پاره پاره ...

به نظرم ما در مقایسه با خیلی از کشورهای درست درمان دیگر ملت دو پاره ای هستیم ... این ( به نظرم ) که توی از خیلی از نوشته هام هست و روش تاکید دارم معنیش این است که این حرفها نتیجهء مطالعات سیاسی و جامعه شناختی و مردم شناسانه ام نیست و فقط نظر شخصی یک آدم عادی و عامی است که خیلی هم جهانبینی وسیع و عمیقی ندارد اما برایش حرف زدن و نوشتن دربارهء همه چیز لذذت بخش است ! ... بگذریم ، داشتم دربارهء دوپاره گی میگفتم ... مثلن همین مستند هایی که این روزها در کانال های ماهواره از ایران و تهران در دم دمای انقلاب پخش میشود ... شراکت مردهای فکل کراواتی و زنهای بی حجاب در انقلابی که بعدها توش هضم و ناپدید شدند و برای رسوا نشدن همرنگ جماعت شدند ... دقیقن مثل همین حالا که اگر تققی به توققی بخورد احتمال قریب به یقین زنهای چادری یک چشم و مردان ریشوی یقه بستهء پیشانی داغ شده توی سبک و سیاق بعدی هضم و ناپدید خواهند شد ... اما چیزی که هرگز از بین نخواهد رفت همان دوپاره گی لعنتی است ...

نظرات 9 + ارسال نظر
مریم انصاری چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:42 ق.ظ http://ckelckeman.blogsky.com

البته ما «ملّت» دوپاره ای نیستیم. صدالبته که فرمایش شما، راجع به «خیل عظیمی» از مردم ما صحت داره. ولی بهتر بود با «ها»، جمع نمی بستین و همه ی مردم رو با هم در یک دسته قرار نمی دادین آقای باقرلو.

این موردی که شما بهش اشاره کردین، حکایت همون اشخاصی هست که یک بار خودتون با بهترین صفت ممکنه، خصیصه شون رو «حزب باد» بودن توصیف کردین.

یعنی اگر چنین اشخاصی که شما در کانال های ماهواره دیدین، توی تظاهرات و انقلاب (که هدف از اون، حکومتِ «اسلامی» بود) لابلای مردم می اومدن و حضور پیدا می کردن و شریک شون می شدن! بنابراین میشه قطع به یقین گفت که اصلاً فلسفه ی انقلاب مردم رو درک نکرده بودن و حتی توی همون شراکت انقلابی شون با مردم هم برای رسوا نشدن تشریف می بردن توی تظاهرات و همرنگ جماعت می شدن.

در جریان نبودند که «یکی» از ارکان حکومت اسلامی، حجاب هست!

ولی شک نکنید هنوز هم هستند زن ها و دخترهای محجبه و مردهای ریش دار یقه بسته!!!ای که ظاهرشون، «عقیده»شونه و پای «عقیده»شون می ایستن.

بهارهای پیاپی چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:38 ق.ظ http://6khordad.blogfa.com

همیشه یه یه عده از زنها می گفتم "خانم دماغ" اما الان دیدم "یک چشم" هم اسم قشنگیه.

مائده چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام
ببخشید خانم انصاری می شه لطفا وقتی قراره در مورد موضوعات دینی بحث کنین یه مقدار با لحن آرومتر و متین تری صحبت کنین؟ ... من خیلی وقت ها صحبت های شما رو اینجا خوندم. متاسفانه شما همیشه با نوعی عصبانیت به موضوع می پردازین ... چرا...؟ مگه نشنیدین که خداوند حتی به پیامبرش دستور می ده با سخن لین با دشمن به گفت و گو بپردازن؟ شما که اینقدر خودتون رو مقید می دونین چرا به این اصل توجه نمی کنین. ماها که دشمن همدیگه نیستیم .... هستیم!؟

مریم انصاری چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:10 ب.ظ http://ckelckeman.blogsky.com

خدمت مائده خانوم:

سلام.

من در کامنتم نوشتم: «آقای باقرلو»! ولی از اسم شما مشخصه که شما آقای باقرلو نیستید. هیچ الزامی برای اینکه بخوام به دیگران، بابت کامنت هایی که میذارم جوابی پس بدم (که چرا اونجوری گفتی، چرا اینجوری فکر کردی، چرا لحنت اینجوریه و منظورت از این کامنتی که فرستادی چیه و برای ما شبهه ناکه و...) نمی بینم.

