-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 خردادماه سال 1390 14:36
. . . دارم سفرنامهء مصوّر بابلسر را درست می کنم ... حدود پنجاه تا عکس ... یحتمل کار خیلی وخت گیری خواهد بود لامصصب ! ولی فک کنم به زحمتش بیرزد ... . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 خردادماه سال 1390 02:35
. تو از قبیلهء لبخند من از قبیلهء اندوه . فضای فاصله صد آه فضای فاصله صد کوه .
-
صد تا کمرنگ ، کمرنگ تا صد ...
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 00:16
کیامهر یک پستی داشت دربارهء پاک کردن شماره های قدیمی از روی گوشی ش که الان حال ندارم بگردم لینکش را اینجا بگذارم ممباب رعایت کپی رایت و اینها ... . قضیه از همین امروز صبح شروع شد ... صبح توی ماشین نمی دانم چطوری شد که با حمید صحبت کشید به شماره های توی گوشی ش و سبک خاص و منحصر به فردی که برای سیو کردنشان دارد ......
-
بازگشت به خویشتنگاه
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 06:04
۱- ما برگشتیم بی سیگار و بی پول ۲- عوضش با یک من ریش عینهو رابینسون کروزوئه با کلی تجربه های نو ۳- و با کلی خاطره های تاواریشانهء آبی آسمانی تا همیشه ۴- جای همگی تان خالی بود و سبز ۵- جددن امیدوارم به همه خوش گذشته باشد این تعطیلات ۶- آن قضیهء آپدیتِ اتومات شوخی بود ، پستها را قبلن نوشته بودم و آنجا با گوشی آپ می کردم...
-
یواشکی بذار کسی بو نبره
شنبه 14 خردادماه سال 1390 12:11
اگر محاسبات ما درست درآمده باشد امشب از سواحل نه چندان نیلگون دریای خزر برمی گردیم و حکمن از امشب دوباره طبق عادت مالوف درخدمت اسلام و مسلمین خواهیم بود . اینطور وختها من همیشه یکجور ذوق غیر قابل وصفی دارم . سفر هرچقدر هم خوب باشد و آدم خوش خوشانش بشود بعد از چند روز دیگر آدم دل و دماغ ندارد و دلش برای خانه و آشیانه...
-
سه تصویر از ترافیک کلانشهر
جمعه 13 خردادماه سال 1390 15:30
تصویر اول : داشتم از شرکت برمی گشتم خانه ٬ نزدیکی های نواب توی ترافیک صحنه عجیبی دیدم که مرا مشغول خودش کرد . یک موتور سوار کنار خیابان از موتورش پیاده شده بود و داشت موتور را پیاده راه می برد . خانمش که یک زن چادر به سر بود ترک موتور نشسته بود و مرد عرق ریزان و خسته داشت موتور را توی سربالایی هل می داد . پشت لباس مرد...
-
دریا شو عزیز !
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 19:36
آدمی گاهی وخت ها دوست دارد برود یک گوشه ای خودش را گم و گور کند . بهترین جا اینجوروخت ها دل طبیعت است . جنگل و کوه و دشت و بیابان و دریا ... این وسط بعضی ها بعضی را بیشتر دوست دارند و ترجیحش می دهند ... یکی دل به کوه می سپارد و یکی خودش را توی جنگل گم می کند . یکی توی بیابان رها می شود و یکی دل به دریا می زند ....
-
اَوَلشمه آدام !
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 00:47
نیم ساعت پیش پی ام سی داشت یک کیلیپی پخش میکرد از یکی از این جوانکهای امروزی که خوانندهء افتخاری اش هم یک خانم جوانی بود که اووووووو...ف ! ... لوکیشن لب دریا بود کنار یک قایق چوبی کهنه و شکسته و داغون و مضمون ترانه هم هجر و فراقنامه ای بود از زبان یک عاشق جر خورده ... خانم جوان فوق الذکر خیلی زیبا نبود ولی به شددت خوش...
-
گر می نمایی مردانه بنما !
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 22:15
این فقرهء رونمایی از خویش و قضیهء چهره و عکس و اینها هم در دنیای مجازی علی الخصوص فیس بوک برای خودش داستان جالبی ست ... طرف می بینی توی وبلاگش اسم مستعار دارد از اعضای KGB خفن تر و مرموزتر آنوخت می روی توی صفحه فیس بوکش می بینی حتی به عکسهای اطاق خوابش هم رحم نکرده لامصصب ! ... یا مثلن آی دی اش توی مسنجر (( یکی از...
-
آسپیران دورکار !
