عباس به صد شیون و زاری
چون مهریه آرش ما هست هزاری

از کودکی آرش ناجی چه بگویم ؟
چون اهل مشد داده بدو سخت فشاری

مشهد که کمه اهل همه جاده کناره
فردوس و نشابور بیا تا خود ساری

سوراخ چه گویم تو بگو غار حراء است
بر مخرج او جای شیاف فیل گذاری

آنقدر که حق خورده و جر دیده و هات است
چون می خوردش می زندش فلفل و کاری

هر کس به طریقی برساند به خود ارجاسم
شاعر به خانوم بازی و آرش به خیاری

بیهوده مگو پاسخ این شعر تو میرزا
من صاحب بانکم و تویی حساب جاری

انقدر بریزم به تو و زود درآرم
تا وام بگیرم زتو این فصل بهاری

پس گمشو برو شعر نگو حال ندارم
من کار ندارم به تو ای درکی کاری ( زحمتکش)




سنت کیامهر قدیس چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ

نگران جواب آرش هم نباشید
هم دهنش پره هم دستش هم باقی حفره هاش

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:19 ب.ظ

اگه خودت گفتی که دمت گرم
و آفرین

ولی این وسط عباس داره خوش بحالش میشه که؟


.

Catastrophe چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:47 ب.ظ http://www.marderoshan0192.blogfa.com

حالا این جا خارج است یا ایران پیش از انقلاب!؟

بابک چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ

نه خودم نگفتم آرش جان
فرستادم برای یه شاعر اون برات گفت
منم موافقم
داره خوش به حال عباس میشه

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:17 ب.ظ

بابکی دیدم که حقّی راست بر منقار داشت
لیک در چشمان خود بس ناله هایی زار داشت

گفتمش: حق بر دهن داری و این فریاد چیست؟
گفت : آوخ ! چون که این حق ؛ پوششی از خار داشت

گفتمش : پوشش ؛ محافظ باشدَت از رنج ایدز
گفت : « اچ آی وی چه کاری با من ِ بیمار داشت؟

عمر من اندر کف ِ آرش و حقّش طی بشد
لیکن او از کردن ِ درکم همیشه ؛ عار داشت

پیش چشمش قدر یک چُس هم نبودم من ولی
او ز خوش درکان ِ عالم بهر ِ خود بسیار داشت

کار من حالا شده حق کندن از اجساد و نعش
کاش آرش را نگاهی بر من ِ خمّــار داشت

کاش چهچه می زدم همچون قناری بر درخت
چونکه حقّش بس شباهت بر تن ِ اشجار داشت

حول ِ درک خویش می گشتم دمادم من ؛ اگر
حق آرش توی درکم حکم یک پرگار داشت »


.



آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:27 ب.ظ

اگه بابک جواب نمیده بخاطر اینه که مطابق بیت آخر دستش بنده و داره هلیکوپتری می زنه واسه خودش!!!!!!!

سنت کیامهر نه چندان قدیس چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ب.ظ

ای درک سفید شاد و شنگول
ای آرش ناجی ٬ مرد خنگول

ای درک تو سور زد به جی لو ( جنیفر لوپز )
ای طاس به حق نشین چو شاقول

فرنود شوشول بشور خاله نرگس
ای مشت درون تو ٬چو پنگول

ای مدعی نمودن خلق
اصلا تو ببین که داری شامبول ؟

از بهر دوای خارش درک
هی کرم بریز و هی کن انگول

این قافیه خوب شد ردیفی ؟
من فاعلم و تو جنس مفعول

اصلا تو بیا دوئل کنیم و ...
من حق به در آورم تو بامبول

در درک تو آن چنان بریزم
هر قطره شود هزار سلول

هر چند اجاق کور هستی
گر بچه درست شد تو مسئول

هر چیز که مانده بود در درک
هی قرقره کن ز آب محلول

چون درد گلو بد است و اوف است
بر گردن حق نکش تو پنجول


سنت کیامهر چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ

آرش جان !
قرقره کردنت تموم شد بیا یه چیز بگو از نگرانی دربیایم

علیرضا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 ب.ظ

اینجا هم؟؟؟؟؟

تیراژه چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

من فقط میتونم این حدس رو بزنم که دو غزل آخر سنت کیامهر خطاب به آرشمیرزا
فقط کار خود آرشمیرزا میتونه باشه و بس!!!

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ

از این تلاشهای مذبوحانه ت خوشم نمیاد بابک!
من هر وقت جوابتو اینجا میذارم بهت اس ام اس می دم که بری بخونی
ولی تو این کار رو نمی کنی تا بلکه بقیه فکر کنن توو جوابت موندم

همه خوب می دونن که حریفم نیستی ؛ حتی خودت هم اینو میدونی

بذار یک کم دیگه هم بگذره خوب فکر کنی که توی جوابت موندم . خوش دارم خوش باشی توو خیال خامت

نخیر تیراژه اینا رو خودش تازه با کمک این و اون مینویسه

من شعر با این وزنهای شخمی! نمیگم

.

تیراژه چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:48 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

درسته که شما یل بی همتایی ولی اون غزل ها کار هر کی هست محشرههههههه آرشمیرزا...
این که کسی بتونه همپای آرشمیرزا غزل سرایی کنه واقعا دست مریزاد داره...
خلاصه اینکه دمش گرم ..
آرشمیرزا تاج و تختت به مخاطره افتاد!...

بابک چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ

من عذرخواهی می کنم میرزا
از این به بعد حتما اس ام اس می زنیم
در ضمن دیگه ممکنه جوابت رو ندم
چون کسانی که کمکم می کردند تشریف بردند

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ



دمی بر درک ِ بابک ؛ حق فرو کردن ؛ نمی ارزد
که درکش آش و لاش است و به یک ارزن نمی ارزد

پس از اصرار ِ بسیارش ؛ نمودم حق به آن درکش
بگفتا : چند ؟ گفتم : زر نزن ! اصلن نمی ارزد

.

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ب.ظ

اون شعر اولیت خیلی بهتر بود
مخصوصن اون بیت حساب جاری

مسی ته تغاری چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ب.ظ

ایول آرش ترکوندی
خیلی حال کردم

آرشمیرزا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ب.ظ



آن یار که اسمش "خاله بابک حشری" بود
وان درک سفیدش بسی از عیب بری بود

از درک چه گویم؟ تپل و قمبل و دوّار
از نرم تنان بود ؛ وَ اصلن چو پری بود

یک فرق ِ وسط دارد و دانی تو چرایش؟
از ضربه ی حق بود که همچون تبری بود

از حقّ ِ عمو آرش ِ خود , سیر نمی شد
بر پهنه ی درکش ؛ همه از حق ؛ اثری بود

می جست به بالا و به پایین ؛ عمو آرش
جنسیّت ِ این درک ؛ دقیقن فنری بود

تا صبح به حال حشر و خوردن حق بود
تا قطره ی آخر که ز آرش کمری بود

اوقات ِ حق آن بود که بر درک فرو رفت
« باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود»

.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.