نظرات 321 + ارسال نظر
رویا جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ

اوهوم درسته! حواسم به آب و آتش نبود... سهم نسل ماست دیگه. یه نفس عمیق ... یه حسرت کشدار ... یه نگاه دور ... یه نگاه جستجوگر و دزدانه به راههایی که انقدر دوره که حس می کنیم توانش رو نداریم... بازم نفس عمیق... بازم حسرت.... بازم نگاه دور... چه می دونم . شایدم خیره مونده ایم تو زمان! یه جورایی میخکوب روزگاریم و حیران مردانی که روزگار ما رو مصادره کرده اند. یعنی خدا دلخور نیست از دست این جماعت؟! من معتقدم هست! صدای سرفه های اعتراضیش رو گاهی می شنوم! فکر کنم دور نباشه روزی که روزگارمون رو خودمون به دست بگیریم

علیرضا جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:12 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

+همه مدارکی که لازم داری رو برات جور کردم حالا میتونی برگردی .. و یه ادم خوب باشی ..
- چرا باید یه ادم خوب باشم ... وقتی یه اسطورم !

(ماچته)
این فیلم عالیه !

[ بدون نام ] جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ب.ظ

http://zamannews.ir/View.aspx?ID=900319012

این لینک را ببینید خوراک ذهن خاطره باز شما است

علیرضا جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:54 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

چون که دوست داشتم عاشقت نشدم ... عاشقت شدم که به پدرت برسم !

(اسم فیلم یه چیزایی تو مایه های عشق لعنتی یا عاشق لعنتی بود !)

علیرضا جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

وااااااااااالللللل اییییییییییییییی !!!
(وال ای)

تیراژه جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

با ارادت خدمت جناب باقرلو

با این چاقو خیار پوست میکنی یا هلو؟
"نه ..آدم میکشم!"
(رضا بیک ایمانوری)
بهتره به نبودنم عادت کنی..
(آلن دلون)

تیراژه جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

با احترام به حمید گرامی

من نوشابه میخورم..پس هستم!
(شبهای زاینده رود .محسن مخملباف)

تیراژه جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

با احترام به پاییز بلند

من توئه آشغال کثافت عوضی رو دوست دارم!
(آتیلا پسیانی.آب و آتش)

تیراژه جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:44 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

با احترام به جناب ناجی

آره..فکر میکنم دوستش داشتم..مثل یه زندانی که زندانبانشو دوست داره
(نیکی کریمی.دو زن)
مردیت همین بود نامرد؟
(ناصر ملک مطیعی)

تیراژه جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:46 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

با احترام به علیرضای عزیز

تهرون؟.. تهرون که میگن جای خوبیه..ولی مردماش بدن!
(دختر لر)


تیراژه جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:01 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

و در آخر
.
.
.

-عشق یعنی هی بدی و بدی و بدی...
شهوت یعنی هی بگیری و بگیری و بگیری...حالا کدومشه؟
_هر دو تاش!
_یعنی چی؟
_یعنی میخوام هرچی داره رو ازش بگیرم و هرچی دارم رو بهش بدم!
(گناه اصلی)

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:33 ب.ظ

درووووووووووووووووووووووووووووووووووود

کامتن دونی این پسن خدا شد..
مرسی از همتون بچچه ها
.
.
.
به اونی که ازم بی نام و نشون پرسیده بود فیلم میبینم یا فیلم مخورم: من وختی یه فیلم خوب میبینم٬ با همه یوجودم میخورمش و بعد موقع خوردنش دیالوگهایی که خداوند وتعال هستن تو روحم حک میشه.. با بعضی از این دیالوگ ها زندگی کردم..
.
.
.
.
به محسن باقرلو: چاقال من نوکرتم بچچه.. میدونی میتونم با افتخار بگم من تنها کسی هستم که تو همه ی این ده سال که وبلاگ نوشتی برای یه پستت بیشتر از صد تا کامنت گذاشتم که این خودش یه رکورده.. همه ی این کامنتا رو هم با عشق گذاشتم و کلی حال کردم دیروز..
.
.
.
.
به آرش : دمت گرم.. این دیالوگایی که یعضی هاشون ماله محسن باقرلو و کیامهر بود فیلماشونو از کجا میشه تهیه کرد داد به اضغر دی وی دی بازارو بترکونه؟
.
.
.
.
.
به تیراژه: دمت گرم آباجی
این دیالوگی که برای من نوشتی خدا یود

