آدمیزاد به کسر دال ...

آدمیزاد است دیگر

یکوخت دیدی 

یکی از همین روزها 

آمدم و اینجا نوشتم خدانگهدار 

بعد بقچه ام را  

زدم سر یک چوبدستی گره دار کج و کوله 

و انداختم روی دوش ام نزدیک گوش ام  

و رفتم برای همیشه ... 

نظرات 168 + ارسال نظر
بهار(سلام تنهایی) یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ب.ظ

اره دیگه ادمیزاد همینه ..منم دوست دارم گاهی اینجا رو تعطیل کنم ..کمتر میام تا دلتنگش بشم ..تا بیشتر بمونم ...

عاطفه یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

اون موقع که میخواستی وبلاگتو ببندی یادته؟ که پست سفید گذاشته بودی..
خب یعنی چی هی با احساسات ملت بازی میکنی و این همه سینه چاک و عاشق کرگدن رو میخوای آواره بکنی؟
خب کمتر بنویس.. کمتر سر بزن.. اما بنویس.. سر بزن.. باش..
شوما میدونی چند تا دوست و رفیق وبلاگی داری؟ حالا بگو دوستیشون یک طرفه اس ! بگو به من چه اونا با من دوستن من که با اونا دوست نیستم ! اما خدا رو خوش نمیاد.. بذار این جا باشه و تو براشون بنویسی..

بهار(سلام تنهایی) یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ

اینم یه حس چند روزه ست دیگه اره ؟؟؟

عاطفه یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:09 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

حتمن الان داری میگی این فنچ رو ببین برا ما زبون درآورده !
من نظرموگفتم.. البته شما شهریاری ! پیامبر صد و بیست و چهار هزار و یکمی ! صلاح مملکت خویش خسروان دانند

عاطفه یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

ولی اگه رفتی خیلی بدی

کیامهر یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

می دونی محسن
اینا همش از اثرات پیریه
به این میگن بحران میانسالی
تا دیروز می رفتی دم مدرسه دخترونه وامیستادی با تاکسیت
سوت بلبلی می زدی می گفتی آبجی برسونمت ؟

الان دخترای همسن و سال نینا (یعنی خیلی دیگه سن و سال دار ) وقتی تاکسیت رو می بینن میگن عمو جون شما با این سن و سالتون چرا دارید هنوز کار می کنید؟

خب حق داری دیگه
بحران زده میشی
میای تلافیشو سر این بچه های بینوای بلاگستان که اینجا خونه دلشونه در میاری

کرگدن یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ

سه تا آیکون قهقهه پرشین بلاگی !!!

کیامهر یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

به نظر من همه این مشکلات با یه گلریزون اساسی وبلاگی حل میشه
تو هم که خدای بازی هستی
مردم چه می دونن
یه بازی وبلاگی راه بنداز به اسم
کی از همه دست و دلباز تره
شماره حسابت رو هم بذار بگو مال یه موسسه کودکان بی سرپرسته
هر کی بیشتر کرم داره بیشتر پول بده
بعدم پولا رو میزنی به جیب میری هاوایی عشق و حال
حالا اگه حال نداری بری راه دور
بیا پیش خودم یه هفته بزنیم برقصیم و خوشی کنیم
با بقیه پولش هم برو مو بکار رو کله کچلت
تا مشکل بحران میانسالیت هم حل بشه
دیگه راهکار از این بهتر؟

کرگدن یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ

حالا تو بنداز به شوخی اخوی کیا جان
ولی خوب که نیگا کنی همینه ...

کرگدن یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:31 ب.ظ

حالا دیگه از قبل واسه من کامنت طولانی تایپ می کنی و تیکه تیکه و فرت و فرت سند میکنی که بگی خیلی پرفشنالی بچچه ؟!