ترجیح میدم دیگران هر طور راحتن فکر کنن و قضاوت کنن. منتها چون شما مشخصاً اسم من رو آوردید و اتفاقاً به نکات باریکتر ز مو هم اشاره کردید!!! ترجیح میدم بی پاسخ نذارم شما رو (هر چند که همیشه سعی ام این بوده که از این دست مکالمات پرهیز کنم).

اولاً: شما برای من بفرمائید «لحن» کلام، اون هم لحن «عصبی» رو که فقط قابل شنیدن و دیدن حالات طرف هست و از روی چند خط نوشته نمی شه فهمید که طرف با چه لحنی صحبت کرده (آیا عصبی هست و پرخاشگرانه یا داره با آرامش ولی محکم صحبت می کنه) چطور شما «لحن» من رو متوجه شدید که می گید «همیشه» با نوعی «عصبانیت» صحبت می کنم؟ می تونم از شما خواهش کنم دقیقاً اون جمله ای که در کامنت بالا حالت عصبانیت من رو نشون میده بنویسید؟

اگه من از کلمات زشت و بدی استفاده کنم یا از جملاتی استفاده کنم که آدم ها در حالت آرامش استفاده نمی کنن و در حالت عصبانیت و یکی به دو کردن با دیگران از اونها استفاده می کنن، یا مثلاً تعرّضی به ناحق به کسی کرده باشم و راجع به شخص خاصی کامنت گذاشته باشم و کلی حرف نزده باشم، کاملاً حق با شماست. حالا شما بفرمائید توی کدوم جمله های من شما احساس «عصبانیت» رو در من متوجه شدید و به حرفی که می زنید آیا «یقین» دارید که دارید با این صراحت به من نسبت «عصبانیت» می دید؟

چرا به خودتون این حق رو می دید که چیزی رو در جمع دوستانتون به من نسبت بدید که به درستی و صحت حرفتون «اطمینان» ندارید؟ چطور این حق رو برای خودتون و دوستانتون قائل هستید که آبرو و اسم دیگران رو با نسبت دادن های اینچنینی مورد هدف قرار بدید، توصیه های اکید خدا رو در مورد تهمت زدن و نسبت ناحق دادن به دیگران، نادیده می گیرید ولی با خوندن کامنت های من که صرفاً نظرهای «شخصی»ام رو مثل شما و الباقی دوستانتون می نویسم، تحملتون رو از دست می دید و در همون لحظه، یاد حرف خدا می افتید و اینکه باید یادآور کنید به من که لحنت مناسب نبوده و ما باید به تو تذکر بدیم؟

این کار شما، به نظر خودتون «انصاف»ه؟ چی میشه که شمایی که دارید از قول خدا، راجع به سخن لیّن صحبت می کنید، به خودتون اجازه می دید در جمع دوستانتون به من بگید: با لحن «متین»تر صحبت کن؟ شما باید لحن متین رو تشخیص بدید؟ الآن این حرف شما، آروم و متینه؟

ای کاش همون چیزی رو که برای خودتون می پسندیدید، برای من هم می پسندیدید.


اگر قرار بر اینه که با خوندن کامنت های همدیگه، در صدد جواب دادن به همدیگه بر بیایم و تحمل خوندن نظرهای دیگران رو (بالاخص که اصلاً طرف، با شما صحبت نمی کنه. شما فقط شنونده هستید) نداشته باشیم، بنابراین من هم خیلی راحت می تونستم مثل شخص شما، کامنت بهار خانوم رو بخونم و به خاطر اعتقادی که به حجاب دارم در مقابل کلمه ی «خانوم یک چشمی/ خانوم دماغ» موضع بگیرم و بگم با لحن متین و آروم راجع به خانوم های باحجاب صحبت کنید!

فکر می کنید فرستادن کامنتی خطاب به بهار خانوم برای من کار سختی بود؟ (بهار جان، من فقط دارم شما رو «مثال» می زنم. به هیچ وجه قصد جسارت به شما یا نظرتون یا کامنتتون رو ندارم. معذرت می خوام که ناچاراً شما رو مثال می زنم).

یا کامنت های دیگه ای که نود و نُه درصدشون با عقاید من مخالف هستن و ازقضا از الفاظ بدی هم استفاده می کنند. ولی این کار رو به خودم اجازه نمی دم انجام بدم. چون اون کامنت یا کامنت هایی شبیه به اون، نه خطاب به من بوده و هست، و نه راجع به شخص ِ من نوشته شده.

