بابک
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 10:26 ق.ظ
سید هم بود سیدای قدیم چشم و دل پاک بودن این خیلی هیزه ایییییییییییییییییییییییییش
آرشمیرزا
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 10:30 ق.ظ
سید العباس الحشر الموسوی !
محسن باقرلو
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ
هرررررررررررررررررر ! دوستان به نکتهء ریزی اشارت فرمودند ! داستان این است که ما از بین صدها عکس ده پانزده تا دستچین کرده بودیم که قرار دادیم فراروی دیدگان سید که اکثریت این عکسها گل و بوته و منظره بود ولی ایشان این عکس را منتخب فرمودند !!!
بابک
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ
راست میگی آرش درکش میخاره واسه اینجور جفنگیات
جزیره
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ
چه هدریییییییییییییییی فقط چرا اینا رو هوان؟
بابک
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:21 ق.ظ
جزیره جان قدرتی سید خدا رو می بینی ؟ سه تا سه تا می فرسته هوا
نیما
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ
آقا روم به دیفال، اما فکر کنم دیشب اولین نفری که در مورد این عکس نظر داد، من بودم و اینجور که سه جلد مبارک میگه ، منم "سید"م !!!
مریم نگار
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ
آقا نمیشه شما روزی دوسه بار هدرتون رو عوض کنید...؟؟ تا ما که مرتب برا دیدن هدراتون میایم اینجا...دست خالی برنگردیم ؟؟..
جزیره
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ
پشت سر سید خدا حرف نزن،آه میکشه سوسک میشی دم عیدی، بعد مجبور میشیم کلهم بیفتیم به دست و پاش که آهشو پس بگیره
در ضمن روهوا بودن اینا به قدرت سید خدا ربط نداره که،چون اون نفر چهارم مقاومت کرده،نیگاهنوز رو زمینه، پس با توجه به نفر چهارم حرف تو شرک محسوب میشه (نسبت به قدرت سید خدا)
نکته ی پست: خارجی ها چقد عقب مونده ان، هنوز تکنولوژیه جوراب ساق کوتاه بهشون نرسیده
جزیره
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ
لازم به تذکر نیست که منظورم از نکته ی پست،نکته ی هدره؟
دیگه فک کنم کامنت بی ربط بعدی رو بزارم صاب خونه با لگد میندازتم بیرون، پس خودم خیلی مودبانه میرم بیرون
بابک
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ
با شناختی که من از عباس دارم چهارمی رو هم بلند می کنه والا ...
من فقط میتونم این حدس رو بزنم که دو غزل آخر سنت کیامهر خطاب به آرشمیرزا فقط کار خود آرشمیرزا میتونه باشه و بس!!!
آرشمیرزا
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ
از این تلاشهای مذبوحانه ت خوشم نمیاد بابک! من هر وقت جوابتو اینجا میذارم بهت اس ام اس می دم که بری بخونی ولی تو این کار رو نمی کنی تا بلکه بقیه فکر کنن توو جوابت موندم
همه خوب می دونن که حریفم نیستی ؛ حتی خودت هم اینو میدونی
بذار یک کم دیگه هم بگذره خوب فکر کنی که توی جوابت موندم . خوش دارم خوش باشی توو خیال خامت
نخیر تیراژه اینا رو خودش تازه با کمک این و اون مینویسه
درسته که شما یل بی همتایی ولی اون غزل ها کار هر کی هست محشرههههههه آرشمیرزا... این که کسی بتونه همپای آرشمیرزا غزل سرایی کنه واقعا دست مریزاد داره... خلاصه اینکه دمش گرم .. آرشمیرزا تاج و تختت به مخاطره افتاد!...
بابک
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ
من عذرخواهی می کنم میرزا از این به بعد حتما اس ام اس می زنیم در ضمن دیگه ممکنه جوابت رو ندم چون کسانی که کمکم می کردند تشریف بردند
آرشمیرزا
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ
دمی بر درک ِ بابک ؛ حق فرو کردن ؛ نمی ارزد که درکش آش و لاش است و به یک ارزن نمی ارزد
پس از اصرار ِ بسیارش ؛ نمودم حق به آن درکش بگفتا : چند ؟ گفتم : زر نزن ! اصلن نمی ارزد
.