کیامهر یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

بابا جان من خودم دو هفته است هر شب ساعت ۱۲ آپدیت می کنم
سر کار مثل عملیا همش چرت می زنم
میام خونه هم سلام علیک نکرده میرم پای نت
که کی کامنت گذاشته
کی آپ کرده
چند تا بازدید دارم
وسط شام و توی حموم و روت به دیوار توی توالت هم دنبال سوزه می گردم واسه پست
الان که فکر می کنم می بینم
با این روال نهایتا تا ۴ ماه دیگه
از چاقی مفرط و سرطان ریه و بی خوابی خواهم مرد

خب معلومه تو بعد ۱۰ سال وبلاگ نویسی باید خسته باشی

با حمید موافقم
یه استراحت کن و با برنامه ریزی بنویس
اینطوری خستگی نمی مونه تو تنت به خدا

کیامهر یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ب.ظ

جیگرتو
پروفشنالتم به مولا
بد میگم بگو بد میگی

کرگدن یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ

منم که تمام این ده سال رو هر شب ننوشتم شاید یکی دو ساله که اینجوریه ولی حق با توئه ...
ضمن اینکه خستگی من همش مال وبلاگ نیست که ... روزمرگی ها و مشکلات و ناملایمات و از این مزخرفاتی که همه دارن دیگه ...
درست میشه ... بی خیال !
مرسی از همه تون ...

کیامهر یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

معلومه که درست میشه
باید درست بشه
درست نشه چه خاکی به سرمون بریزیم؟
بیخودی نیست که شهریار بلاگستانی
تو شاد باشی همه شاد میشن
تو دپ بشی بلاگستان دپرس میشه
اینارو راست میگم به خدا
یادته روزایی که بازی میذاشتی
چه حال و هوایی داشت ؟
همه خوشحال و سرحال میشدن به خدا
تو بزرگ جمعی محسن
اگه غم و غصه هم داری
واسه اینهمه آدم که دوستت دارن
تو رو خدا بروز نده
می دونم سخته ولی بریز تو خودت

حال هممون امروز گرفته بود
جون هر کی دوست داری دیگه از این شوخیا نکن

ok ?

نیما یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogfa.com

من خودم و دارم جر میدم که این ملت غمزده رو با هزار التماس به یه لبخند زدن راضی کنم اما میبینم که کرگدن خان حرف رفتن داره ! داداش بزرگتر ما این حرفا دیگه چشه ؟
کوتاه بیا جان مولا !
دل ما دیگه بندی نداره که بخواد با دیدن پست رفتن کرگدن بندش پاره بشه ! جون ممد همین که خدای نکرده و بنده ی کرده ، بنویسین که رفتی ، این دل مثل شلوار بی کش میفته و آبروی ما میره !

جان مولا نرو که اخوی کیا غمگین میشه و ما ماتمزده !

شب عالی متعالی !

روشنک یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

من خیلی خیلی سرحال شدم(ایکون راه انداختن بزن و برقص)
مرسی عمو کرگدن
مرسی مرسی مرسی

من و من یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ

من با کیا موافق نیستم که بریزی تو خودت برای دیگران.
هر طور که راحتی اونجوری باش ما هم خودمونو تطبیق می دیم. دلیلی نداره به خاطر ما به خودت فشار بیاری

نینا یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ

آقا من با گل ریزونه کیامهر خیلی موافقم
من حاضرم

نینا یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

خوب کی انجام بدیم این کارو
آقا بییین اصلا یه جزیره به نامتون کنیم

نینا یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

در ضمن این کیا مهر چرا هی به من گیر میده
خدایی چرا؟؟؟؟؟
کیامهر
یکشنبه 25 مهر ماه سال 1389 ساعت 9:26 PM
می دونی محسن
اینا همش از اثرات پیریه
به این میگن بحران میانسالی
تا دیروز می رفتی دم مدرسه دخترونه وامیستادی با تاکسیت
سوت بلبلی می زدی می گفتی آبجی برسونمت ؟

الان دخترای همسن و سال نینا (یعنی خیلی دیگه سن و سال دار ) وقتی تاکسیت رو می بینن میگن عمو جون شما با این سن و سالتون چرا دارید هنوز کار می کنید؟

خب حق داری دیگه
بحران زده میشی
میای تلافیشو سر این بچه های بینوای بلاگستان که اینجا خونه دلشونه در میاری

م. غریبه یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ب.ظ http://m-unknown.persianblog.ir

بله خوب از آدمیزاد هر کاری بر میاد!

کاتیا دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ http://oldgirl.blogfa.com

شما این قدر صادق و صمیمی با دوستات هستی که من بفهمم ظاهرا دلت برای بعضی دوستات تنگ شده و این که...
اینجا بوی غم میاد...
بوی یک ناخوشی...
یک جورهایی...
کاری نمیتونیم بکنیم جز این که آرزو کنیم همه چیز ختم به خیر شه .

