he is my hero


خیلی سخت است برای رفیقت برای عزیزی که نتیجهء جستجوی کلمات بابا و پدر توی وبلاگش حدود چهل صفحه آرشیو و چارصد عنوان پُست میشود متن تسلیت بنویسی برای پر کشیدن بابایی که درباره اش اینطور می نویسد :

 

« سالهای جنگ وقتی صدای آژیر قرمز می آمد مو به تنمان راست می شد . 

من و مریم و نرگس می دویدیم بغل بابا  

و بابا می گفت بیاید بچه ها ! بیاید برین توی جیبم 

و ما را محکم بغل می کرد  

هر سه تایی  

و ما انقدر ایمن بودیم توی بغلش که هیچ بمبی به ما کارگر نمی شد

هیچ ترسی برایمان نمی ماند . 

 

فردا سوم دی ماه است و روز تولد بابا 

بابایی که چند وقت است نا خوش احوال است 

بابایی که اگر نباشد دنیایم سیاه می شود 

قهرمان من 

مرد من 

عزیز من 

قول بده انقدر باشی که بچه های مرا هم توی جیبهایت قایم کنی 

تولدت مبارک ...  »

.

.............................................................

.

یا اینطور :


« بابای من قهرمان من است .

بابا برای من قوی ترین مرد دنیاست

مردی که نه صدام زورش به او می رسد و نه حتی زشت ترین دزدها توان مقابله با او را دارند .

من سی و سه سال است که بابایم را از همه کس و همه چیز این دنیا بیشتر دوست دارم .


هرچند حالا پیر شده و قدش مثل قبل ها بلند نیست و زورش دیگر از من بیشتر نیست

اما هنوز هم با افتخار وقتی دستش را می بوسم و او را در آغوش می کشم

هنوز هم وقتی توی اتاقش خودم را مثل یک پسربچه پنج ساله در آغوشش می اندازم

بغل بابایم امن ترین جای دنیاست . »

.............................................................

خیلی سخت است ولی 

هزار بار تسلیت کیامهر عزیزم ...