بعد از مدتها 

یه ترانه از باقرلوی جونیور : 

یه حقیقت وسط شهر دروغای قشنگ 

نظرات 11 + ارسال نظر
پرچانه دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 ق.ظ http://forold.blogsky.com/

اول

آذرنوش دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ب.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

دیدیم...
عشقشون پایدار باشه همیشه

حمید دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:44 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

خواندیم و همانجا منظّر شدیم! (توضیح: منظّر شدن مصدر نظر دادن است که در کتب قدیمی به کررات از آن استفاده شده است! - آیکون "دروغ که حناق نیست!")...

تیراژه دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:19 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

نوجوون بودم
فکر میکردم هر مردی که عاشق شد باید شعر بگه باید نصفه شب بیدار بمونه و سیگار بکشه و غزل بگه..باید کتاب بنویسه و صفحه ی اولش کتابشو تقدیم کنه به عشقش باید تو کنفرانس فلان مجمع آخر حرفاش بگه "و تشکر میکنم از عشقم..!"و باید تنبور و سه تار دست بگیره روی تخت بشینه و بزنه و گریه کنه و اینها..و کلی اینهای دیگه که از حوصله کامنت خارجه
بعد ها..یعنی خیلی بعد ها..نزدیک به همین الان ها..که دیگه نوجوون نیستم و میانه ی جوانی را قدم میزنم به این رسیدم که عشق یه مرد فقط تو شعر و غزل و کتاب و عود و سنتور نیست..میشه تو یه گشت شبونه ی یه راننده تاکسی با همسرش باشه..میشه کنجد های روی بربری دو اتشه ی یک نانوا باشه...میشه تقدیم نوشت پایان نامه ی یه مهندس عمران گرایش آب و فاضلاب باشه . یا یه مجسمه ی چوبی کار دست یه نجار و یا صدف عجیبی صید یه ماهیگیر سیاه سوخته..و یا میوه های دستچین شده ی یک میوه فروش ..
و حالا این شعر و غزل ها و این "محبوب نوشت" ها و "اردیبهشت نوشت" های جنابان باقرلو دوباره این تیراژه ی تازه آدم شده را دارد همان حوای نوجوان رویایی میکند!
برای محبوب عزیزم و وحید خان بهترین ها رو آرزو دارم..بهترین هایی قشنگ..میان شهر دروغ..

جزیره دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:57 ب.ظ

خودمان اولتر خونده بودیم. "ایکون خبر سوخته"


غلط کردم اقا. غلط کردم شوخی کردم.( از بس اقا این مخاطبان شما از ابهت شما گفتن ما جرات نمیکنیم یه شوخیه ساده ی کوچولوی مامانی بکنیم در این کامنتدونیه شما)

کودک فهیم دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 04:13 ب.ظ http://the-nox.blogfa.com

یکسری شعرها و ترانه ها و یا حتی متن ها هستند که از بس دلی اند آدم لال میشه وقتی می خوندشون...
دقیقا اتفاقی که برای من بعد از خوندن این ترانه افتاد...
خیلی وقت بود که ترانه دلی نخونده بودم...

آوا دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:28 ب.ظ

وای چه قشنگ بود آدم ناخودآگاه تا
اثر شعره هست بد جور ترغیب
میشه به....... هوم!اما بعدش
که صاف میشینی واز حسش
میای بیرون..بازم همون آش
و همون کاسه...عشقتون
مستدام برادران باقرلو
یاحق...

حمید دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:30 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

میخواستم برای هدر قبلیت کامنت بذارم که نشد (همون عکس ساحلی که برعکس گرفته شده بود جوری که انگار تصویر آدمایی که دارن توو دریا راه میرن روی ساحل افتاده)...خیلی خوب بود. یجورایی میشه گفت معناگرایانه ترین هدری بود که تا حالا گذاشته بودی!...
اسم صاحب این کارارو نمیشه عکاس گذاشت. اینا فیلسوف-شاعرن بخدا...شاید این حرفا به قیافه ام نیاد ولی باور کن همون اولین لحظه ای که دیدم یاد تمثیل غار افلاطون افتادم...همون که میگه تمام چیزایی که ما به چشم میبینیم سایه ای از حقیقتیه که نمیبینیم...
خلاصه که خیلی خوب بود و واقعا فکریم کرد...

حمید دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:44 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

عجب کامنتی شده کامنت تیراژه...
خود حرفه...خود جنس...مثل همیشه...

فیلسوف دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:44 ب.ظ http://05.blogfa.com

الان ما باس اینجا کمنت بزاریم یا اونجا؟
بعد اگه اونجا قراره بزاریم پس کمنت دونی ایجا چرا فععاله؟!
اگه قراره اینجا بزاریم خوب شعر که از شما نیست جناب باقرلوی بزرگ
میخواین یه جای بیطرف معرفی کنین
.......
حالا از رومانتیک بودنه شعر که خیلی هم زیبا بود بگذریم باید عرض کنم دیگه کارونی نمونده که حالا طوفانی شه
نشون به اون نشون که دیشب لب ش بودم "لبه کارون"

واحه دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ب.ظ

حیف کامنتم اونجا ثبت نشده نمی دونم چرا این پرشین بلاگ از اولش مشکل داشت اینجا کامنت می ذارم براش امیدوارم بخونه:

(سلام

تبریک می گم همیشه شنیدن از عشق قشنگه همیشه دیدن عکسهای عروسی لذتبخشه همیشه...)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.