کیامهر دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

پست نینا رو بخون محسن
خیلی خوب نوشته
با این سن وسالش بنده خدا این وقت شبی سنگ تموم گذاشته

دکولته بانو دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ق.ظ

سلام...اولا که غلط می کنی...
دوما که تو وبتو به من ترجیح میدی!!!...بری که می میری خره!
سوما که بازم غلط می کنی...
چهارما که خوب می شی...این مریضی و اتفاقات اخیر خیلی داغونت کرده...می گذره...خوب می شی...هممون خوب می شیم...
پنجما که بازم غلط کردی...
ششما که می دونی که از این مدل آپ کردن خودتم خوشت نمیاد...
هفتا که بازم غلط کردی!!!!!!!

دکولته بانو دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ق.ظ

جیگر خودتو خاطرخواهات بزرگ بلاگستان...

مریم عندلیب دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:54 ق.ظ http://www.hezaardastaan.persianblog.ir

جتما باید بنویسم که یکی از دلخوشیهای من باز کردن هر روزه ی صفحه ی توه؟؟ ... ببین چقدر راحت حال آدم رو می گیری ....

سمیرا دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

آدمیزاد نه کرگدن!

نینا دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:35 ق.ظ http://taleghani.persianblog.ir

گفتم اگر بازی کنی اونم با وبلاگ خودت حال و هوات عوض بشه
اگرم نخواستی فحشم بده
1) اگر وبلاگتان آدم بود چه جنسیتی داشت ؟ دختر یا پسر ؟ (این موضوع ربطی به جنسیت صاحب وبلاگ ندارد
2) وبلاگتان کدام یک از اینها است ؟ خودتان یا فرزندتان یا همسرتان؟
3) بدون توجه به مدت زمانی که از عمر وبلاگتان می گذرد ، وبلاگتان را در کدام مقطع از زندگی می بینید ؟ کودکی ، نوجوانی ، جوانی ، میانسالی یا پیری ؟
4) چهره ی وبلاگتان را بعنوان یک آدم تصور و توصیف کنید . از رنگ چشمها و قد و رنگ پوستش گرفته تا لباسهایش ! (این مورد نیز هیچ ارتباطی با چهره و مشخصات صاحب وبلاگ ندارد .)
5) به ترتیب بگویید مغز ، قلب ، دهان ، پا ، چشم و گوش وبلاگتان کدام قسمت های آن هستند ؟
مغز :
قلب :
دهان :
پا :
چشم :
گوش :
6) فرض کنید وبلاگتان می تواند ازدواج کند ! آنگاه با کدام وبلاگ ازدواج می کرد ؟! (لطفاً از این قسمت سوءِ برداشت نشود .)

فرشته دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ق.ظ http://surusha.blogfa.com

دلتنگیهای آدمی را باد ترانه ای میخواند..
رویاهایش را آسمان پرستاره نادیده میگیرد..
و هر دانه برفی به اشکی نریخته میماند..
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است..

جناب شهریار..در این سکوت حقیقت ما نهفته است..

این دلتنگیا و این مشکلات برای همه هست..ولی من خودم هر وقت که بلاگ شما رو باز میکردم با روحیه بهتر میرفتم سراغ مشکلاتم..

بمون...یکم استراحت کن..برگرد..

تیشتریا دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ق.ظ

ما هم از این آدمیزاد بازیها زیاد در میاوریم. فک کنم برای این هوای گرفته و سنگین پاییز باشه. آدم بخواد نخواد تیریپ دپسردگی و غم برمیداره. این روزها هم بگذرد همچین که نفهمی چطور اومده و رفته. باور کنید منم اگه اینقد طرفدار داشتم هر سه تا بلاگمو هر روز آپ میکردم!

lilita دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ http://lilitaa.persianblog.ir/

این روزها یه جوراییهمش از رفتن مینویسید. چرا؟؟؟

زن ذلیل دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ http://1zanzalil.persianblog.ir

هیچ همدمی بهتر از وبلاگت پیدا نمیکنی پس حواست باشه به خودت ضدحال نزنی

سهبا دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . یه بار دیگه فقط کامنت آقای سعادت رو بخونین آقا محسن ! فکر کنم حرف نهایی رو ایشون زدن به شما !