آرشمیرزا
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 ساعت 08:16 ب.ظ
اون شعر اولیت خیلی بهتر بود مخصوصن اون بیت حساب جاری
سلیقه عباس توو حلقم.
خیلی هدر توپیه.
خوش سلیقه هم هستن.. ((:
سید هم بود سیدای قدیم
چشم و دل پاک بودن
این خیلی هیزه
ایییییییییییییییییییییییییش
سید العباس الحشر الموسوی !
هرررررررررررررررررر !
دوستان به نکتهء ریزی اشارت فرمودند !
داستان این است که ما از بین صدها عکس ده پانزده تا دستچین کرده بودیم که قرار دادیم فراروی دیدگان سید که اکثریت این عکسها گل و بوته و منظره بود ولی ایشان این عکس را منتخب فرمودند !!!
عباس کیه؟؟
هی وای من !
این سوال کفر محضه !!
چقدر باحاله این هدر!!
اون تابلوهای بالای اینه خیلی قشنگن!!
مررررسی سلیقه عباس آقا..!!
قشنگه...
من نمیدنم چطور میشه شما ها آروم بشینید و هیچ کاری نکنید
آبروی مومن در میونه
یه فراخوان بدیم برای سید عباسکه می خواد زن بگیره
من می دونم سر و دست میشکنن برای اینکه زنش بشن
همین آرش از خداشه
حاضره حتی پول بده تا سایه یه مرد روی سرش باشه
مجددن هرررررررررررررررررررررررر !
خدا به داد تو و عباس برسه
اگه آرش این کامنت آخرتو بخونه !!
فتبارک الله احسن المنتخبین
راست میگی
آرش درکش میخاره واسه اینجور جفنگیات
چه هدریییییییییییییییی
فقط چرا اینا رو هوان؟
جزیره جان
قدرتی سید خدا رو می بینی ؟
سه تا سه تا می فرسته هوا
آقا روم به دیفال، اما فکر کنم دیشب اولین نفری که در مورد این عکس نظر داد، من بودم و اینجور که سه جلد مبارک میگه ، منم "سید"م !!!
آقا نمیشه شما روزی دوسه بار هدرتون رو عوض کنید...؟؟
تا ما که مرتب برا دیدن هدراتون میایم اینجا...دست خالی برنگردیم ؟؟..
پشت سر سید خدا حرف نزن،آه میکشه سوسک میشی دم عیدی، بعد مجبور میشیم کلهم بیفتیم به دست و پاش که آهشو پس بگیره
در ضمن روهوا بودن اینا به قدرت سید خدا ربط نداره که،چون اون نفر چهارم مقاومت کرده،نیگاهنوز رو زمینه، پس با توجه به نفر چهارم حرف تو شرک محسوب میشه (نسبت به قدرت سید خدا)
نکته ی پست:
خارجی ها چقد عقب مونده ان، هنوز تکنولوژیه جوراب ساق کوتاه بهشون نرسیده
لازم به تذکر نیست که منظورم از نکته ی پست،نکته ی هدره؟
دیگه فک کنم کامنت بی ربط بعدی رو بزارم صاب خونه با لگد میندازتم بیرون، پس خودم خیلی مودبانه میرم بیرون
با شناختی که من از عباس دارم
چهارمی رو هم بلند می کنه
والا ...
من میدونم عباس میتونه
ماشاله
اشتهاش هم که کم نیست
خاک عالم!
شاید اصلن چهارمیه نباید بلند شه !
شاید سرنوشتش اینه !!
