-
یادمان های ابدی
جمعه 31 تیرماه سال 1390 13:08
دیشب رفتیم به یک مراسم سالگرد ازدواج ... همه چیز عالی بود ... غم و غصه های آدم هرچند موقت گم میشد لای آن همه نور و رنگ و رقص و هلهله ... خوردیم و نوشیدیم و رقصیدیم بیحد ... آنقدر که محسن باقرلوی معمولن آرام و خیر سرش متین رفته بود بالای صندلی میرقصید ! درست آن لحظه ای که مطمئن بودی دست هیچ غم و غصه ای به هیچیک از این...
-
ضدحال !
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 19:00
خیلی ضدحاله وختی صب داری از خونه می زنی بیرون انگیزه نداشته باشی کارتتو از روی جاکفشی ورداری بس که پر از خالیه !
-
ترین های گینس باقرلو !
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 20:34
۱- بیشترین زمانی که یه کله خواب بودم ؟! دوران سربازی دو روز متوالی بر اثر خوردن قرص آمی تریپ تیلین بعد از تصادف با موتور ! . ۲- بیشترین زمانی که حموم نرفتم ؟! حدود دو ماه دوران آموزش سربازی توو گرمای ۵۵ درجهء تابستون اهواز ! . ۳- بیشترین پول نقدی که دستم بوده و البته مال خودم بوده ؟! پنج میلیون تومن ! . ۴- بیشترین مدت...
-
من ، اون دختره و راننده تاکسیا
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 23:59
چن وخته که خونه ادکلن ندارم ... یعنی داشتما ولی بردم شرکت واسه لحظاتِ بعد از سیگارای روی پشتبوم شرکت چون ضایع س جلوی همکارا و استادا و دانشجوهای اناث و ذکور قدیم و جدید ! ... هفتهء قبل یه روز مرخصی گرفتم واسه کارای ماشین و تاکسیرانی ... چون چن روز قبلش بازرس تاکسیرانی توو جمهوری جلومو گرفته بود واس خاطر قدیمی بودن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 23:39
. یه روزی میاد که نمی دونیم چی هستیم ... .
-
جهت خالی نبودن عریضه !
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 01:34
پیش نوشت : امروز رو خیر سرم مرخصی گرفته بودم ! ولی از صبح تا ساعت پنج و نیم بعد از ظهر درگیر کارای ماشین بودم ... دارایی ... تاکسیرانی ... شهرداری ... تعمیرگاه ... عصری آسفالت و داغون و جنازه رسیدم خونه دوش گرفتم و خوابیدم ... خلاصه که روز مرخصیم اینطوری به چیز رفت ! ... به چیز دیگه ! می خواستم درباره حواشی امروز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 23:32
می آمد از برج ویران مردی که خاکستری بود خُرد و خراب و خمیده تصویر ویران تری بود مردی که در خواب هایش همواره یک باغ می سوخت ...
-
آب در هاون شلپ شلپ
شنبه 18 تیرماه سال 1390 23:31
این یارو مرآتی رفته در سطح شهر دارد گزارش می گیرد با موضوع مهمانی بزرگ ... پیشواز رفته برای مهمانی خدا رمضان المبارک ... مردم هم در تحویل دادن همان حرفهای کلیشه ای همیشگی از اعماق تهشان سنگ تمام می گذارند ... کلهم اجمعین از تغییر و تحول می گویند ... یک آخوند بامززه هم آن وسط مسطها داش مشتی وار حرف می زند از رابطهء خدا...
-
آروم ولی عینهو بازار مسگرها
شنبه 18 تیرماه سال 1390 01:06
همیشه وختی به این فک می کنم که توو این خونهء مجازی ده ساله که دارم می نویسم اولش شوکه میشم ... باورم نمیشه ... چون خدایی ش ده سال یه عمره ... حتی یه وختایی با خودم میگم ایییین همه پست و مطلب ( گیرم مزخرف و چرند ) رو از کجات درآووردی و نوشتی ؟ ... راستشو بخواید انصافن تا همین اواخر همیشه نوشتن برای من ساده ترین کار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1390 12:41
. . گوشه جعبه گنج بچگیا...مدال هجده عیار رفاقتمون...یه تشتک طلایی... . .
-
یک قطعهء نوستالژیک از کودکی
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 21:56
-
گیجمستخراب
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 23:30
۱- افسوس که همه چی می تونست اینجوری نباشه که هست ... . ۲- باد که بکاری طوفان درو می کنی این ضرب المثل مال زمونیه که هنوز سونامی کشف نشده بود ... . ۳- سلامتی ساقی بریز قلمبهء قدیمی اون پیک آخر سگ مصصبو ... .
-
مارمولک های غیر قابل مهار !
