معمولن نمایشگاه ها پُر از آدمهای معروف هستند که یا برای بازدید آمده اند یا برای تبلیغات شرکتها ... آدمهای معروفِ سوژهء عکاسی ... هنرپیشه ها ، فوتبالیستها ، خواننده ها ... و این تنها عکس من با یک آدم معروف است در نمایشگاهی که گذشت ... یک فقره فوتوگراف که بوی ورقهای زرد رنگ کتابهای بچچگی را میدهد ... در کنار زلالی باشکوه و روستایی دهقان فداکار ...
آخی ... من این آقای خوب رو می شناسم
فکر کنم خیلی حس خوبی باشد که بدانی ازخودگذشتگی و تصمیم عاقلانهء تو باعث زنده ماندن خیلی آدمهای دیگر شده. حس خوبی که تا روز آخر عمرت با تو میماند.
خداوند به خودش و خانمش سلامتی کامل بدهد. تا آخرین روزی که مقدر است روی این زمین خاکی باشد.
آخییی چه حس خوبی.... چه خاطره ها داریم از بچگیا با این مرد ... بچه های الان هم 15-20 سال دیگه این نوستالژیارو دارن ینی؟!
ریز علی خواجوی؟
ای جانم...چقدر خودم را در روزهای برفی و سرد زمستان بچگی جایش میگذاشتم که آیا حاضر بودم در آن سوز و سرما لباسم! را برای نجات جان مسافران یک قطار آتش بزنم و..
ان شا الله که همیشه سلامت باشند این قهرمان نازنین روزهای مشق و درس و مداد و پاکن هایمان..
و ماشاالله بزنم به تخته چه تیپی دارید در این عکس...به چشم خواهری و ایضا شاگردی البته!
با همه سختیا و بد بیاریایی که دهه شسطیا دارن اما خیلی خوشحالمندم که مال زمانه دهقان فداکار و حسنک کجایی و تصمیم کبری هستم ...
به نظر من خیلی عکس ارزشمندیه. وقتی قهرمان یک داستان از کتاب بیرون بیاد و بشینه کنار آدم...
واقعا باعث افتخاره که آدم با ایشون عکس بگیره !
هزار بار لایک به این عکس این پیرمرد مهربان و دوست داشتنی که دیدنش آدم ارو پر از حس مثبت میکنه
چه کیفی داره و چه افتخار
بزرگیه کنار این مـــــــــرد
عکس گرفتن...قهرمان
روزهای بچگی........
خدابهش سلامتی و
یه عمر باعزت بده..
یاحق...
خیلی عالی
من تا حالا ندیده بودمشون.همون تصویر کتاب بود تو ذهنم حس میکردم ایشون همچنان همون اندازه هستند.
ای جانم دهقان فداکار دوست داشتنی... فک کنم خیلی حس خوبیه که این قهرمان ها از لای صفحات کتاب بیان بیرون و واسه آدم واقعی بشن...
خدا به خودشون و خونوادشون سلامتی بده و به شما هم استادِ بزرگوارِ خوش تیپ...
چند وقت پیش دیدم ناراحت بود که اسمش از کتابهای حذف شده یعنی انگار با چند تا فداکار دیگه ادغام شده توی یک درس....اما این اسامی هرگز از ذهن ما پاک نمیشن....چه جالبه که دیدیش....مهمون افتخاری بود؟ جالبه روکارتشم نوشته دهقان فداکار
همیشه این جور عکسها بمن حس خوبی میده. وقتی کنار کسی نشسته ای که میدانی قلبی بزرگ داره برای محبت و عشق به زندگی و مردمش. وقتی کنار "مه لقا ملاح" نازنین نشسته بودم حس کسی رو داشتم که سرزمینی رو فتح کرده باشه.
دهقان فداکار شخصیت راستین و حقیقی کتاب های ابتدایی و زندگی مونه که نه سکه خاست و نه حساب بانکی و ...
سایه اش مستدام و مهرش جاودان
حالی کردی آق محسن . حسودیمون شد بهت گفتیم این دفعه کامنت هم بدیم
رنگ پیرهنتون رو عشق است استاد...
دهقان فداکار....ریز علی خواجوی چه نمایشگاهی بوده که ایشون هم دست اندر کار بودن ....باتوجه به تیپی هم که شما زدین و خیلی هم بهتون میاد...بزنم به تخته....احتمالا مهمونای خارجی هم داشتین ...
ولی راستش حسودیم شد منم و دوست داشتم منم میتونستم با ایشون یه عکس یادگاری بگیرم....همواره تو بچه گی هامون ؛ ایشون در مقاطع زیادی از زندگی برامون تداعی میشد و خودمون رو دوست داشتیم جای ایشون فرض کنیم...خلاصه خوش بحالتون...
بعد اونوقت چرا من اینجا عکس نمی بینم؟؟؟
گویا عکس شما با فیل. شکن ما مشکل داشت بدون اون رویت شد
یادش بخیر آنموقع ها که شغلم جز این بود که الان هست مصاحبه ای با این پیرمرد خوش زبان داشتم بعد آن مصاحبه تصمیم گرفتم بروم ترکی یاد بگیرم یک خبرنگار به همه زبانهای زنده دنیا هم که مسلط نباشد باید به همه زبانهای زنده کشورش که مسلط باشد
روزهای مدرسه یادش بخیر
خنده های سبز و آبادش بخیر
چقدر خوبه که آدم با بزرگی دلش معروف بشه
چقدر رنگ پیراهن و کراواتتون قشنگه