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ

اسپشیال به حمید: دست درست لوطی.. مرامتو عشقه

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:27 ب.ظ

به علیرضا: مرسی رفیق٬ دمت گرم

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:53 ب.ظ

تیراژه میدونی هروخت فیلم گناه اصلی رو میبینم (بیشتر از هزار بار دیدم) ختدم میگیره؟~ از این خنده های گریه دار.. بی شرف برداشته از نه سال زندگی من فیلم ساخته.. یعضی از سکانساش کپی بربر اصل زندگی خودمه.. اغراق نمیکنم.. نتها تفاوتش با زندگی من اینه که آخر فیلم آنجلینا جولی برگشته.. اما من دیگه حتی چیزی ندارم که بهش بدم تا همه چیزشو بگیرم..
این فیلم همیشه پدر صاحب منو درآورده..

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:54 ب.ظ

به آوا:
خوشحالم که خوشتون اومده و از خوندن این دیالوگهای زیبا لذت بردین
.
.
.
به پروین بانو: ممنون٬ شما لطف دارین

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:55 ب.ظ


زنجیر زنگ زده, میخ زنگ زده, ساعت زنگ زده,...!
ساعت زنگ زده, ولی دیگه زنگ نمیزنه چون زنگاشو زده !!!

بهروز وثوقی/سوته دلان

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ب.ظ


‎... خارجی هام آدمای خوبین ..... ولی حیف که بهشت نمیرن .........

خیلی دور، خیلی نزدیک

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ

من هیچ وقت به تو دروغ نگفتم،
هیچ وقت!
فقط گاهی اوقات همه حقیقت و به تو نگفتم..


قلب یخی

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ب.ظ

گوگوش:علی نامزد داری؟

بهروز وثوقی:رفتم سربازی برگشتم حامله بود

گوگوش:تا حالا عاشق شدی؟

بهروز وثوقی:بابا مصبتو شکر,نذار یاده چیزهایی که نداریم بیوفتم,هرچی خورده بودیم پرید.........


همسفر

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:04 ب.ظ

انگار هنوز هیچکدوم شما حالیتون نشده، من اینجا با شما زندانی نیستم، شماها اینجا با من زندانی هستید...

Watchmen

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ب.ظ

بدترین چیز تو آمریکا اینه که " مریض " باشی

چون مریضی " ضعف " آدم رو نشون میده

آمریکا جای آدمای ضعیف نیست !!!


آل پاچینو /فرشتگان در آمریکا

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:06 ب.ظ

چیه برادر؟! جشن تولده. ممنوعه؟ زن بی حجاب نداریم، زن با حجاب هم نداریم. مرد بی غیرت نداریم، مرد با غیرتم نداریم. نوار مبتذل نداریم. ماهواره نداریم، صور قبیحه نداریم. حشیش، گرس، تریاک، ذغال خوب و رفیق ناباب نداریم. رقص ، آواز، خوشی، خنده، بشکن و بالا بنداز نداریم. شرمنده تونم هیچ چیز ممنوعه کلا نداریم...نداریم.... مهمونیه ولی مهمون نداریم... جشن تولده یه بچه س ولی بچه هم نداریم...!


شب یلدا

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ

اگه قراره راستش رو بگه چرا باید حواسش باشه

جدای نادر از سیمین

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:08 ب.ظ

اینجا چیکار می کنین؟ نزدیک بود اخراجم کنن، فقط لغتشو به زبون ما بلد نبودن...هه


The Goodbye Girl

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:08 ب.ظ

چرا تو همیشه جلوی من راه میری

چون تو همیشه پشت من راه میری...هء

Badland

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ب.ظ


آنه
تکرار غریبانۀ روزهایت چگونه گذشت،
وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود،
بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت٬ از تنهایی معصومانۀ دستهایت،
...آیا میدانی که در هجوم دردها و غمهایت و در گیرودار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلال دریاچۀ نقره ‌ای نهفته بود؟
آنه
اکنون آمده‌ام تا دستهایت را به پنجۀ طلایی خورشید دوستی بسپاری و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز در آیی،
و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست...


آنه شرلی

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ

بنظر من طبیعت خیلی بی رحمه! گیاهان از گیاهان دیگه تغذیه می کنند، حیوانات از حیوانات دیگه تغذیه می کنند، درست مثل اینکه دنیا یه رستوران بزرگه!


