یک چند شماره ای دیگر ...

1- آن خبر گنده و حدوث عظیم که چن روز پیش عرض کردیم این بود که هفتهء پیش ما با رئیسمان حرفمان شد و دعوا کردیم و صدایمان را برای هم بردیم بالا و الفاظی که نباید به کار بردیم و دست آخر اینجانب یک لگد زدیم زیر ماتحت یکسری پروژکتور و جعبه و یونولیت که وسط شرکت ولو بود و ژیلهء مان را تن کردیم و کیفمان را ورداشتیم و زدیم بیرون و دیگر مراجعت نکردیم ! ... یعنی بعد از حدود چهار سال کرگدنحمالی در آن شرکت ، بلاخره به اینجایمان رسید ( دقیقن اینجا ها ! ) و ترک کار کردیم عینهو ترک زمین که سه هیچ به نفع تیم حریف محسوب می شود ! ... یعنی خلاصه بیکار شدیم سر سیاه زمستان با چن سر عائله و چن تا بچچهء قد و نیمقد ! 

2- پریشب وختی ایرن سرپا و سرحال از در خانهء کیامهر اینا وارد شد انگار دنیا را به من دادند ... خدا شاهد است دارم راستش را می گویم شاید بخندید ولی از خوشحالی بغض داشتم ... بعد هم که در اثنای مهمانی محسن گفت و خندید و رقصید ، این خوشحالی و بغض مکرر شد ... 

3- کیامهر توی وبلاگش یک چت روم راه انداخته که فک میکنم کار جالب و مفیدی باشد برای ایجاد صمیمیت بیشتر بین بچچه ها و مهم تر از آن حذف کامنتهای غیر ضروری سلام علیکی و چت کامنتی که بنظرم خیلی وختها به فضا و حس مطلب و پست نوشته شده لطمه می زند ...