نقبی به زلال بی زوال

تشبیه گذر زمان به چک چک آب در طول سالیان بر روی یک قطعه سنگ خارا که تغییر شکل میدهدش به نظرم اشتباه است ... گذر زمان خشن تر و بیرحم تر است ... مثل اسید می خورد و می بلعد هرآنچه در مسیر است را ... مثلن همین قطار اسباب بازی کوچک که الان وختی نگاهش می کنید ( هیچ چیز ) نیست ، چه کسی باور میکند که سال 65 یعنی حدود بیست و هفت سال پیش همین قطار کوچک رنگ و رو رفته وختی هوهو میکرد و دود میداد و روی ریل های پلاستیکی می خرامید چطور کودکان یک فامیل را واله و حیران خودش میکرد ؟ ... کودکانی که امروز بیست و هفت سال بزرگتر و پیرتر شده اند و غرق در جذابیت ها و گرفتاریهای زندگی روزمره هر کدام سر در هزار توی کلاف زندگی خویش دارند و شاید حتتا اگر این عکس را ببینند هیچ به یاد نیاورند ... و امشب خدا می داند که چقدر بغض آلود چسبید وختی در منزل پسرخاله مدیرعامل با همین ظاهرن ( هیچ چیز ) نقبی عمیق زدیم به سالهای دور و دیر سرخوشی و سبکبالی کودکی های زلالمان که گویی بی زوال بود ... اما نبود.

نظرات 10 + ارسال نظر
پروانه شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:01 ق.ظ

واقعا انگار شاکله ما آدما با حسرت و خواستن شکل گرفته.
در دوران کودکی بزرگ بودنه رو می خواهیم و لذت استقلال و . . .
و در بزرگسالی در حسرت تلخ معصومیت کودکی هستیم.
چه مزخرفه این آدمیزاد که هیج وقت از فعلیتش رضایت نداره .

ارش پیرزاده شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:30 ق.ظ

واقعا همینطوره محسن ....عالی نوشتی مثل همیشه ...

بانوچه شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:44 ق.ظ http://www.smartiiiz.blogfa.com

یاد قطار قهوه ای رنگ خودم افتادم که واگن هاشو با دختر همسایه قسمت کرده بودم
یادش بخیر بچگیا

هاله بانو شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ق.ظ http://halehsaadeghi.blogsky.com

یادش بخیر ....

yasna شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:46 ق.ظ http://delkok.blogfa.com

آقا محسن دردای نسل ما هی شما تازه کن... قطار جز اسباب بازی های لوکس بود ها... یادمه پسرخاله من یکی از این ها رو داشت... این قطار خراب شد .. ترکید رفت... من تا چند بعد که می رفتم خونه خاله سراغ قطار رو می گرفتم که حال و اوضاعش چطوره...

لرمانتف شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ق.ظ http://kakestan.blogfa.com

خط ِ اولی که نوشتی ... همیشه ما رو یاد ِ استمرار و پشتکار و تکرار مینداخت.
خیلی جالب بود برام ، بخش ِ گذر ِ‌زمانی که گفتین

آقا خره شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:31 ب.ظ

کلا دوست داری آدما رو به هم بریزی ها!!!
یه هویی میبری یه جایی که آخرش یه بغض گنده میمونه تو گلو آدم که نمیدونه باهاش چی کار کنه.

ناهید شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:44 ب.ظ http://sarpanahekhastegiha.blogfa.com

همیشه مرور خاطرات کودکی برای هممون شیرین و لذت بخش بوده!
ولی واقعا حیف که دیگه برنمیگرده:(

پروین شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:37 ب.ظ

چقدر قشنگ بود این نوشته. پُرم کرد از تحسین و غبطه و حسرت

روشنک شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

حس متن تا عمق دلم رفت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.