(( اونقده دوس دارم بدونم دقیقا زماناییکه صفحه ی اینجا سفید میشه منظورتون چیه؟ ))

این را یکی از نازنین دوستان وبلاگی کامنت خصوصی گذاشته و من در جواب ایشان باید بگویم در طول سالیان سال شلنگ تخته انداختن هایم در دنیای مجازی اونقده دوس دارم بدونم دقیقا زماناییکه فک میکنید مثلن از فلان کار منظور  خاصی دارم ( در حالی که ندارم ) چی باس بگم ؟!

.

.

.

گذشته از شوخی ، جواب درست درمانش میشود اینکه خوب یا بد ، بعد از اینهمه سال تقریبن مرتب و مداوم نوشتن ، راستش دیگر کم کم انرژی و توان قدیم تر ها را ندارم ... سوژه ها دیگر مثل قبل توی مشتم نیستند و برایم راحت نیست عینهو آب خوردن از فلان صحنه ای که روز دیده ام شبش بی چرکنویس و فی البداهه و لاینقطع دو صفحه بنویسم ... به اینها اضافه کنید گیر و گرفتاری های زندگی را ... و چون هم من و هم اینجا و خوانندگانش عادت کرده ایم به هی نوشتن های تازه تازه ، لذا وختهایی که حرفی برای گفتن ندارم ترجیح میدهم پستی که نوشته ام تا قبل از نوشتن پست بعدی ، بیات نشده با عززت و احترام برود توی آرشیو ... همین !

نظرات 27 + ارسال نظر
تیراژه پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:14 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

واقعا دمش گرم که پرسید .
من که جراتش را نداشتم .
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که خیلی وقتها این سوال بین من و دوستان هم قطار رد و بدل میشد و آخرش بی نتیجه با یک آیکون در چت یا "هوووم" کشدار یا "والا چی بگم" ختم جلسه رو اعلام میکردیم!

بی غراق حالا که جوابش را دانستم خیالم راحت تر است
این "راحتی خیال" را نمیدانم در اینجا مفهوم دقیقش چیست اما میدانم باید ممنون باشم از آن دوست نازنین وبلاگی که بانی فراهم شدنش بود.

و اما..
بیات شده تان هم خواندنی است استاد
گرچه به نظر من قلمتان از آن قلم هاست که تا همیشه "تنوری و دو آتشه با خشخاشِ اضافه" اند..

غرولند پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:23 ق.ظ http://arashaminzadeh.blogfa.com

من موندم تو چطوری ساعت 3:23 بیدار بودی و پست گذاشتی و بدتر از اون تیراژه ساعت 5:14 اومده کامنت گذاشته .
خدا عبادات شما دوستان رو قبلو کنه . والله

طاها پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:42 ق.ظ http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
اینکه اینقدر به فکر مخاطبتان هستید برایم جالب است...
دست مریزاد

جزیره پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:13 ق.ظ

واقعن به این میگن مخاطب محوری:دی
من هم به نوبه ی خودم تشکر میکنم از دوستی که این سوالو پرسیده:دی(دیدم کافه چی تشکر کرده گفتم عقب نمونم ازش) ولی خب از شوخی گذشته از شما هم متشکریم که جواب اوشونو و ایشونو بقیه ی دوستان رو دادید و جماعتی رو از نگرانی دراوردید.خوشم میاد برا هممون سوال بوده این قضیه
حالا خوب شد دلیلشو فهمیدیم،اخه ادم هزارتا فکر جورواجور میکنه دیگه. اصن یه جورایی صفحه ی سفید اینجا ادمو دلواپس میکرد.هی ادم پیش خودش میگفت: چی شده یعنی؟! خب حالا خدا رو شکر همه چی به خوبی و خوشی تموم شد.صلوات بفرست اصن:دی
از خط اخر پست هم شدید خوشمان امد.به قول اهالی فیس بوق لایک داشت و اینا.منو یاد داش مشدی های قدیم انداخت.

