ما در اصل کار می کنیم که خوب زندگی کنیم ... اما اینطوری میشود که کار می کنیم اما روزنامه نمی خوانیم ... کار می کنیم اما فیلم نمی بینیم ... کار می کنیم اما موسیقی گوش نمی کنیم ... کار می کنیم اما نقاشی نمی بینیم ... کار می کنیم اما رستوران نمی رویم ... کار می کنیم اما پارک نمی رویم ... کار می کنیم اما قدم نمی زنیم ... کار می کنیم اما کافه نمی رویم ... کار می کنیم اما استخر نمی رویم ... کار می کنیم اما سینما و تئاتر نمی رویم ... کار می کنیم اما شعر نمی خوانیم ... کار می کنیم اما رمان نمی خوانیم ... کار می کنیم اما مهمانی فامیلی نداریم ... کار می کنیم اما موزه نمی رویم ... کار می کنیم اما بازی نمی کنیم ... کار می کنیم اما سفر نمی رویم ... و همینجور بشمار برو جلو ( شاید هم بیا عقب ! ) ... و جالبی ش اینجاست که همچنان فک می کنیم و معتقدیم داریم کار می کنیم که خوب زندگی کنیم ... بله یک چنین موجوداتی هستیم ما !
به جای آن پاراگراف طولانی ای که اول نوشتم این رو میگم: "آره متاسفانه..همینطوره که شما میگی"..
البته فقط در پول_این چرکِ کفِ دستِ دوست داشتنی!_ و زندگی قشر متوسط خلاصه نمیشه..از زنی که داره میسازه با شوهر ناهنجارش که بچه هاش سایه ی پدر بالاسرشون باشه و در عوض هر شب دعوا و مرافعه و کتک کاری ارامش بچه ها رو گرفته بگیریم تا دانشجویی که رشته شو دوست نداره و میترسه که رها کنه و عمر و زندگیش میگذره و آخر سر هم یه شغل مرتبط اما نامانوس یا یه شغل نامرتبط و ناجور گیرش میاد
هر کی یه جور درگیره...ولی خب این وسط یه عده هم هستند که دارند زندگی میکنند و خوش اند و خوش بخت..
یاد این دیالوگ مرحوم فردین در فیلم اواخر عمرش هم افتادم:
"ما هر روز داریم میمیریم..پس زندگی کجاست..."
ضمنا جدا از متن، تیتر عالی بود.زندگی پیش میره و ما پس میریم..
بله ما هم یک چنین موجوداتی هستیم ولی کار نمیکنیم ٫ درس میخوانیم.
ای ول....دقیقا تیرو به هدف شلیک کردید....ما فقط داریم کار میکنیم و بقیه بخشهای زندگیمون تعطیله! متاسفانه درد رو میدونیم و هیچ کاریشم نمی کنیم..یعنی کار اونقدر ازمون انرژی میگیره که دیگه حسی برای هیچ کاری نمی مونه
این دقیقا اون چیزیه که این روزا شدیداً درگیرش هستم... این روزها با خودم شاید روزی ده بار می گم که ای کاش کار نمی کردم... یا حداقل واسه خودم و دل خودم کار می کردم، یا حداقل تر پاره وقت بودم، حداقل ترینش می تونست این طوری باشه که کارم رو دوست داشتم و یه چیزی بهم اضافه می کرد...
http://www.iqna.ir/fa/News/1357696
محسن جان
یک درصد مهم این ماجرا بر می گرده به مشکلات اقتصادی و درگیری های ذهنی ناشی از اون
که انقدر جسم و روح ما رو درگیر میکنه که نای فکر کردن به تفریح دیگه ای رو نداریم و باید استراحت کنیم برای یک راند مبارزه تموم نشدنی در روز بعد
یک در صد مهم دیگه هم مربوط میشه به بی برنامه گی و تنبلی و فراخی خودمون
اینو از این بابت میگم که آدما با هم فرق میکنن
همه مث من و تو نیستن
همون بغل دست خودت سید عباس موسوی هست
که شاید خیلی بیشتر از من و تو کار میکنه و دغدغه فکری داره ولی همه فیلم ها رو میره سینما میبینه
همه کتابها رو میخونه و هر ساعت شبانه روز هم که بهش زنگ بزنی برای انجام هر تفریح و گردش و مهمونی و تفریح و مسافرتی پایه و آماده است .
یا ابی وکیلی یا آرش پیرزاده
خوب نگاه کنی می بینی ما اقلیتیم و اونا اکثریت
خودمون مقصریم داداش
سلام
آقای باقرلو اتفاقا بنده بسیار برام مهمه که کار که میکنم حتما نتیجشو ببینم و باهاش خوشی کنم و تا جایی که وسعم میرسه با حقوق ناچیز دانشجوییم به خوشی میپردازم و فیلم هم میبینم
کتاب هم میخونم..
بدجوری درگیر روزمرگی و تکراریم متاسفانهماها فقط کار میکنیم و کار میکنیم! کار نمیکنیم که زندگی کنیم! کار میکنیم و کار میکنیم و همین!
ما این روزها کار نمیکنیم که خوب زندگی کنیم، ما بیشتر از هر چیز کار میکنیم که زنده بمونیم
توی ایران فقط میشه یکیش اجرا کرد برای زنده بودن یا کار ویا زندگی کردن
نه مثل کل دنیا 5 روز کاره دوروز کامل زندگی منظورم تفریح کردن .....چون ثروت عادلانه بین قشرها تقسیم شده ومیشه ....همه در هر شغلی حداقلهای یک زندگی روبه رشد دارن برای خودشون خصوصا اعتماد به نفسی که محیط زندگی بهش داده یعنی بهش میگین اول انسانیت بعد پول ماشین وووومیارزه اول برای خودشون احترام قائلند بعد برای مادیات ومتریلشون ......
خیلی هامان هم به خاطر دیگران زندگی می کنیم. مثلا زن می گیریم که خوشبخت شویم و مدام سعی می کنیم خوشبختش کنیم. یا بچه دار می شویم که احساس خوشبختی کنیم و مدام کار می کنیم که خوشبخت بشود. مشکل اصلی به نظر من این است که ما خوشبخت بودن را نیاموخته ایم. تا بوده بزرگتر هایمان نیز اینطور به زندگی نگاه کرده اند و جز این را مذموم شمرده اند.