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 22:53
توی ولگردی های مجازی خوندم که : (( دانشمندان ناسا یک روش غیرمعمول برای غلبه بر گرمای کره زمین پیشنهاد دادن و اونم اینه که کره زمین رو به یک منطقه خنکتر حرکت بدن ! این ایدهء عجیب زائیده ذهن مهندسان ناسا و یکسری از اخترشناسان آمریکائیه که معتقدن این روش در حدود ۶ بیلیون سال به عمر سیاره ما اضافه می کنه ، اونها برای این...
-
برای شصت و یکی شصت و یک ساله !
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 00:06
نسل جدید کللن کم حوصله است ... اعصاب ندارد ... حس و حال ندارد ... یکی از نمودهای این بی حس و حالی در فقرهء مهمان و مهمان نوازی ست ... خیلی واضح است روند رو به انقراض مهمانی های دور همی فامیلی و سفره های پهن شده از این سر خانه تا آن سر ... البت درام شدن اوضاع مادی مردم در عصر یارانه و صدقهء دولتی هم بی تاثیر نیست ولی...
-
لالمانی
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 22:47
حالا درست که اسم اینجا روزنوشت های کرگدن است بود ولی دلیل نمی شود که من حق نداشته باشم بعضی وختها که حرفی برای گفتن ندارم لالمانی بگیرم ...
-
جرس جر خوردن !
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 00:22
بچچه که بودیم کم مریض می شدیم ... یعنی اگر سرماخوردگی را مریضی حساب نکنیم راستش اصلن مریض نمی شدیم ... و حالا سی سال از آن سالها گذشته و بدنمان عینهو پیکان تهران جیم دارد نم نم به روغن سوزی می افتد ... کله رو به طاسی ... شکم روز به روز برآمده تر و گنبدی تر ... دندان ها رو به خرابی ... قلب و ریه و حنجره خفقان گرفته از...
-
گره کراوات های پانزده ساله !
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 00:12
دیشب عروسی پسردایی مریم بود و امشب عروسی یکی از همکاران شرکت ... هفت اجدادم آمد جلوی چشمم دیروز و امروز بس که بیخوابی کشیدم و رانندگی کردم حدود ۲۰۰ کیلومتر ! ... جفت مراسمها را با لباس اسپرتِ یقه تا حوالی ناف باز رفتم البت با چاشنی کفش نوک قایقی عروسی م که تنها کفش مردانهء مجلسی ای ست که دارم و از عروسی خودم به بعد...
-
کار سخت فقط معدن نیست والّا !
جمعه 3 تیرماه سال 1390 21:28
ظهر رفتیم سپهسالار برای خرید کفش تازه چون ظهر بود هنوز خلوت بود و خیلی از مانکن ها از زیر باد کولر و چیلر بیرون نزده بودند ! با اینحال ماشالا چه تیریپهای خفن و گشت ارشاد بیا منو بگیری ، سنگفرشهای سپهسالار را مفتخر به قدوم خود کرده بودند ! داشتم فک می کردم این جوجه فروشنده های فشن چشم از حدقه بیرون زده طفلکها باید سختی...
-
و در آغاز پیشی بود ... !
جمعه 3 تیرماه سال 1390 02:41
یکی از دوستان عزیزم که خیلی هم دوستش دارم و پسر نازنینی ست چن روزی ست وبلاگی ساخته با عنوانِ پیشیانه ( تو چه می دانی پیشی کیست ... ! ) و با اسم پیشی می نویسد انصافن قلم خیلی خوب و روان و محکم و پخته ای دارد انقدر که بعد از خواندن پست افتتاحیه اش متعجب شدم ! با اینکه می دانم به من ربطی ندارد اما راستش فکر می کنم برای...
-
آوازهای سرزمین کودکی ام
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 19:32
اینجا را احتمالن دیده اید لینک را برای آنهایی می گذارم که ندیده اند و نشنفته اند : آلبوم صوتی خاطرات کودکی .
-
یا قناعت پر کند یا ... !
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 22:24
دارم از خیابان رد می شوم پیاده ... از روبرو یک خانم محترم دافی خرامان خرامان دارد می آید ... یک پراید مشکی که سرنشینانش کاملن مشخص است زن و شوهر هستند سر می رسد و سرعتش را کم می کند ... آقای راننده محو خانم محترم داف شده است انقدر که نه من را با این هیکل صد و پنج کیلویی می بیند و نه نگاه های زیرچشمی و خشمالود زنش را...
-
ضیافت تک نفره ...