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 13:25
بنا به دلایلی استثنائن امروز را نشسته ام توی خانه و به اصطلاح دورکاری می کنم ! هرچند اولش موضع گیری داشتم ولی الان می بینم مززه می دهد لپ تاپ را بگذاری روی زمین و روبروش دراز بکشی و کارهای شرکت را انجام بدهی در حالی که لخت هستی و سیگار و لیوان آب پرتغال بغل دسست است ! و داری در روز تولدش مصاحبه صوتی مدیر بلاگ اسکای را...
-
به غصه نخ بدی کارت تمومه
جمعه 6 خردادماه سال 1390 17:07
صبح علی الطلوع جمعهء خوبی شده بود انصافن ، چون دیشب خونهء محسن و ایرن موندیم و صبح ساعت هفت رفتیم کله پزی و بعدشم پارک و درخت و آب و آفتاب و چمن و اکسیژن و اینا ... وختی برگشتیم خونه گفتم یه کم کارامو راس و ریس کنم و بشینم به سلامتی خودم الکل بزنم برم فضانوردی ... همینکه گفتم الکل یاد یه روز بد و تلخ افتادم و به gآ...
-
سه اپیزود کوتاهِ عصر پنجشمبه
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 21:19
اولن : این پستِ مریم رو دوس داشتم ... خودش عنوانشو گذاشته دلم تنگه ولی من اسمشو گذاشتم سه برادرون ... . دومن : از تمام بچچه هایی که توی کامنت های دو پست ماقبل آخر وبلاگ کیامهر احیانن ازم دلخور شدن خاضعانه و صمیمانه معذرت می خوام ... . سومن : شامگاه پنجشمبه س لطفن برای شادی روح بزرگ شیرزاد نازنین فاتحه ای شعری کلامی با...
-
مصور نوشت
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 01:06
اینها همکاران من هستند منهای چار پنج تا غایب ! عکس مال امروز است این هم ورژن چهل و سه روزهء عسل عمو نگار خانوم ! عکس مال امشب است
-
اسطوره به روایت یک روزنامه نگار
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 21:09
. این پستِ پوریا سوری را بخوانید معرکه است : چهار فصل با ناصر حجازی .
-
یعنی الان کجایی رفیق ؟
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 00:55
دیشب خواب شیرزاد را دیدم من خواب زیاد می بینم ... هر شب ... بدون استثنا هرشب ... از لحظه ای که سرم را می گذارم روی بالش تا وختی بیدار بشوم ... اما هیچکدام یادم نمی ماند ... صبحها از خواب که بیدار می شوم از شدت خواب دیدن خسته ام ولی معمولن اینطوری است که حتی قد چن تا جملهء کوتاه هم یادم نمانده که بتوانم برای کسی تعریف...
-
کامنت های آقای مدیر
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 23:54
جواد پسر خاله و رفیق قدیم من است و ( حالا بعد از اینهمه سال چرخیدن و چرخیدن ) مدیر جدیدم ... جواد برای این پست میشه شمبه بد نباشه که توش گفتم کار جدیدم را دوست دارم نوشته : . خوشحالم به دو دلیل: 1- تغییر تو و احوالات تو و سلایق تو 2- از اینکه محیط کار جدیدت رو دوست داری موفق باشی یه چیز دیگه: خیلی برام مهم بود که...
-
از محلات تا مملی !
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 01:02
اول- همین نیم ساعت پیش از مسافرت برگشتیم ... جای شما خالی در معیت مریم بانو و حضرت کیامهر باستانی و مهربان خاتونشان و وحید و حاج آقا پژوم و ابی و محمودرضا رفته بودیم منزل رولی عزیز که با اخوی گرامشان اساسی زحمت افتادند و به غایت مهمان نوازی کردند ... دیشب ما را بردند آب گرم محلات و امروز هم یک جای خوش آب و هوای سرسبزی...
-
میشه شمبه بد نباشه ...
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 21:08
شرکت قبلی که چار سال توش کار کردم شرکت کوچکی بود ... یک شرکت دو نفره ... یعنی یک آقای مدیر عامل و فقط یک کارمند که من بودم ... بدون ارباب رجوع حضوری ... دفتر شرکت با اینکه کوچک بود ولی برای دو نفر بزرگ به حساب می آمد ... یک آپارتمان تقریبن قدیمی کم نور با دیوارهای کِرم رنگ و دلگیر که از بس در ساعات بیکاری این چار سال...
