آن لحظهء تاریخی

رابطهء آدمها از یک مقطعی ، از یک وختی ، از یک روزی ، از یک ساعتی ، از یک لحظه ای به بعد بر اثر یک عامل بیرونی تغییر میکند ... منظورم آدمهایی است با رابطه های غیر نَسَبی که یک مدت کوتاه یا مدیدی با هم در ارتباط عادی هستند ، حالا همسایه ، هم دانشکده ای ، همکار یا هر چی ، و خیلی باهم صنمی ندارند ولی بعد درست از یک جایی که از شددت مهم بودن فراموش میشود ! یک اتفاقی می افتد که دوست میشوند ، همدم میشوند ، عاشق میشوند ... بحثم فارغ از جنسیت است حتتا ، بیشتر تاکیدم روی اهمیت آن لحظهء تاریخی و آن اتفاق است که میتواند خیلی هم ساده و معمولی باشد ... مثلن دو تا همکار بعد از چن سال کار کردن در کنار هم و بسنده کردن به سلامی و علیکی ، وختی در یک عصر بارانی یکی شان که چترش را خانه جا گذاشته ، روی صندلی جلوی ماشین آن دیگری که از قضا دلش خیلی گرفته می نشیند و این دیگری برای آن یکی سیگارش را فندک میزند و تمام طول راه حرف میزنند از جنس حرفهایی که در تمام سالیان همکاری شان یک کلامش را نزده اند ، از فرداش میشوند همکاردوست میشوند رفیقهمکار ... بعد چن سال میگذرد و آن عصر بارانی و چتر و فندک که بهانه های آغاز این انس و الفت دیرینه بوده اند فراموش میشوند ... اگر برگردید عقب و به چگونگی شکل گیری رابطه های تاکنون ماندگارتان و لحظه های تبدیلشان از عادی به خاص فک کنید بهتر ملتفت عرائضم می شوید ... البت برنگشتید هم خیلی مهم نیست ! من که به شخصه برگشتم ، کاویدم ، خنگیدم و از این برگشتن دست خالی برگشتم !

نظرات 15 + ارسال نظر
تیراژه سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:26 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

دو خط آخر را در نظر نگرفتم
برگشتم و کاویدم و گرخیدم و البته از این پست آن چه که باید را به قدر ِ بضاعتم دریافتم.

همیشه گفته ام و میگویم که واقعا عالی مینویسید استاد.
افتخار میکنم به این سه سال و اندی که مخاطبتان هستم.
قلمتان مانا جناب باقرلو.

غلامرضاگرجی(مهاد) سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:27 ق.ظ http://gholamrezagorji.blogfa.com

بانوچه سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:41 ق.ظ http://shaabnevis.blogfa.com

پستتون باعث شد منم اسم خیلی از آدمای اطرافم رو لیست کنم و یادم بندازم چطوری و با چه اتفاقی وارد زندگیم شدن

نینا سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:55 ق.ظ

من به شخصه اون رفیق وبلاگی که کلاس امورشیش محل کارشون شد و با شعف دنبال اشنا میگشت و فرداش سر یک میز یک ناهار عجیب قریب خورد را هرگز یادش نمیره
شاید اسمش رفاقت نباشه ولی یک محبت ساده برای من اونروز خیلی بزرگ بود

مریم راد سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:22 ق.ظ http://mmrad.blogfa.com

مزه اش به همینه استاد

ﺑﺸﺮا سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 ق.ظ http://biparvaa.blogsky.com

ﭼﻪ ﺟﺎﻟﺐ...ﺑﻪ ﺷﺨﺼﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻓﻜﺮ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ.
و ﻭﻗﺘﻲ ﻳﻪ ﻓﻟﺶ ﺑﻚ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺯﺩﻡ, ﺩﻳﺪﻡ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﻲ ﻫﺎ ﻳﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﺎﺹ و ﺳﺮ ﻳﻪ اﺗﻔﺎﻕ ﺧﺎﺹ ﺭاﺑﻂﻢ ﻋﻤﻴﻘﺘﺮ ﺷﺪﻩ و ﮔﺎﻫی ﻫﻢ ﺑﺎﻟﻌﻜﺴﺶ ﺑﺪﺗﺮ ﺷﺪﻩ...
اﻳﻦ ﭘﺴﺖ ﺗﻠﻨﮕﺮ ﺧﻮﺑﻲ ﺑﻮﺩ..ﻣﻤﻨﻮﻥ.

آوا سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:09 ق.ظ

اوهوم...قبول دارم..مثل اون
پیاده روی اون روز از قصر تا
گاندی زیر بارون...که شد
یه رفاقت ده یازده ساله.
مثل اون مـسافرت دو
روزه که هــمکار،شد
رفیق!اوووووووووم
مثل مثل خعـــلی
یه روزی یه جایی
یه وقتی وغیره
ها..اوهووووم
یاحق...

Tanha سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 ق.ظ

Etefaghan emrooz fek konam daghighan shorooe oon doosteye khas bood baram
Yeki ro ke modadhast salamo aleyke mamooli dashtim emrooz resoondam khoonash va daghighan ba hamin senariyoye shoma!!!!!
Harfao dardo delha!
Nemidoonam in rabete khas mishe ya na ama khoondane in matn alan koli khoob bood baram
Engar mano shoma too lahze mesle ham be ye chizi fekr kardim!

zemestan سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ب.ظ http://kolbeyezemestam.blogfa.com

عمیق هارا آنقدر روان مینویسید که مسیر را برای تفکر بیشتر تا عمق دلنوشته برای خواننده باز میکنید...

این چرخش ها و تابیدن های روابط...گاهی برعکس میشود و یادت نمی آید کجا و برای چه طنابش پاره شد یا به تار مویی رسید.

ایران دخت سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:40 ب.ظ http://dokhteiran.blogsky.com

درسته اون لحظه واقعا خوش مزه س و به یاد موندنی

سکوت سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:21 ب.ظ http://www.sokoot-.blogfa.com

ولی من یه همچین دوست ماندگاری ندارم انگار

sanjaghak سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:49 ب.ظ

موافقم و گشتی زدم و برگشتم....چیز زیادی حاصلم نشد...میدونید تو دنیای همکاری امروزی نمیشه رفت و گشت و گرخید و حاصل شد...من متاسفانه یا خوشبختانه از رفاقت های همکاری در اداره و امثالهم هیچ خوبی ندیدم....فقط کانون فیلم و من و م....و یه دنیا خاطره تا امروز و بالاخره اون تار مو و فشار مضاعف و پاره شدن تار مو...............................................................
کلا ....ولش...مرسی استاد.

لواشک سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:00 ب.ظ http://lavashaak.blogsky.com/

ما جدیدا همسایه شما شده ایم امدیم فقط به همسایه مان سلام کنیم همین ...

yasna سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:46 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

من برگشتم .. نگریختم.. خندیدم... و فقط به عنوان یک تجربه دیدمش... خنده ام از نوع خنده ملیح کجکی بود .. خنده تلخ شاید...

میلاد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:47 ق.ظ

خیلی این پستتون رو دوست داشتم چون یادم آورد با چند نفری از دوستام دقیقا همینجوری آشنا شدم و رفاقتم جون گرفت

تو همین دوستای وبلاگی هم چنین اتفاقی برام افتاده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.