می خواااستم ، ولی مقدورم نشد ...

امشب چن تا سوژه داشتم برای آپدیت کردن : 

-

× می خواستم راجع به این پستِ احسان جوانمردِ عزیز بنویسم ... 

× می خواستم به مناسبتِ هفتهء دفاع مقدس از جنگُ اثراتش بنویسم ... 

× می خواستم از جمعهء گذشته که برای اولین بار با بابا رفتیم استخر بنویسم ... 

- 

ولی شما که غریبه نیستید ، 

اصلن دل و دماغ ندارم ...  

حس و حال هم ایضن ...  

لذا می روم دوش بگیرم و بکپم ...  

برای یک روز کاریسگی دیگر ! 

شب عالی همگی متعالی ... 

-  

-

پی لینک نوشت : 

× کللن هلن خوب می نویسد ولی این پستش محشر است ...  

× مُنیر نوشت های وبلاگِ آریایی ها را هم بخوانید ! 

× حکایتِ دکتر شیرمرد را از زبان حامد بخوانید ...

-

نظرات 55 + ارسال نظر
بی تا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ http://khanoomek.blogfa.com/

اول

ساسان م دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ http://5071.blogfa.com/

سلام دوست عزیز
با مطلبی در مورد مقایسه وضعیت پرداخت الکترونیک در ایران و ترکیه بروزم. خوشحال میشم نظرتو بدونم.

بی تا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ http://khanoomek.blogfa.com/

امیدوارم فردا صبح سرحال و سردماغ باشی

من و من دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ

حیف شدا! هر 3 تا موضوع خیلی فازناک بودن.

Miss o0o0o0om دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ق.ظ http://www.oooooom.blogfa.com

امیدوارم فردا بهتر باشین اقای کرگدن...(:!

مسی ته تغاری دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ق.ظ http://masitahtaghari.blogspot.com/

محسن حالا که دنیای منم شبیه دنیای کارمندی تو بیشتر حرفاتو میفهمم
روز کاریسگی !

کیامهر دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ق.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

وقتی آدم سردماغ نیست بهتره که ننویسه
ولی ایشالا زود سر دماغ بشی
از این دماغ سر بالاهایی که ادم دوست داره باهاشون وصلت کنه

مامانگار دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ

...بالاخره این هم هست دیگه...یه دفعه با ذوق و شوق خبر از یک بازی توپ میدی...یه دفعه بی دل ودماغ میری ...بخوابی...یه دفعه چت روم میشه اینجا به سرکردگی خودت...ویه وقت مثل بازی دیروز ...میون اون همه جاروجنجال و بروبیا..هیچ خبری ازت نیست ..شاید دفعه بعد...کی میدونه...کم کم عادت میکنیم کرگدن خسته.. خوش بخوابی ...

اقدس خانوم دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:35 ق.ظ http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

خوب بخوابی ...

زاگرس دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ق.ظ http://www.mycrona.blogfa.com

این هم از وبلاگ گرگدن... خیلی وقت پیش از وبلاگت شنیده بودم. و حالا به صورت اتفاقی پیدا کردم.

مهدی پژوم دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ق.ظ http://mahdipejom.blogfa.com

سلام آقا...
نبینیم روز سرحال نبودن تان را ...
دعاگوییم...

آناهیتا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ق.ظ http://ana65.blogfa.com

خب دیگه صب شده و شما بخاطر شخصیت خاصتون حالتون خوب شده.راستش اصلا به شما نمیاد بگین دلو دماغ ندارم!!! بابام با خوندن پست گفت شما یک انسان احساسیه خوش قلب هستین.
خیلی خیلی ممنونم که مرامنامه منو مطالعه فرمودین.باعث افتخاره.

کرگدن دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ق.ظ

http://booyekhaak.blogsky.com/1389/06/31/post-44/

رعنا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ http://patepostchi.blogfa.com

چقدر خوب که باباتو بردی استخر

کرگدن دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ق.ظ

آره ... نمی دونی چقد حال داد به جفتمون ...
خاک بر سرمون کنن که انقد دس دس می کنیم و گشاد بازی در میاریم و ایضن بی معرفتی و بی مرامی که بعدها حسرتشو بخوریم ...

حمیده دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ http://www.skamalkhani.blogfa.com

سلام

در مورد استخر رفتنتون بنویس باید خیلی با حال باشه . یه پسر با این سن و سال با پدرش بره استخر . حتما کلی سوژه اونجا شکار کردی.

