بنظر من شاکلهء آدمیزاد حاصل رسوباتِ تجربه ها و خاطره ها و حادثه های ریز و درشت زندگی ش است ... عینهو یک قالب که نم نم توش بتُن بریزند از مچ پا و بیایند بالا تا برسند به پیشانی و فرق سر ... هر اتفاق و هر تجربهء تازه ظرفی کوچک است که ریخته می شود به بودن آدم ... ریخته می شود و می سازد آدم را حتی اگر خودش نفهمد و اصلن توی باغ این حرفها نباشد ... می سازد ... بد یا خوب ... خیر یا شر ...  

می سازد   

-

آجُر  

به  

آجر ...  

-

آجُر  

به  

آجر ...   

- 

*** 

پی فتوبلاگ نوشت : 

عصر پاییزی و شهر ، غرقِ نارنجی ها ...