تورک شارکیجی لارون ایمپراتُرو ...

 

نوستالژی را کاری ش نمی شود کرد ...  

حتی اگر با گذشت زمان موضوعش از مُد بیافتد و دیگر آن جنس توی بازار خریدار نداشته باشد ... ابراهیم تاتلیسس برای من یک همچین پدیده و نوسالژی ای ست ... نوجوان که بودم می پرستیدمش ... تمام آلبوم هایش را روی نوار کاست های مرغوب و با کیفیت عالی داشتم ... حتی چن تا از فیلمهایش را هم وی اچ اس اش را داشتم با اینکه ما اصلن ویدئو نداشتیم ! ... قشنگ یادم می آید سرباز که بودم یکی از شبهای پادگان آموزشی اهواز که بی خوابی زده بود به سرم برداشتم توی تاریکی و زیر نور کمرنگ مهتاب که از پنجرهء آسایشگاه می تابید یک صفحه تمام تحسین و تقدیس نامه نوشتم در مدح صدای به زعم من ملکوتی اش ! ... احتمالن هنوز آن نوشته را لابلای خرت و پرتهای تبعیدی به امباری ام دارم ... راستش هنوز هم دوستش دارم امپراتور را ... صدایش را ... اداها و اصیل بودن و جذبه اش را ... موسیقی کلاسیک و سنتی اش را ... کت شلوار سفید و پیراهن های گل منگلیِ رنگی اش را ... موها و سیبیل با وسواس رنگ شده اش را که از نوزادی تا حالا شکل و مدلش عوض نشده ! ... حاشیه های پر حرف و حدیثش را ... توی هیاهوی خواننده های جینگولی و مدرن اصرار و تعصبش به سنتی و کلاسیک خواندن را ... رقص خنده دار و ناشیانه اش را ...  

نوستالژی را کاری ش نمی شود کرد ...