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 00:24
1- بعد از نگارش حذف شد ( پنج خط ) ... . 2- ایضن شمارهء یک ( سه خط ) ... . 3- چن تا از ما چن تا از ضیافتهای تک نفرهء فراموش نشدنی مان را مدیون این مرد هستیم ؟ ... انصافن اگر ایرج جنتی عطایی اسطوره ای تکرار نشدنی نیست پس چیست ؟ : ای ماه بانوی غزل ٬ زیبای پشت پنجره رویای من تن تو رو ، امشب به سرقت می بره مهتاب و موسیقی و...
-
خوشم میاد بدم میاد ( ۱ )
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 00:24
این یه بخش ثابت جدیده که ممبعد چن وخت یه بار اینجا خواهید خوند ! : . خوشم میاد : ۱- از معجون چای و عرق نعنا که تازه طعمشو کشف کردم ! ۲- از چش توو چش شدن یواشکی با منشی های خوشگل مطب ها ! ۳- از سیاه شدن دست چپم که موقع رانندگی همیشه بیرون میذارم ! ۴- از مرور کردن خاطرات پشت بوم خوابیدن های شبای تابستون ! ۵- از حس خنکی...
-
تعظیمی با کلاهِ پردار
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 00:15
مریم برای هفتیمن بار متوالی در کلاسهای آلمانی ش تاپ استیودنت شده ... اینجوری که بنویسیش می شود یک خبر یک جمله ای ساده ... ولی انصافن در هیچ زمینه ای شوخی نیست هفت بار متوالی شماره یک بودن ... یعنی حدود دو سال بهترین بودن بین بچچه های عشق آلمانی که هرکدام با کلی امید و آرزو و هدف آمده اند وخت و انرژی گذاشته اند و سر آن...
-
تیزی
جمعه 27 خردادماه سال 1390 18:53
چند روز است که بلافاصله تا می خوابم خواب چاقو کشی می بینم یا دارم می زنم یا دارم می خورم ... . حتی نمی شود گفت ( خیر باشد ) چون توی چاقوکشی هیچ خیری را نمی توان متصور شد ! .
-
انشای شانزه لیزه
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 17:47
ظهر زوالهء روز تعطیل با مریم زدیم بیرون که لباس مجلسی بخرد برای عروسی امشب خواهر دوستش ... تقریبن مطمئن بودم که غیر ممکن است این ساعت از روز تعطیل که رسمن از آسمان آتش می بارد جایی باز باشد ولی باز بود ! ... پاساژ شانزه لیزه جای سوزن انداختن نبود ... لبالب بود از زنها و دخترهای در جستجوی لباس ... و مردهای خسته و...
-
خرابترش نکن بچچه !
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 23:52
بنظر من آدم هر طور شده باید با قیافه و اندام و شکل و شمایل خودش کنار بیاید ... خب یعنی چاره ای جز این هم نیست ... وختی کچلی یعنی کچلی و باید بدون دست و پا زدن بپذیری ... وختی ژن چاقی داری یعنی داری ... وختی قد کوتاهی ... وختی دماغت بزرگ است ... وختی جنس و مدل موهات چپر چلاغ است ... وختی عرض شانه هات از کمرت کمتر است...
-
از سردرد سه روزه تا خانم اووووو.F !
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 23:28
سه روزه که سردردای بدی دارم ... هی می گیره و ول می کنه ... از اونجا شروو شد که پریروز صب بیدار که شدم سردرد داشتم ... طرف راست صورتم ... پلک و ابروم و قد یه کف دست اطرافش ... یه درد ناجور درست شبیه اینکه مشت خورده باشه اون قسمت از صورت ... دست که زدم زُق زُق میکرد ... گفتم شاید توو خواب وختی چرخیدم سمت دیوار با مغز...
-
چیکاره ها ...
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 00:07
سالها گذشته ... از هر زمانی که فکرش را بکنی سالها گذشته ... از دبستان ... از دبیرستان ... از سربازی ... از دانشگاه ... سالها گذشته و هر کدام از ما کوچولوهای آن سالیان دور که حالا برای خودمان آدم گنده ای شده ایم مشغول یک کار و شغلی هستیم ... کاش میشد با همه بچچه های تمام این سالها یکجا جمع شویم و از شغل امروزمان بگوئیم...
-
سفرنامهء بابلسر
جمعه 20 خردادماه سال 1390 18:49
بیراه نیست این خطه را بهشت نامیدن ... - نمی شود قطار سوار شد و این ژست را نگرفت ! - و ایضن این ژست را ( البت اگر زوج باشی ! ) - لمیدن در صندلی های قرمز رنگ کنسرت تتق تتق ... - وزیدن نسیم رفاقت به خواب عرق کردهء تاواریش ... - مجموع پهنای رولی و مهدی را با کرگدن مقایسه کنید ! - اعتماد به نفس ( نفر سوم از راست ) ! - دل...