ساعت صفر

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ

آری اینک داوران اصلی از راه می رسند
شما را که درفش سپید بود این بود داوری
تا رای درفش سیاه آنان چه باشد...

مرگ یزدگرد / بهرام بیضایی

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:13 ب.ظ

اگه ما امنیت نداریم اونا هم نباید داشته باشن..

Paradise Now

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:14 ب.ظ

مهندس: بانگ این خرب‌آباد باید از یک سوخته باشه، استاد!

استاد دلنواز: دریغ که دیگر خاکسترم.


دلشدگان (علی حاتمی)

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:15 ب.ظ

مردم عوض شدن، زمونه عوض شده، میدونی، این روزها وقتی با یه نفر دست میدی بعدش باید انگشتات رو هم بشماری و ببینی که هر 5 تا رو پس گرفتی یا نه...

Everybody's Fine

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:15 ب.ظ

میدونی زمین رو کی به ارث میبره؟ فروشندگان اسلحه چون بقیه در حال کشتن هم دیگه هستن...

Lord of War

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ

میمی اومد بیمارستان ملاقاتم. بهم گفت برات یه خبر بد دارم و یه خبر خوب. بهم گفت که از کمر به پایین فلج شدی، برای همیشه. گفتم خیلی خب، حالا خبر خوب رو بگو. گفت این خبر خوب بود! خبر بد اینه که از این به بعد من ازت مراقبت می کنم...

Bitter Moon

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ

با وجود تمام احترامی که برای خدایی که این دنیا رو توی 6 روز آفریده قائلم، اما اگه من جای اون بودم، چند روز بیشتر وقت میذاشتم و چیز بهتری می ساختم...


سینما پارادایس

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ

حجت : تو خانوم معلم این مملکتی خجالت نمیکشی؟برا چی برگشتی بهش گفتی بابات مامانتو زده بچش افتاده؟

خانوم قهرایی : من کی همچین حرفی زدم؟

حجت : خجالت نمیکشی برمیگردی به بچه 4 ساله میگی بابات مامانتو زده بچش افتاده؟این دلیله؟

خانوم قهرایی : من اینجوری نگفتم آقا

حجت : چرا تا چشتون به ماها میفته فکر میکنین صبح تا شب مثل حیوون داریم میزنیم تو سر زنو بچه مون...بابا به همین قرآن به والله ما هم آدمیم مثل شما


جدایی نادر از سیمین

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 ب.ظ

اگه 1 روز تو خیابون از کنار 1 گنجشک رد شدی و نپرید فکر نکن که ازت نترسیده بدون که اونم آدم حسابت نکرده

کیفر / حسن فتحی

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 ب.ظ

محمد رضا فروتن: بیا قسم بخوریم که دیگه قسم نخوریم



متولد ماه مهر

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:21 ب.ظ

مجید (استاد وثوقی) : آخ که چقدر دشمن داری خدا ، دوستاتم که ماییم ، یه مشت عاجز علیل ناقص عقل که در حقشون دشمنی کردی

سوته دلان

محسن باقرلو جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:21 ب.ظ

مرررررررررسی محسن دیوونه !
چن تا از این آخریا به طرز دیوانه کننده ای محشر بودن لعنتی ...

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ

خیلی حماقت میخواد که آدم واسه چیزی که تو جیبشه تو حیاط دنبالش بگرده...

حسین پناهی / آژانس دوستی

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:25 ب.ظ

استا وثوقی : میخوام ببینم سرجاشه طرف یا نه٬ آخ میدونی اون تو که بودم به آدم دوا میدادن٬ میخوام ببینم آره یا نه.. ااا ملافه رو بندا کنار دیگه


کندو


به مقدساتم قسم این فیلم خدای متعاله.. بازم میگم اگه این شاهکارو ندیدین همه ی عمرتون بر فناست

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ب.ظ

استاد وثوقی : میشه یه دورم مهمونم کنی

زن: چه خوش اشتها

استاد وثوقی: آخه همین امروز از زندان اومدم٬ بعد هفت ماه

زن: نمیشه باید ژتون بگیری

استاد وثوقی: بو اه ه ه گفتیم تو شوما هم با معرفت هست٬ توتون لوطی هست


زن: ژتون میگیری یا برم؟

استاد وثوقی: اوهو و٬ آخ چی میشه یه را مهمونم کنی؟ مگه روغن کرمون شاهی میفروشی٬ اوهو و هو
جونی جونم٬ خوشگلی خوشگلم٬برفوشی خریدارم اما نسیه٬ تو نمیری قیمتم خیلی بالای این حرفاست میارم بهت میدم دیگه٬ گفتم که دختر تازه از زندون دراومدم٬ بعد هف ماه خیلی خرابم

زن: باید ژتون بگیری

استاد وثوقی: اااا ه ه ه تو شوما ها هم دیگه با معرفت پیدا نمیشه٬ میخوایی بهت رسید بدم..