کویر دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ق.ظ http://iran-poem.blogfa.com

ساده است ستایش گلی
چیدنش
و از یاد بردن که آبش باید داد.
--------------------------------
ارزش گل تو به قدرعمری است که به پاش صرف کرده ای. تو تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلی کردی، مسئولی.

هیشکی! دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 ق.ظ

سلام.داداشی خوبی‎‏ چرا آپ نمیکنی .چرا دیگه به وبلاگم سرنمی زنی خب.چی شده آخه.مگه تو کرگدنی نیستی که تنها سفر نمی کنه؟! پس مام میایم ..
گوربابای احساسات ..وابستگی ..دل صاب مرده..
این رسمشه تاواریش

دافی نگار دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ

حتی فکر ش هم آدم را اذیت می کند که تو در وبلاگستان نباشی.... از این شوخی ها نکن محسن خان... دلم بدجوری برای یه پست کرگدنی اصیل تنگ شده... زودتر به حالت قبلی برگرد و همون باش که هستی.....

فاطـــمهانتــــــظار دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ق.ظ http://www.FatemeEntezar.com

سفر اینطور مواقع عالیه بخصوص پاییززززززززز

عاطفه دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:29 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

سلام..

آلن دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ

علیک سلام ..

حمیده دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.skamalkhani.blogfa.com

بازی جدیده ؟؟؟؟

منیژه دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ب.ظ http://nasimayeman.persianblog.ir

تو هیچ وقت این کار و با دل ما نمی کنی....

نیمه جدی دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ب.ظ

خب چرا اول صبحی ( من الان بیدار شدم !) حال آدمو می گیرین آخه ! خب چرا ادمو مجبور می کنین برای چندمین بار اعتراف کنه که هر روز اولین کارش تو فضای سایبر ! سر زدن به شهریار کرگدنه؟ ! حتی اگه دارو هایی که خورده گیجش کرده باشن !حتی اگه حوصله ی معمولی ترین کارارو نداشته باشه!حتی اگه...
پس به خاطر همه ی اینایی که گفتم : لطفا تظاهر کنید خوبید... تظاهر کنید اوضاع آنقدر ها هم که امثال من فکر می کنند بد نیست... لطفا تظاهر کنید خوبید....

غزل دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:54 ب.ظ http://delneveshtehaye22.persianblog.ir

روزنویس دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 ب.ظ http://mydays.persianblog.ir

خب آره شدنش که میشه ولی چرا؟

حمید دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

حمید باقرلو! : تو که هنوز تو فاز دپی!...بنویس دیگه بابا دلمون گرفت!...عروس هم بودی با اینهمه زیر لفظی تا حالا چپیده بودی تو حجله!

(خسرو معتضد باقرلو در کتاب پلی در ماتحت تاریخ! : البته این رسم که برای ورود به حجله کسی زیرلفظی طلب کنه هیچ جای تاریخ نبوده! نگارنده کامنت وابسته به انگلیس بوده و از شخص اشرف پهلوی دستور داشته! یه آقایی هم اونجا بوده به اسم "کیامهر قوام" که سر قضیه مصدق تو خونه شون نشسته بوده که هیچ ربطی به این قضیه نداشته! اینو تو هیچ کتابی ننوشته و فقط من میدونم!...حالا تو برنامه بعد یه سری آدمای دیگه ای که کسی نمیشناسه رو هم معرفی میکنم!)...(آیکون تیتراژ پایانی!)...

حمید دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:06 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

خدایا خودت شاهد باش که با این حال داغونم چقدر بانمک بازی دراوردم که این کرگدن چوب گره دارشو از بقچه اش بکشه بیرون و برگرده سر وبلاگش!...

آلن دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:07 ب.ظ

آففرین حمید.

خیلی خوب بود. کلیاتی شاد شدم.

کرگدن دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:09 ب.ظ

(( ... چقدر بانمک بازی دراوردم که این کرگدن چوب گره دارشو از بقچه اش بکشه بیرون و بکنه یه جای دیگه ش !! )

ghoghnoos دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:09 ب.ظ http://ghooghnos0.blogfa.com/

خداحافظی تلخه

پسر آبان دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:16 ب.ظ http://abanility.blogsky.com

آقای محسن خان باقرلو
اصلا مگه وبلاگستان بدون شما میشه
لطفا سریع برگردید
سریعه سریع
خواهشا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.