شب سال نوی میلادی ... شب کریسمس ... با اینکه مال ما نیست اما همیشه از همان بچچگی حس خاص و ناب و قشنگی را در من بر می انگیخت ... از کارتون اسکروچ بگیر تا رویای هدیه های بابانوئل ... از تماشای تنها در خانهء مک کولی کولکین بگیر تا کارت پستالهای گوزن و برف و کاج ... از شبهای کریسمس خانهء حسین و می نو ، پای درخت کاج تزئین شده به سلامتی هم نوشیدن و بعدش با سیگارهای روشن به مسخره گیتار زدن و تا پاسی از شب خواندن آهنگ ورس توو نااایت بگیر تا شوهای کریسمسی ابراهیم تاتلیس و تا صبح بیدار ماندن ... یادش بخیر ...