تقدیم به بابک ! نوعروس حجله ی موسوی:
انکحتُ به عباس ؛ کیامهر ِ خماری
بابک! بنشین روی حقش؛ بهر ِ سواری
زوّجتُ به بابک حقِ پشمالوی عباس
آنگونه که در حجله کند شیون و زاری
مهریه ی تو آن سند ! و منگوله هایش
حاجت نبــوَد بر تو ؛ جهیزیّـه بیاری
قمبل به هوا کن که دهد شیر بهایت
تا سخت شلافه ت بکند ؛ سیّد ِ کاری
آیینه شود صیقلی ِ قمبلـَـکــانت
در منفذ ِ آن هم دو سه تا شمع بکاری
عاقد چو معطل بکند صیغه ی عقدت
عباس کـُنــَد از سر ِ حق, عقد ِ تو جاری
در وقت عسل خوردن و هنگامه ی شادی
درآورد از حلق ِ تو بدجور دماری
طوری که به لبهات رسد منگوله هایش
چمباتمه زند روی تو چون ؛ باز ِشکاری
مجبور شوی شُل کنی و سخت نگیری
زیرا که تو را نیست گلم ! راه فراری
شهوت زده از زیر کمر بر سر و رویش
قرمز شده عباس چو گلهای بهاری
تا حلقه ی زرّین به عباس نمودی ( نمودی=نشان دادی)
برداشت ترک قمبل ِ تو هچو اناری
بر بالش خود چنگ زدی ؛ گاز گرفتی
کردی همه ؛ پَرهای سفیدش متواری
عباس به پشت ِ تو ؛ و تو روی دو دستت
تو مثل خری بودی و او گرم ِ سواری
.
بابک الآن دهنش پره و نمی تونه حرف بزنه
یه وقت نگران نشین!
آرش
یعنی تُف به ذات جلب خرابت !
آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
سال نو مبارک ک ک ک ک ک ک پیشاپیش!:دی
یک نفر که رد می شود.... :دی!
انکحت به عباس به صد شیون و زاری
چون مهریه آرش ما هست هزاری
از کودکی آرش ناجی چه بگویم ؟
چون اهل مشد داده بدو سخت فشاری
مشهد که کمه اهل همه جاده کناره
فردوس و نشابور بیا تا خود ساری
سوراخ چه گویم تو بگو غار حراء است
بر مخرج او جای شیاف فیل گذاری
آنقدر که حق خورده و جر دیده و هات است
چون می خوردش می زندش فلفل و کاری
هر کس به طریقی برساند به خود ارجاسم
شاعر به خانوم بازی و آرش به خیاری
بیهوده مگو پاسخ این شعر تو میرزا
من صاحب بانکم و تویی حساب جاری
انقدر بریزم به تو و زود درآرم
تا وام بگیرم زتو این فصل بهاری
پس گمشو برو شعر نگو حال ندارم
من کار ندارم به تو ای درکی کاری ( زحمتکش)
نگران جواب آرش هم نباشید
هم دهنش پره هم دستش هم باقی حفره هاش
اگه خودت گفتی که دمت گرم
و آفرین
ولی این وسط عباس داره خوش بحالش میشه که؟
.
حالا این جا خارج است یا ایران پیش از انقلاب!؟
نه خودم نگفتم آرش جان
فرستادم برای یه شاعر اون برات گفت
منم موافقم
داره خوش به حال عباس میشه
بابکی دیدم که حقّی راست بر منقار داشت
لیک در چشمان خود بس ناله هایی زار داشت
گفتمش: حق بر دهن داری و این فریاد چیست؟
گفت : آوخ ! چون که این حق ؛ پوششی از خار داشت
گفتمش : پوشش ؛ محافظ باشدَت از رنج ایدز
گفت : « اچ آی وی چه کاری با من ِ بیمار داشت؟
عمر من اندر کف ِ آرش و حقّش طی بشد
لیکن او از کردن ِ درکم همیشه ؛ عار داشت
پیش چشمش قدر یک چُس هم نبودم من ولی
او ز خوش درکان ِ عالم بهر ِ خود بسیار داشت
کار من حالا شده حق کندن از اجساد و نعش
کاش آرش را نگاهی بر من ِ خمّــار داشت
کاش چهچه می زدم همچون قناری بر درخت
چونکه حقّش بس شباهت بر تن ِ اشجار داشت
حول ِ درک خویش می گشتم دمادم من ؛ اگر
حق آرش توی درکم حکم یک پرگار داشت »
.
