چرخهء باطل نفهمیدن ...

بنظرم خیلی خیلی بیشتر از اینکه فیزیک و ریاضی و نجوم و سایر علوم محاسباتی و دو دو تا چارتایی وامدار نظریهء نسبیت جناب آقای انیشتین ! باشند ، علوم و شاخه های مربوط به انسان و جامعه مدیون این نظریه هستند ... در زندگی همه چیز نسبی است مگر آنکه خلافش ثابت شود که نمیشود ! ( این بار اگه رای بدم که نمیدم ! ) ... برای زوج میانسال خسته ای که از ازل تا ابد گرفتار مناسبات استثماری موجر و مستاجری هستند ، مالکیت خانهء 50 متری زوج جوان صاحبخانه شان آرزوییست محال ... برای زوج جوانی که با مصیبت ( و به قول تُرکها با اشک چشم و عن دماغ ! ) و هفده مدل وام و قرض و قسط تازه توانسته اند یک خانهء 50 متری در یک سوم پایینی تهران بخرند خانهء 70 متری مثلن خیابان جمالزاده یک رویای دیر و دور است اما همین خانه برای زوج نیاوران نشین یک خرابهء غیر قابل سکونت حقارت بار و مفلوک و قابل دل سوزاندن است ... اینطوری میشود که چرخهء باطل نفهمیدن مشکلات یکدیگر را کامل می کنیم همگی یکان یکان ... بگذارید یک مثال دم دستی خنده دار بزنم ، منی که 3 مدل دوغ توی یخچال دارم اما لب نمی زنم و منتظرم تعطیلات تمام شود تا بروم دوغ مورد علاقه ام را بخرم ، معلوم است که صد سال دیگر هم نمی توانم درک کنم و بفهمم که یک عده زیر سقف همین تهران لعنتی روزها و ساعتهای تمام سال را لگد میکنند به امید رسیدن ده روز شیر و چای و میوه و غذای گرم نذری ... و طبیعتن همین من وختی در جواب فلان دوست عزیزم که پیشنهاد یک سفر شمال پاییزی ارزان را میدهد می گویم ندارم ، طوری نگام میکند که انگار پینوکیو روبروش واستاده و الان است که دماغ چوبی اش یک وجب قد بکشد !