شبکه پنج داشت پلیس آهنی را پخش میکرد ، محصول سال 1366 که من دوازده سالم بوده فقط ... آن سال ما هنوز از شهرستان برنگشته بودیم تهران و قطعن فیلم را چن سال بعد دیده ام در تهران و با ویدئو و نوار وی اچ اس ... ولی چن سال اینور آنورش خیلی توفیری ندارد ، مهم این است که نوجوان بودم و امروز خیلی خیلی سال گذشته از آن تماشای دور و دیر ... اما صحنه های فیلم را توی ذهنم جلو جلو می دیدم ... دیالوگها را حفظ بودم ، حتتا لحن ادای دیالوگها را ... و این بی حد عجیب است برای آدمی با حافظهء جلبکی من ... چه چیز موجب میشود یکسری تصاویر و صداها انقدر عمیق حک شود روی ذهن آدم ؟ ... لابد که یک دلیل ندارد و میشود دهها دلیل برایش شمرد همین حالا ، ولی چیزی از عجابتش کم نمیکند لامصصب !
من فقط راجع به کتاب ها چنین حسی را تجربه کرده ام.
اما جالب است.
حس جالبیه در نوع خودش.انگار تو دل آدم قند آب میکنن
بعضی چیزها به طرز عجیبی حک میشوند در ذهن ما
گاهی هم در ذهن نه..در بطن ناخوداگاهمان
از چیزی میترسیم یا به چیزی راغبیم بدون اینکه بدانیم چرا
ریشه اش به ضمیر ناخوداگاهمان برمیگردد که روزی یک چیزی خیلی نامحسوس رخنه کرده در آن
کلا انسان و ذهن و فکرش مقوله ایست بس عجیب و لا مصصبی!
سلام
قلم زیبایی دارین
موفق باشید چانم :)))
منم تو این تلوزیون سیاه و سفیدا که رنگشون قرمز بود دیدم پلیس آهنیو.
آخ که کلی جو گیر شده بودم بعد از دیدنش.
رفتم تا ته اون زمان لا مصب.