ارش پیرزاده پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:18 ق.ظ

پس اسنه دلیلش ... من فکر میکردم بلاگ اسکای خرابه

مامانگار پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 ق.ظ

..عجب !!
باز من فکر میکردم میخواین بگین که..."چیه آقا ؟..خبری نیست..تعطیله فعلا....والله مام استراحت لازم داریم دوست گرامی....خب دیگه بفرمایید.. تا.... "

ممنون از توضیح تان محسن خان...
انشاا..عمر وبلاگ نویسی تان مستدام..

شیـــــــــدا پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ب.ظ http://savour1.blogfa.com/

نه اینجوری نگو آقا محسن!
خب قدیمی تر های بلاگستان برای ما انرژی دارن...حضورشون...نوشتنشون.....
بخدا جدی میگم.....
نمیدونم قدیمیا چرا همشون کپ حرف شما رو میزنن!!!

سلاممو خوردم...سلام
سرما خوردگی بهتر شد؟ :)

پرچانه پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:23 ب.ظ http://forold.blogsky.com/

خدا خیرش بده اونی که پرسید
منم همیشه به این موضوع فکر میکردم و به جواب نمیرسیدم و جرات نمیکردم بپرسم

فاطمه شمیم یار پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:16 ب.ظ

سلامم
بچه ها بهم نخندین ها..منم فک میکردم بلاگ اسکای خرابه..
البت اینم بگم با خودم می گفتم خوب اگه خرابه چرا بقیه بلاگ اسکایی ها باز میشن خوب..

طـ ـودی پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:23 ب.ظ

چه سوال همگانیی بوده!!! جالبه که هیچ کی هم جرات نکرده که بپرسه!!
من همیشه فکر میکردم این وقفه افتادن بین پست ها رو دوست ندارید و نمیخواید یه پست زیاد این بالا بمونه واسه همین اینکارو میکنید، که البته یه جورایی هم درست فکر میکردم

کودک فهیم پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:46 ب.ظ http://the-nox.blogfa.com

محسن جان،
بدون هیچ اغراقی،خیلی رُک و بی رودربایستی تو یکی از نوابغ وبلاگ نویسی هستی.ریز ترین اتفاقات روزمره که کسی بهش توجه نمی کنه از قاب نگاه تو یک جور دیگه و با یک دنیای دیگه بهش پرداخته میشه و مخاطب توی خلوت خودش فکر می کنه که این آدم یعنی چقدر در لحظه فکر می کنه؟واقعا چند نفر از آدم ها می تونند از کوچکترین اتفاق و ساده ترینش که حتی به چشم هم نمیاد یک متن خوب بنویسند و به ریزترین نکاتش توجه کنند؟تو ممکنه کمتر از قبل بنویسی اما وقتی هم که می نویسی به قول ندای آکادمی گوگوش «می ترکونی».من حیفم میاد آدم هایی که اینقدر شیوه ی زندگی و نگاه و فکرشون متفاوته، نباشند.واقعا فکر کردی کسی می تونه تو رو فراموش کنه؟! باش همیشه.

محسن باقرلو پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:37 ب.ظ

حاج خانوم خیس عرق کردید ما رو با این همه هندونه زیر بغل ! ...
شما لطف دارید ...

دختری از یک شهر دور پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:38 ب.ظ

هممم سوال جالبی بود! من فکر میکردم چون دلتون نمیخواد کسی کاممنت بذاره همچین کاری میکنید! دست دوست عزیز درد نکنه که پرسیده!
فقط میدونید مشکل این کار کجاست!
من از اون کسایی نیستم که بیام هر روز وبلاگ ها رو بخونم... هر چند روز یه بار میام و چندتا پست رو با هم میخونم!!
و وقتی اینجوری میشه دیگه آدم نمیتونه هیچ پستی رو بخونه!‌این قسمتش زیاد خوب نیست!
اما خوب من رو حرفی که گفتم هستم شما خیلی مغرورید اینم یکی از اثباتاش!

محسن باقرلو پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:36 ب.ظ

مغرورررر ؟؟؟!!!

پروین پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:37 ب.ظ

نخیـــــــــــــر، قبول نیست. همین

:دی

پروین پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:38 ب.ظ

به به سلام
همین جایید هم که
لطفا کامنت من رو نخونین!!! من میخواستم بنویسم و دررم!