آناهیتا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ق.ظ http://ana65.blogfa.com

الان دیدم.مرررررررررسی.از حمایتتون ممنون استاد

Helen دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.mydays-h.blogspot.com

امیدواریم حس و حالش بیاید زودتر. استخر با بابا،.. باید جالب بوده باشه.
مرسی. خوشحالم کردید و لطف دارید.

سهبا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

کی گفته آدم باید همیشه حس و حال و دل و دماغ داشته باشه ؟!!!

روشنک دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

باور کن چه مطلب فوق العاده باشه چ

روشنک دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

باور کن چه مطلب فوق العاده باشه چ

روشنک دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

وا ...چرا بقیه متن منو میخوره این بلاگ اسکای لوس!
بخ خدا دو بار نوشتم

روشنک دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

باور کن چه مطلب فوق العاده باشه چه معمولی من برا دیدن پیرهن زرد و سر بی موی کرگدن عزیز هر روز اینجام...
بمیرم واسه دل مریم... پاشو پیرهنتو عوض کن

حمید دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

- کاش زودتر راجع به این پست احسان جوانمرد بنویسی...دیر بشه دیگه فایده ای نداره ها!...

- خیلی دوس دارم ببینم درباره جنگ چی میخوای بنویسی...گمونم بیشتر از اینکه بری تو فاز تحلیل میخوای از نوستالژیهای جنگ بنویسی...درسته؟...

- آخ آخ!...این از هموناس که ننوشته میدونم بی نظیر میشه!...تا حست نپریده بنویس! از دست میره ها! سوژه فوق العاده اییه که انگار برای قلم تو دوختنش!...

lilita دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ب.ظ http://lilitaa.persianblog.ir/

امیدوارم تا حالا دیگه سرحال و قبراق با دماغی به غایت چاق پای پی سی نشسته باشید برادر

حمید دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

پی لینک نوشتهارو خوندم...
همه اش قشنگ بود...ولی چون الان تو فاز طنزای اینشکلی هستم از داستان دنباله دار م.مه های منیر خیلی خوشم اومد! انصافا طنز تلخ رو خوب مینوسه...امیدوارم فرصت کنم بعدیها رو هم بخونم!...و البته اینکه فرصت کنیم اینارو به خودشم بگم!

کرگدن دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ب.ظ

مُنیر یجورایی منو یاد ورژن مونث مملی میندازه !

حمید دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

راستی "روز کاریسگی" رو خوب اومدی!...
اول که وبلاگت رو باز کردم فکر کردم این کلمه که بولد کردی اسم یه نویسنده روسی یا اروپای شرقیه که میخوای یکی از کتاباش رو معرفی کنی!...یه چیزی تو مایه های داستایفسکی و مایاکوفسکی!...

بیخیال...اینروزا هم میگذره...همونطور که روزای دل و دماغ دار بودنمون گذشت!...

حمید دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:27 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

دقیقا!...من هم که منیر رو خوندم یه لحظه مملی خونم زد بالا!...
ولی خداییش کار نویسنده "منیر نوشت"ها سختتره... چون هم خانمه و هم نوجوان...نه یه بچه ای که هر حرفی میشه تو دهنش گذاشت!...جدا کارش قابل تقدیره...

نیما دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:43 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.persianblog.ir

سلام حضرت کرگدن ! جناب حضور کم رنگ مارا ببخشید ! این دانشگاه امان میگیرد از جان من دانشجو ! لینک ها را حتما شب میخوانیم !

حمید دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

جدا چرا بلاگستان امروز اینشکلیه!؟...شبیه دهات مصطفی ایناس که ادمایی که هستن هم صداشون درنمیاد!...
همون قضیه تاثیر روز جهانگردی که گفتمه ها!...تو حالا بخند!...

حمید دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:44 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

در این لحظه و وقت عزیز چهار نفر آنلاینن!...
برات جالب نیست بدونی این آنلاینهای همیشگی که معمولا زیر پنج نمیان کیا هستن!؟

حرفخونه دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:57 ب.ظ http://roro1.blogfa.com

ایشالا همیشه سرکیف و میزون باشید برای نوشتن تمام اون سوژه های توپی که مختص خودتونه.

م دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ

خصوصی داری اخوی

حمید دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:03 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

دیدی کامنتای بلاگ اسکای هم صفحه ای شده!؟...
پارتیت کلفته ها! اون از بدو ورودت که مدیران بلاگ اسکای با سند و مدرک بچه خوبی بودنشون رو ثابت کردن اینم از این!...من میگم بیا بگو مدیران بلاگ باید اسکای بچه تمام بلاگرهارو صبح ببرن مهدکودک شبا قبل از خواب هم ببرن دستشوری! خدارو چه دیدی! شاید گرفت!

