چند دقیقه پیش داشتیم با مریم و وحید و محبوب از خانهء مهدی پژوم برمیگشتیم ... تهران نیمه شب با بکگراند مه و آسمان سرخ و ریزبرف ... خیابانهای خلوت سگ پر نزن و صدای موزیک ... هی خیابان هی آسفالت هی چراغ قرمز هی ساختمان ... توی آینه محبوب و وحید را نگاه می کنم صدای ضبط را کم می کنم و می گویم : محبوب تهران شهر بی هویت اما جالیه ، کسایی که شهرستان زندگی میکنن وختی یه مهمون تهرانی دارن طفلکا همش استرس و عذاب وجدان دارن که نکنه یه وخت خدای نکرده همهء جاهای دیدنی شهرشونو نشون مهمونشون نداده باشن ... اما یه تهرانی هیچوخت همچین حسی نداره چون تهران هیچچی نداره ... همش همینه ... هی خیابون هی آسفالت هی چراغ قرمز هی ساختمون ... ولی باحاله !