پروین پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:39 ب.ظ

اه اه اه (با کسرهء ا)
نه. اون هشت و سی و شیش بود. هول کردم. فکر کردم نه و سی و شیش بود.
بخونین!

خانوم رنگین کمان پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:48 ب.ظ http://sabze-asemooni.blogfa.com

سلام دوست من
چ جالب! خوشم میاد همه درگیر موضوع صفحه سفید بودن :دی
منم به نوبه خودم اعلام میدارم که ذهن اینجانب هم بسیار درگیر این موضوع شده بود! ممنون از شفاف سازی شما دوست عزیز! (:دی مجدد ! )
روزهاتون سرشار از رنگ و لبخند

پیروز پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:31 ب.ظ

سلام
من فکر می کردم اشکال از سیستم وبلاگه و هنگ کرده.
خوب شد که روشن شدم!!!

پیروز پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:33 ب.ظ

اما از صمیم قلب آرزو میکنم که سرت خلوت تر باشه و مثل قبلل پستهای زیاد و پر انرژی بذاری :)

دختری از یک شهر دور جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:22 ق.ظ

بعله محسن خان شما مغرورید! حرفمو به هیچ وجه پس نمیگیرم! راستی چرا تعجب کردید این همه؟ ما که قبلا حرفامونو با هم زده بودیم؟

واحه جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:08 ق.ظ

گمونم از پاییز ۸۷ بود که از بالاترین به یه وبلاگ رفتم اونجا کامنت ( حیاط دانشکده ) شما رو خوندم و رسیدم به وبلاگتون! و بعد مخاطب ثابت شدم چه روزای خوبی بود اونوقتا نمی فهمیدم!... این بیش از چهار سال برای من مثل چهل سال گذشته... فاصلهء اونروزای شاد و پرانرژی و پر امید تا اینروزایی که ترجیح می دهم کلا به زمان فکر نکنم! نه گذشته، نه حال، نه آینده...
می دونید آقای باقرلو اونچه که شما رو دوست داشتنی و صمیمی می کنه چیه؟! تا حالا بهش فکر کردید؟!
اینکه شما خودتونید، خود خودتون...
در تمام این سالها هرگز یاد ندارم پز داده باشید...
هرگز یاد ندارم خودتون رو چیزی غیر از اونکه هستید جا زده باشید...
هرگز یاد ندارم از خودتون تصویر و تصوری بالاتر از اونچه که واقعا هستید در ذهن مخاطب ساخته باشید...
بین این همه آدمهای هزار رنگ، شما رنگ خودتون رو دارید بدون نفاق، بدون ریا، بدون تظاهر، بدون برتری جویی، بدون مکر، بدون حقه بازی، بدون سو استفاده...
در تمام این سالهای وبخوانی و وبگردی، و وبلاگنویسی هرگز هیچکس از اهالی وبلاگستان رو از این نظر مثل شما ندیدم...
همه در درجات متفاوتی از رنگ و ریا و نفاق و تظاهر به سر می برند...
ایناست که از شما یه شخصیت دوست داشتنی می سازه...
و به خاطر فقط قلم و نوشته هاتون نیست که آدم به اینجا سر می زنه...

مهربان جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ق.ظ http://mehrabanam.blogsky.com/

همه رو ول کن محسن...
این پیرزاده رو بچسب که نوشته ( فکر می کردم بلاگ اسکای خرابه )....
ثواب شد توضیح دادی

باران بهاری جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ب.ظ

خدا خیرت بده دوست عزیز که سوال یه ملت رو پرسیدی
مهربان جان منم مثل آقای پیرزاده فکر میکردم

بوسه بر گلوی اسلحه جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:21 ب.ظ http://bosebargalooyeaslahe.blogfa.com

انقدر خوشم میاد از آدمایی که جواب می دن

.. جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:18 ب.ظ

اااا
عکس خودتونه..؟

محسن باقرلو شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:23 ق.ظ

مرسی واحهء عزیز ... شرمنده م کردید ...
انشالله واقعن یک هزارم از اینایی که گفتید بوده باشم توو این سالها

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.