دافی نگار دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.dufinegar.blogfa.com

شما همیشه عالی هستید خسته و سر حال هم ندارد... بازی شما را هم انجام دادیم

عاطفه دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:10 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

ایشاله دل و دماغت رو زود پیدا کنی..
در ضمن خوب بخوابی..

ققنوس دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ب.ظ http://raaderaastgoo.persianblog.ir

امیدوارم زودتر دل و دماغ سابق رو به دست بیارید . منتظر پستای زیباتون هستم.

آناهیتا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ب.ظ http://ana65.blogfa.com

سلام دوستان من در اولین تجربه وبلاگ نویسیم به بم بست خوردم.برام اخطار اومد خیلی ترسیدم از هر کس هم راهنمایی خواستم هیچکس نبود.بلاگمو حذف کردم.الان حالم به قدری بده که هر لحظه ممکنه بیهوش بشم اصلا انتظار همچین چیزیو نداشتم.از همتون ممنونم که مطالبمو خوندین نظر دادین.دلم برا همتون تنگ میشه.خیلی کم با هم بودیم ولی برا من سالها خاطره شد.خداحافظ

آناهیتا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ http://ana65.blogfa.com

شما برا من استاد باقی میمونین.نمیدونم امشب کجا بودین که فریادهای منو نشنیدین.من هیچی از این اخطارها و تهدیدها نمیدونم .

م . ح . م . د دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 ب.ظ http://grove.persianblog.ir

آناهیتا خانوم ، چه پیامی اومد ؟!

منم وبلاگم تو بلاگفا حذف شد ....

یعنی میخواین دیگه وبلاگ نزنین ؟! یعنی انقد سریع جا زدین ؟!

بلاگفا عادت داره ، برای من که اصلا پیام نداد ، یهو حذف کرد ...

هیشکی! دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام داداشی .شب بخیر .
آقا چند روزه که ما داریم مث سگ کار میکنیم .اما شکر راضییم.تا باشه از این خستگی ها!
دلم تنگیده براتون..هزااارتا.

مام دل و دماغ تایپیدن نداریم..نمی دونم چرا این پست آخریه قفلم کرده !

مرمر دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ http://marmar.blogfa.com

شبخیر .
منم برم این وبلاگا رو بخونم .

مکتوب دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ب.ظ http://maktooob.persianblog.ir

سلام .
اکشال نداره رفیق . درست میشه . باز مینویسی مثه پلنگ ...

شخص دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ب.ظ http://violin-words.blogfa.com

می خواااااااااستم کامنت بلند بالایی بگذارم ، ولی نشد !

فریق دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ب.ظ

آقا اگه این پس زمینه زرد رو تغییر ندی تا یکی دو هفته دیگه کل خواننده هاتون کور میشن. اون وقت مجبور میشی وبلاگ صوتی بزنی

محمد سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ

امتحان می شود

کرگدن سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ق.ظ

شرمنده آناهیتای عزیز ... مهمونی بودیم ... الان برگشتم خونه ... راستش چون واسه من از اینجور پیغاما نیومده تجربه ای هم نداشتم که در اختیارتون بذارم ... اگرم بودم لابد میگفتم دایورت کنید به جاهای لازم و بی خیالی طی کنید فوقش خودشون زحمت فیلتر یا حذف کردنش رو می کشن دیگه ! ... درسته که تجربهء بدیه همین اول کاری ولی فاجعه نیست خدایی ش ... چیزی که زیاده وبلاگ ! ... مجانیه دیگه ! فرتی یکی دیگه بسازید خب ! گور بابای گرداب و سرداب و سرخاب و سفیداب !! ... هوم ؟ ...

دکولته بانو سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ق.ظ

دکولته بانو سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:22 ق.ظ

دلم می خواد بیارم بالا...روی همه...همه...همه...حتی تو! که انقدر چوب بزرگواری و بخشش رو تو حلق! آدم فرو می کنی و همیشه حق رو به دیگران می دی و همیشه ازت تا حد لازم و غیر تابلو سواستفاده می شه...کاش انقدر خوب بودنو و خانومی آقایی کردن یاد نمی گرفتیم و می گفتیم آنچه نگفته بودیم رو...کاش خیلی زدتر از اینها یاد می گرفتیم بی خیالی رو...کاش خیلی زودتر از اینها می فهمیدیم فهمیدنی هارا که نفهم ترین آدمها خوب فهمیدندش...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.