وختی یک آدم جدید را به خانه مان دعوت می کنیم و راه میدهیم ، وختی یک نفر برای اولین بار ما را به خانه اش دعوت میکند و راه میدهد ، دقیقن مث صادر کردن گذرنامه ست ... لحظهء باشکوه امضای سند اعتماد و الفت ... تا قبل از آن هر چه بوده دوستی بوده ولی بعد از آن اسمش میشود رفاقت ... لحظهء ناب مَحرم شدن به محراب درون آدمها و راه یافتن به حریم حرم ...
سلام وبلاگ خوبی داری موفق باشی
هر که شد محرم دل در حرم یاد بماند
وانکه اینکار ندانست در انکار بماند
اووووووووووووووووفففففففف
چقد احساسیش کردی واوا
خیلی خیلی دلنشین بود این پست و اینکه مرز دوستی و رفاقت رو عالی تشریح کردین جناب باقرلو! بنده دوستان زیادی دارم اما تا به حال چند تایشان برایم شده اند رفیق! با این تعبیر شما از رفاقت!
خوش به حال اونهایی که گذرنامه منزل شما رو دریافت میکنن. رفاقتهاتون پایدار باشه الهی
مهمانی در مجلل ترین رستوران ها هم به گرد پای سفره ی خانگی ولو ساده یا حتی یک چای تلخ در منزل یک دوست نمیرسد
آن لحظه ی با شکوه پا گذاشتن به حریمِ حرم یک دوست، که بعد از آن "رفیق" خوانده میشود.
چه خوب گفتید..
خوش به حال رفقایتان مریم بانو و جناب باقرلو
من کشته مرده ی اینگونه رفاقت ها م...ولی متاسفانه رفیق پیدا کردن تو این زمونه و راه دادن اون به حریم امن خونت....مصیبتی شده استاد
ترجیح میدم با همسری و مازیار گلم رفاقت کنم....
امان از این رفاقتها امیدوارم زودتر مریم جون خوب بشه و هیچی بچه خود آدم نمیشه حتی اگر آسم داشته باشه ویا کم مو باشه همه پستها را با هم خوندم وجواب دادم و اون آقا را هم نمیشناسم که باهاش عکس گرفتی چیکاره هست ؟