منم می تونم بشینم به رسم شما و دوستانتون، کامنت های وبلاگ ها رو بخونم، و به لحن و لفظ و منطقشون ایراد بگیرم. اگر من هم بشینم و ایرادهایی که به نظرم می رسه رو بگیرم و حتی از لحنی که به نظرم خوشایند نیست بگم و حتی پا رو فراتر بذارم و بگم با این لحن کامنت نذار، میشه با لحن متین و آرومتری کامنت بذاری؟ (اون هم نه برای من... بلکه برای یک نویسنده ی دیگه!)، خوشحال می شید؟ دقیقاً چه احساسی به شما دست می ده با خوندن چنین کامنتی؟ موضع نمی گیرید؟ این شخص رو دوست خودتون می دونید؟


مائده جان، راجع به چیزی که تصمیم میگیری به دیگری نسبت بدی، اول مطمئن شو!

تا نیک ندانی که سخن «عین صواب» است/// باید که به گفتن، دهن از هم نگشایی.

ضمن اینکه شما نمی تونید برای من تعیین کنید که با چه لحنی و با چه کلماتی و با چه ادبیاتی برای دیگران کامنت بذارم. هر وقت برای وبلاگ شما کامنت گذاشتم، قطعاً این صحبت شما برای من قابل احترام میشه. ولی الآن جز بی احترامی، پیام دیگه ای رو منتقل نمی کنه.

شما که در جریان هستید خدا گفته سخن آروم بگید... در کجای حرف من سخن ناآروم و غیرمتین خوندید؟ البته تا شما متانت و آرومی رو در بیان چه کلماتی ببینید!!!


من اصلاً شما رو نمی شناسم و حتی اسمتون رو هم ندیده بودم و یادم نمیاد با شما تابحال صحبتی کرده باشم که بخوام با شما دشمن باشم یا دوست. ولی از کامنت شما و اشخاصی شبیه به شما، چیزی که برمیاد اینه که شما و همراهان و هم مسلکانتون هم، چندان با بنده بر سر «صلح» نیستید. تابحال برای چند تا از «دوستانتون» از این دست کامنت هاتون فرستادید در جمع دوستانتون و باعث خوشحالی شون شدین و از خوندنش، پیوند دوستی تون محکم تر شد؟

محسن باقرلو چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:14 ب.ظ

بچچه ها با هم دوست باشید !

مائده چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:34 ب.ظ

خانم انصاری من فقط می تونم بگم متاسفم ... گر چه هر چی دلتون خواست گفتین ... حال چه با ربط چه بی ربط؛ اما ترجیح می دم به کامنت شما جوابی ندم؛ نه اینکه نتونم ... نمی خوام. چون معتقدم مرزهای حوزه دین و اخلاق آنچنان به هم نزدیک هستند که اخلاقا باید به این مرزها احترام گذاشت.

اما اینجا که گفتین«تابحال برای چند تا از «دوستانتون» از این دست کامنت هاتون فرستادید در جمع دوستانتون و باعث خوشحالی شون شدین و از خوندنش، پیوند دوستی تون محکم تر شد؟ » دوستی های من در این فضای مجازی در جمعی شکل گرفته که همگی قواعد نظر دادن و چطور وارد بحث شدن رو بلدن. اگر هم زمانی کار به جاهای جدی بحث برسه هستند کسانی که دیگران رو به چارچوب های مورد نظر هدایت کنن. بر حسب اتفاق با این وبلاگ آشنا شدم فکر می کردم می تونم اینجا هم صحبت کنم که متاسفانه نشد ... واقعا متاسفم.
وقت بخیر

مریم انصاری چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:13 ب.ظ

وقت شما هم بخیر، سرکار خانوم.

بیخودی الملک چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:11 ب.ظ

کامنت سرکار مریم انصاری به عنوان بلندترین کامنت در لیست رکوردهای گینس ثبت شد.
ولی حق با ایشان است
کامنت رو یک شخصی توی وبلاگ شخص دیگه گذاشته
به شخص سیم چه مربوط

یک لیلی شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:11 ق.ظ http://yareaftab.blogsky.com

دلم برای اینجا تنگ شده بود. این هم یک جور دوپاره گی است که به یاد کسی باشم و شش ماه آزگار سراغ وبلاگش نروم شاید..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.