اگه بابک جواب نمیده بخاطر اینه که مطابق بیت آخر دستش بنده و داره هلیکوپتری می زنه واسه خودش!!!!!!!
ای درک سفید شاد و شنگول
ای آرش ناجی ٬ مرد خنگول
ای درک تو سور زد به جی لو ( جنیفر لوپز )
ای طاس به حق نشین چو شاقول
فرنود شوشول بشور خاله نرگس
ای مشت درون تو ٬چو پنگول
ای مدعی نمودن خلق
اصلا تو ببین که داری شامبول ؟
از بهر دوای خارش درک
هی کرم بریز و هی کن انگول
این قافیه خوب شد ردیفی ؟
من فاعلم و تو جنس مفعول
اصلا تو بیا دوئل کنیم و ...
من حق به در آورم تو بامبول
در درک تو آن چنان بریزم
هر قطره شود هزار سلول
هر چند اجاق کور هستی
گر بچه درست شد تو مسئول
هر چیز که مانده بود در درک
هی قرقره کن ز آب محلول
چون درد گلو بد است و اوف است
بر گردن حق نکش تو پنجول
آرش جان !
قرقره کردنت تموم شد بیا یه چیز بگو از نگرانی دربیایم
اینجا هم؟؟؟؟؟
من فقط میتونم این حدس رو بزنم که دو غزل آخر سنت کیامهر خطاب به آرشمیرزا
فقط کار خود آرشمیرزا میتونه باشه و بس!!!
از این تلاشهای مذبوحانه ت خوشم نمیاد بابک!
من هر وقت جوابتو اینجا میذارم بهت اس ام اس می دم که بری بخونی
ولی تو این کار رو نمی کنی تا بلکه بقیه فکر کنن توو جوابت موندم
همه خوب می دونن که حریفم نیستی ؛ حتی خودت هم اینو میدونی
بذار یک کم دیگه هم بگذره خوب فکر کنی که توی جوابت موندم . خوش دارم خوش باشی توو خیال خامت
نخیر تیراژه اینا رو خودش تازه با کمک این و اون مینویسه
من شعر با این وزنهای شخمی! نمیگم
.
درسته که شما یل بی همتایی ولی اون غزل ها کار هر کی هست محشرههههههه آرشمیرزا...
این که کسی بتونه همپای آرشمیرزا غزل سرایی کنه واقعا دست مریزاد داره...
خلاصه اینکه دمش گرم ..
آرشمیرزا تاج و تختت به مخاطره افتاد!...
من عذرخواهی می کنم میرزا
از این به بعد حتما اس ام اس می زنیم
در ضمن دیگه ممکنه جوابت رو ندم
چون کسانی که کمکم می کردند تشریف بردند
دمی بر درک ِ بابک ؛ حق فرو کردن ؛ نمی ارزد
که درکش آش و لاش است و به یک ارزن نمی ارزد
پس از اصرار ِ بسیارش ؛ نمودم حق به آن درکش
بگفتا : چند ؟ گفتم : زر نزن ! اصلن نمی ارزد
.
اون شعر اولیت خیلی بهتر بود
مخصوصن اون بیت حساب جاری
ایول آرش ترکوندی
خیلی حال کردم
آن یار که اسمش "خاله بابک حشری" بود
وان درک سفیدش بسی از عیب بری بود
از درک چه گویم؟ تپل و قمبل و دوّار
از نرم تنان بود ؛ وَ اصلن چو پری بود
یک فرق ِ وسط دارد و دانی تو چرایش؟
از ضربه ی حق بود که همچون تبری بود
از حقّ ِ عمو آرش ِ خود , سیر نمی شد
بر پهنه ی درکش ؛ همه از حق ؛ اثری بود
می جست به بالا و به پایین ؛ عمو آرش
جنسیّت ِ این درک ؛ دقیقن فنری بود
تا صبح به حال حشر و خوردن حق بود
تا قطره ی آخر که ز آرش کمری بود
اوقات ِ حق آن بود که بر درک فرو رفت
« باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود»
.