کندو

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:38 ب.ظ

دروووووووووووووووووووووووود محسن
حال منو نمیدونی چاقال.. روانی شدم..
بعضیاشون خیلی خدان٬ خدای متعالن..
مرسی برا چی روانی؟ گفتم که تو خیلی بیشتر از اینا عزیز مایی٬ لب تر نکردی تفیت میکنیم

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ب.ظ

ابی: آق حسینی حکم کردی میخوام حکمتو بخونم٬ وایس نیگا کن تا آخر خط.. یه ناشتایی بیار
دیگه هم اینقزه کلفت بار ما نکن

آق حسینی: ازین غیرتا نمیبینم

ابی: گنده گنده حرف میزنی٬ خیالت باقی خرن٬ مام حالیمونه٬ دلم بخواد چش هم بزنی هرچی تو جیبات داری اوندل میکنم
ببین آق حسینی حکم کردی میخوام حکمتو بخونم این دفه میخوام تا ته خط برم تا ته تش مام اگه بخواییم مایشو داریم


کندو

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ب.ظ

- که راس راسی میخوایی حکمو بخونی؟ هیشکی تو ای جم باورش نمیشه کهخ بلانسبت خر شدی٬ حرفشو زدن راحته اما پاش واسادن خیلی سخته٬ ببین ابی تو هر سولاخ این شهر یه دیو خوابیده که کوچیک کوچیکش نفستو میگیره و واسه یه یه قرونی جیگرتو در میاره..


کندو

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ب.ظ


(بهروز وثوقی) سید: دستت رو من بلند نشه ها!!! من می گم نوکرتم... غلومتم... آخه اشغر من خیلی پاتو واستادم... یادت هَــــــــه؟ تو منو بشـــاژ... بهت میدم... الاهی که بری سفر مکه...خرابم... حالم خوش نیست...

فیلمشو دیدین؟ اینم خدای متعاله یه جا به هرویین فروشه میگه: گنده تر از تورم سر خشتکم میچزونم..بعد بهروز هروئین فروشرو میکشه با چاقو..


قیصر

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ب.ظ

همیشه همینه اونی که می خوای میره اونی که نمی خوای میمونه


بگو که رویا نیست

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:58 ب.ظ

ابی: خوب گوشاتو واکن ببین چی میگم ما دو روزه از زندان آزاد شدیم تو و بیرونم واسمون توفیری نداره٬ یه چترال عرقه و و دو تا پر خیارشور خوردیم٬ بزنش به حساب

رجب: آقا زندان قصر بودی یا زندان کاخ
؟
ابی: مگه فضولی رجب ب ب ب


کندو

پاییز بلند جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ

-ابی وایسا٬ به خودا نفلت میکونن تو چقذه خری آخه؟ دربه در منم از خودتم منم تو پیاده روها بزرگ شدم٬ منم اینقده تو جوبا خوابیدم که نگو.. ابی... ابی واساااا دیگه

ابی: گفتم بورو سگ مگس

-گفتم واسا تا سرتو نبریدن

ابی: تو روحت رید مست که دنبال من بیاد

- باشه.. ما هستیم و میایم

ابی: یه رو تابستون هوا داغ داغ بود هوست بستنی کردم٬ هش سالم بود رفتم تو یه بستنی فروشی.. یه بستنی خوردم به یارو بستنی فروشه گفتم پول ندارم.. یارو بر بر نیگام کرد٬ بعدش بردم تو پستو.. حالا نزن کی بزن٬ اینقذه زد که یه هفته خون میریختم بیرون٬ بعدش خیلی رفتم سراغش اما پیداش نکردم٬ امشب میخوام پیداش کونم.. امشب میخوام پیداش کونم


کندو


امشب میخوام پیداش کنم.. امشب میخوام پیداش کنم..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.