-
فوق تخصص
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 22:12
دوستان خوبم من هستم و جای نگرانی نیست ! خوشبختانه یا متاسفانه ، آدمیزاد سگ جان تر از این حرفهاست مشغول وفق دادن خودم هستم با محیط کار جدید و شرایط و همکاران جدید اصولن بشر فوق تخصص دادن و کردن است ( وفق و عادت ) ! فعلن حرف خاصی ندارم ولی هستم همین دور و وَر ها ... .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 21:59
- - دل کندن اگر حادثه ای آسان بود فرهاد به جای بیستون دل می کند - -
-
شنیدی پسر ؟
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 02:18
. . . شیرزاد جان صداها و بغضهای بچچه ها رو شنیدی ؟ . . .
-
بازی شیرزاد طلعتی
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 21:33
کیامهر یک بازی صوتی برای شیرزاد عزیز راه انداخته ... کیا نوشته : این بازی ٬ بازی شیرزاد طلعتیه این بازی٬ بازی مردیه که با مرگ بازی کرد و زندگی رو به خاطر نجات یه انسان به بازی گرفت بچه ها ! شیرزاد یه بازی صوتی گذاشته ... گوشی های موبایلتون رو بردارید و زنگ بزنید به شیرزاد مهم نیست شماره اش رو داشته باشید یا نه دکمه...
-
میهمانان ضیافت شیرزاد ...
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 13:53
ممنون از همهء دوستان نازنینی که دیروز تشریف آووردن ... مریم - کیامهر و مهربان - مهدی و رولی و رضا فتوحی - محسن و ایرن - هیشکی - آلن - آرش پیرزاده - کوروش تمدن و خانمش - پاتینا و همسرش - ماهی تنگ بلور و دوستشون - الهه و دلارام و هاله بانو - نازنین - میلاد عزیز - کیومرث - خانم رزاز و دوستاشون - عاطفه خانم و سودابه -...
-
ضیافت
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 01:55
شیرزاد جان قرارمان فردا ساعت یازده صبح بهشت زهرا-قطعه ۷۴-ردیف ۴۵-شماره ۷۷ - - - - پی نوشت : عکس مال همان جمعهء لعنتی ۹ اردیبهشت است ... ساعتی یا شاید هم دقایقی پیش از آن کابوس عظیم و ابدی ... -
-
یادم میاد فریادم میاد ...
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 23:52
سلام شیرزاد جان ... اصلن بذار عین وختایی که زنگ می زدی یا می زدم صدات کنم و سلام کنم ... سلام حاج آقا ... خوبی عزیز ؟ ... بدون ما خوش میگذره اخوی ؟ ... راستش من مث محسن محمدپور قلم ندارم که با ستاره شروع کنم و با سحابی مریم سحابی تو تموم کنم ... واسه همینم جان مولا خیلی توقع نداشته باش وختی به ته این نامه می رسی چیز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 23:59
انا الیه الراجعون یعنی که رفت از پیشمون انگار که شیرزاد بال داشت پر زد پرید رفت آسمون ... - سخته دیگه ... خیلی سخته که بیام اینجا محل و ساعت مجلس ختم رفیقمو خبر بدم ... ولی الان جز این چیکار میشه کرد ؟ ... جز اینکه بریم و توو این شرایط کنار مریم شیرزاد باشیم ... - فردا ( دوشمبه ۱۲/۲/۹۰ ) ساعت ۶ تا ۸ عصر میدان آزادی -...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 10:08
- - - شیرزاد پر کشید ... - - -
-
کسی چه می داند ؟
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 23:59
آدم بالش اش را هم که عوض می کند چند روز اول سختش است چه برسد به شغلش ... زمان می برد تا عادت کند به محیط جدید و همکاران جدید و کار جدید ... یکسری چیزها باید یاد بگیرد که تا حالا باهاشان سر و کار نداشته و هیچ ذهنیتی در موردشان ندارد ... یکسری خصوصیاتش را باید عوض یا لااقل جرح و تعدیل کند برای وفق دادن خودش با شرایط...
-
کرگدنی قالب پنیری دید !
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 23:07
فردا صبح پنیر کرگدن جابجا می شود بیزحمت آرزوهای خوب خوب بکنید هم برای خودش هم برای پنیرش ( پیش پیش مرسی ، بعدن با هم حسـاب می کنیم ! )
-
چسب ، رشد اقتصادی و عشقولانگی !
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 16:20
1- صبح قفل در ماشین خراب شده بود ، بعد از اینکه کلی دمبال قفل ساز گشتم و کلی هم بابت خرید قطعه و اجرت حضرت قفل ساز پیاده شدم برای چسباندن ورآمدگی های اطراف زبانه چسب قطره ای خریدم و توی کوچه جلوی در فنی بازی درآووردم ! ... نتیجهء نیم ساعت تلاش خالصانه تقریبن رضایت بخش بود فقط سرانگشتهام همگی مچاله و چولسیده شدند انگار...