(( اونقده دوس دارم بدونم دقیقا زماناییکه صفحه ی اینجا سفید میشه منظورتون چیه؟ ))

این را یکی از نازنین دوستان وبلاگی کامنت خصوصی گذاشته و من در جواب ایشان باید بگویم در طول سالیان سال شلنگ تخته انداختن هایم در دنیای مجازی اونقده دوس دارم بدونم دقیقا زماناییکه فک میکنید مثلن از فلان کار منظور  خاصی دارم ( در حالی که ندارم ) چی باس بگم ؟!

.

.

.

گذشته از شوخی ، جواب درست درمانش میشود اینکه خوب یا بد ، بعد از اینهمه سال تقریبن مرتب و مداوم نوشتن ، راستش دیگر کم کم انرژی و توان قدیم تر ها را ندارم ... سوژه ها دیگر مثل قبل توی مشتم نیستند و برایم راحت نیست عینهو آب خوردن از فلان صحنه ای که روز دیده ام شبش بی چرکنویس و فی البداهه و لاینقطع دو صفحه بنویسم ... به اینها اضافه کنید گیر و گرفتاری های زندگی را ... و چون هم من و هم اینجا و خوانندگانش عادت کرده ایم به هی نوشتن های تازه تازه ، لذا وختهایی که حرفی برای گفتن ندارم ترجیح میدهم پستی که نوشته ام تا قبل از نوشتن پست بعدی ، بیات نشده با عززت و احترام برود توی آرشیو ... همین !